«بهت گفتم، یک بار، دو بار، هزار بار!، باید از آدما متنفر باشی تا آسیب نبینی!، به خودت یه نگاه بنداز جئون! تو کسی بودی که هیچکس حریفش نمیشد، یه فرمانده با کلی صفت دروغین جفتش، چی ازت مونده؟»
«خفه شو!»
«حتی نمیتونی اشکات رو کنترل کنی، این بلاییه که آدما سرت میارن»