بنامِ خدای عشق.
مینویسم از عشق که تنها موضوعِ جنجالیِ دلم است.
مینویسم از او؛ نگارِ مهربانم که نامِ او، مساوات میکند با جانم.
مینویسم از آن چه نِوِشتنی نیست که بخواند آن چه را که جز دل توانِ خواندنش نیست.
درست است که نمیتوان عشق را به بند کشید؛ اما من باز مینویسم از عشق.
عشق، علم نیست که با قانونِ علیت باشد. بدانید اِی مردمِ عشق نچشیدۀ دنیای متمدنِ امروز!
عشق، بی هیچ دلیلی به اعماقِ جان مینشیند و آنگهی میفهمی که کار از کار گزشته و مجنون و شیدا شدهای.
عشق، چون نورِ نهیببخشِ رخِ خورشید نَهیبَت میزند و همانند مهتابِ افتاده بر دریای شب، تو را ناخواسته به تحسین وا میدارد.
چونان میشوی که مال و جان و زندگی، بی عشق برایت پشیزی نمیارزد.
عشق، همانند آب برای ماهی است برای قلبِ انسانِ احساسی.
عشق، همانند نفسیست مطبوع و بهاری در اعماقِ منظرهای بس گوارا با چمنهایی بسیار لطیف از جنسِ حریر و درختان سپیداری که بُلَندایِشان تو را یادِ قامَتِ دلنوازِ یار میافکنَد و آسمانی که تا چشم کار میکند، اقیانوسوار، آبیست. و این نفس بر خانۀ یار در عمقِ سینه مینشیند نه شُشها.
حقا که اگر صد جلد کتاب نوشته شود، شرحِ یک ماجرای عشق، نخواهد بود.
عشق را باید زندگی کرد؛ سرود؛ پیمود؛ رفت و رفت و رسید.
عشقِ ناب، جز با عاشق شدن برایت قابلِ فهم نخواهد بود.
#متون_ادبی #نثر_ادبی #متن_عاشقانه #عاشقانه
نویسنده: #شیخ_خویی (#علیاکبر_زینالی_خویی)،
@Aliakbarkhoei In Telegram.
🎶🌀
https://t.me/FileEdit 🌀🎶