Репост из: Omid Vaghef
چترم را
آویختهام به گوشهی پائیز
کلاهم را
میگذارم روی بام خانهام،
برای زمستانی
که همیشه جا می ماند
در اتاقهایش،،،
بارانیام را
که خیس است
پهن میکنم
روی بندِ آفتاب،
تا وقتی که تابستان بیاید.
شالگردنم را
گره می زنم به گردنِ دماوند
که سرمایی سپید شده را
تمام سال،
بر شانه هایش دارد...
خودم را
یک لاقبا و آسیمه سر
رها میکنم/ رها،
در این مِه٘راهه های شب!.
که تنها در مِه،
مرزها برداشته میشوند.
نورِ چراغ برق
قسمتی ست از دیوار،
دیوار قسمتی ست از تاریک،
تاریک/ قسمتی ست از من،
من/ کمی از تو
تو/ کمی از پائیز،،،
خودم را رها میکنم
در طرحِ ساده ای از یک برگ.
که دست شاخه اش را
در یک روز سرد
ول کرد و گم شد
در تراکم ِزردهای ریخته شده
بر پائیز،،،🍁
🔮 امید واقف
@Sepide_ha
@omidvaghef
آویختهام به گوشهی پائیز
کلاهم را
میگذارم روی بام خانهام،
برای زمستانی
که همیشه جا می ماند
در اتاقهایش،،،
بارانیام را
که خیس است
پهن میکنم
روی بندِ آفتاب،
تا وقتی که تابستان بیاید.
شالگردنم را
گره می زنم به گردنِ دماوند
که سرمایی سپید شده را
تمام سال،
بر شانه هایش دارد...
خودم را
یک لاقبا و آسیمه سر
رها میکنم/ رها،
در این مِه٘راهه های شب!.
که تنها در مِه،
مرزها برداشته میشوند.
نورِ چراغ برق
قسمتی ست از دیوار،
دیوار قسمتی ست از تاریک،
تاریک/ قسمتی ست از من،
من/ کمی از تو
تو/ کمی از پائیز،،،
خودم را رها میکنم
در طرحِ ساده ای از یک برگ.
که دست شاخه اش را
در یک روز سرد
ول کرد و گم شد
در تراکم ِزردهای ریخته شده
بر پائیز،،،🍁
🔮 امید واقف
@Sepide_ha
@omidvaghef