Репост из: 🍁تله فریب🍁
🍁تله فریب🍁
#پارت_دوازدهم
سریع حاضر شدم وآژانس گرفتم.
وقتی به بیمارستان رسیدم سمت پذیرش رفتم.
پرستار با دیدن من لبخندی زد.
- سلام خانم دکتر!
- سلام عزیزم،خانم دکتر سعادت هستن؟
-بله با دکتر امیری و جناب سرهنگ تو اتاقشونن.
تشکر کردم وسمت اتاق کیمیا رفتم.در زدم و وارد اتاق شدم و سلام کردم.چند آقا و خانمِ سرهنگ و کیمیا و دکتر سعادت توی اتاق بودن.
کیمیا لبخندی بهم زد
- خب دکتر فریبا احمدی.
دوباره سلام کردم .
همه بهم جواب دادن.
کنار کیمیا نشستم.
خانم سرهنگ ایرانی گفت:
-خوشحالم می بینمتون
تشکر کردم.
سرهنگ سرشو تکون داد و گفت:
-پرونده ی بیمار تکمیل شد؟
-بله! بخاطر همین اومدیم.اسمش عسله،پدرش ومادرش یک سالی هست خبر گم شدنشو گزارش کردن. بعد از مرگ داییش،عسل خونه رو ترک کرده و دیگه برنگشته. مثل اینکه ۶ ماه قبلم با رضا و گروهش آشنا میشه و رضا هم بهش ابراز
علاقه میکنه.چون اجازهی پدر رو نداشتن نمیتونن ازدواج کنن. یکی از روحانی های محل محرمشون میکنه! به گفته ی یکی از همدستاشون، عسل خیلی آروم و سر به زیر بوده و به حرف رضا هم گوش میکرده وبهش نه نمیگفته ولی رضا اونو فقط برای پیش بردن نقشه اش میخواسته.
سرهنگ ایرانی:چیکار میکردن؟
-هر کاری فکرشو بکنی.اما بیشتر تو کار قاچاق انسان بودن کارشونم خوب بوده،دختر پسرا رو به صورت غیر قانونی رد میکردن به ترکیه.
✍️ یگانه راد
#پارت_دوازدهم
سریع حاضر شدم وآژانس گرفتم.
وقتی به بیمارستان رسیدم سمت پذیرش رفتم.
پرستار با دیدن من لبخندی زد.
- سلام خانم دکتر!
- سلام عزیزم،خانم دکتر سعادت هستن؟
-بله با دکتر امیری و جناب سرهنگ تو اتاقشونن.
تشکر کردم وسمت اتاق کیمیا رفتم.در زدم و وارد اتاق شدم و سلام کردم.چند آقا و خانمِ سرهنگ و کیمیا و دکتر سعادت توی اتاق بودن.
کیمیا لبخندی بهم زد
- خب دکتر فریبا احمدی.
دوباره سلام کردم .
همه بهم جواب دادن.
کنار کیمیا نشستم.
خانم سرهنگ ایرانی گفت:
-خوشحالم می بینمتون
تشکر کردم.
سرهنگ سرشو تکون داد و گفت:
-پرونده ی بیمار تکمیل شد؟
-بله! بخاطر همین اومدیم.اسمش عسله،پدرش ومادرش یک سالی هست خبر گم شدنشو گزارش کردن. بعد از مرگ داییش،عسل خونه رو ترک کرده و دیگه برنگشته. مثل اینکه ۶ ماه قبلم با رضا و گروهش آشنا میشه و رضا هم بهش ابراز
علاقه میکنه.چون اجازهی پدر رو نداشتن نمیتونن ازدواج کنن. یکی از روحانی های محل محرمشون میکنه! به گفته ی یکی از همدستاشون، عسل خیلی آروم و سر به زیر بوده و به حرف رضا هم گوش میکرده وبهش نه نمیگفته ولی رضا اونو فقط برای پیش بردن نقشه اش میخواسته.
سرهنگ ایرانی:چیکار میکردن؟
-هر کاری فکرشو بکنی.اما بیشتر تو کار قاچاق انسان بودن کارشونم خوب بوده،دختر پسرا رو به صورت غیر قانونی رد میکردن به ترکیه.
✍️ یگانه راد