Репост из: ❤️همگانی
#پارت_۱۲۳
#دختر_سرکش_پسر_مذهبی
هر ماشینی که رد میشد یه بوقی برام می زد و یا پسرای جوون سوت می زدن! درخواست های رکیکشون به جونم بسته میشد. می لرزیدم!
تیپی که من زده بودم حتی دختر رو وادار به درخواست میکرد چه برسه به پسرش!
بغضمو قورت دادم و ماشین مدل بالایی جلوی پام ترمز کرد و دست های سردمو بهم مالیدم. بخاطر بدهی کوفتی و تموم زخمای تنم و به خاطر ننه ام مجبور بودم! مرگ بود و مجبور بودم هربار بعد کتک ها با پاهای خودم به سمت مرگ برم! بدون اینکه نگاهی کنم، در ماشین رو باز کردم و سوار شدم.
چشمامو بستم و با لحن سردی گفتم:
_ بالا میگیرم!
_هنوز صیغه منی، مال منی و داری اینجا تن وبدنی که مال منه رو حراج میکنی ؟!
با صدای آشنایی که رگه های خشم توش موج میزد، سریع چشمام رو باز کردم و به چشم های به خون نشسته ی کسی که هنوز محرمم بود، گره زدم...مرگ اینجا بود دقیقا در چشمان فرد آشنایی که قصد قاتل شدنداشت!
https://t.me/joinchat/AAAAAFZojb9T4a6U5nnTwQ
https://t.me/joinchat/AAAAAFZojb9T4a6U5nnTwQ
دختر تن فروشی که بخاطر بدهی و اعتیاد از ناپدریش کتک می خورهو همون شب اول گیر پسر مذهبی میفته و ...😳😱
#دختر_سرکش_پسر_مذهبی
هر ماشینی که رد میشد یه بوقی برام می زد و یا پسرای جوون سوت می زدن! درخواست های رکیکشون به جونم بسته میشد. می لرزیدم!
تیپی که من زده بودم حتی دختر رو وادار به درخواست میکرد چه برسه به پسرش!
بغضمو قورت دادم و ماشین مدل بالایی جلوی پام ترمز کرد و دست های سردمو بهم مالیدم. بخاطر بدهی کوفتی و تموم زخمای تنم و به خاطر ننه ام مجبور بودم! مرگ بود و مجبور بودم هربار بعد کتک ها با پاهای خودم به سمت مرگ برم! بدون اینکه نگاهی کنم، در ماشین رو باز کردم و سوار شدم.
چشمامو بستم و با لحن سردی گفتم:
_ بالا میگیرم!
_هنوز صیغه منی، مال منی و داری اینجا تن وبدنی که مال منه رو حراج میکنی ؟!
با صدای آشنایی که رگه های خشم توش موج میزد، سریع چشمام رو باز کردم و به چشم های به خون نشسته ی کسی که هنوز محرمم بود، گره زدم...مرگ اینجا بود دقیقا در چشمان فرد آشنایی که قصد قاتل شدنداشت!
https://t.me/joinchat/AAAAAFZojb9T4a6U5nnTwQ
https://t.me/joinchat/AAAAAFZojb9T4a6U5nnTwQ
دختر تن فروشی که بخاطر بدهی و اعتیاد از ناپدریش کتک می خورهو همون شب اول گیر پسر مذهبی میفته و ...😳😱