#خلاصه
#الهه_2
#خلاصه_قسمت7_الهه_2 👇
این قسمت با دیو شروع میشه که تو دفترشه و به گربش غذا میده و یاد اخرین حرف ماهیک که گفت اون به بابا احتیاج داره دیو لطفا باهاش اینکارو نکن میوفته.. دیو صدای در میشنوه..میگه بیا تو بر میگرده میبینه دیوانیه..دیوانی میگه سلام دیو نگاش می کنه و میگه جدا؟..دیوانی میگه خب دیو من دیوانی کرجیوالام.. این اواخر خیلی اذیتت کردم.. معذرت می خوام ولی من بهت عادت کردم.. و من ازت می خوام یه بار به این نگا کنی این مربوط میشه به اپلیکیشن.. دیو توجه نمی کنه.. دیوانی میگه لطفا.. دیو کاغذ و ازش میگیره و شروع می کنه به خوندن چیزی که تو کاغذ بود..دیو خوندن نامه رو تموم میکنه.. دیوانی میگه تورو خدا به مامان و بابام درباره اینجا اومدنم و این نامه چیزی نگو.. چون نمی خوام اونا بدونن که..دیو میگه وایسا..دیو میگه من به کسی چیزی نمیگم..دیوانی خوشحال میشه و دیو رو بغل میکنه و میگه ممنونم.. دیو ازش فاصله میگیره و میگه باید یه چیزیو رعایت کنی.. اونم اینکه همیشه دو قدم ازم فاصله بگیری.. دیوانی میگه باشه و می خواد یه چیزی بگه که برای گوشیش پیامی میاد..از طرف ماهیک بوده میگه وقت داری دیوانی باید باهات حرف بزنم لطفا به دیو نگو..دیو میگه بازم مزاحم تلفنی داری؟.. دیوانی میگه نه یه کامنت بود فعلا بای..دیوانی میره سوار ماشین میشه و همزمان با رفتنش یه زنی با عجله و ترس میاد پاسگاه و میگه دیو کجاست تورو خدا کمکم کنین..مامور میگه اروم باشین خانم اول آب بخورین بعد بگین.. اروم باشین خانم با ارامش توضیح بدین.. چی شده؟.. زنه میگه روح یکی تو خونمونه تازه گربمم گمـشده.. دیو میاد و مامور میگه این قضیه رو فقط یه پلیس می تونه حل کنه.. دیو میگه پلیس کارای لازمو انجام میده و مجرمو پلیس پیدا نمی کنه.. من پیدا می کنم.. مامور میگه همین که گفتم وگرنه شکایتتو می کنم به سیف..دیو میگه من از کسی نمی ترسم بعد بوش می کنه و میگه فک کنم من باید یه چیزایی رو به سیف توضیح بدم اینطور نیست؟مامور ساکت میشه..میگه هر کاری لازمه انجام بده زنه شروع می کنه به حرف زدن که دیو میگه بیاین بریم خونتونو همه چیزو چک کنیم.. از طرفی دیوانی برای ماهیک گلو سوکولات میبره و میره خونشو درباره دیو گذشته حرف میزنن.. ماهیک به دیوانی میگه تو و دیو این روزا خیلی باهم خوبین.. ایعنی اون خیلی بهت اهمیت میده کاش میشد یه فرصتم به من میداد..دیوانی میگه اینجوری نیست اول باید ازت تشکر کنم که کمک کردی دیو نجاتم بده.. حال بچه چطوره؟..درد داری؟.. ماهیک میگه همه چی نرماله دیوانی میگه می تونم حسش کنم صدای قلبشو بعد خم میشه و صدای قلب بچرو می شنوه و میگه چقد شگفت انگیزه..بعد میگه من دیگه برم بای..زنه و دیو میزن خونه زنه.. زنه شروع میکنه به توضیح دادن اتفاقاتی که دیشب براش افتاد..و دیو هر اتفاق رو توذهنش تجسم میکنه و برای هر کدوم دلیل میاره وحدس میزنه که گربه زنه یعنی سوییتی تو خونه زیر شیرونیه ساختمون باشه.. که مسترجرش یه مرده به ظاهر تنهاست..دیو و زنه توهر پله تا بالا غذای گریه میریزن و سوییتی رو صدا میزنن..یه صداشو از خونه طبقه بالا میشن و میبینن درش قفله..مامور مرد رو میاره و مرده درو باز میکنه.. دیو می خواد بره تو که مرده میگه کجا ابن خانم می تونه بره..تو نمی تونی دیو شک میکنه و بیرون میمونه.. زنه میره توخونه و سوییتیرو صدامیزنه.. تو انبار یه خونه سوییتی رو پیدا میکنه و بغلش میکنه.. میرن بیرون تو پله ها بودن که دیو میگه اون پیرمرد مشکوکه.. شما چند وقت اینجایین زنه میگه یه چند ماهیه تازه اومدیم.. هنوز خوب کسیو نمیشناسیم..دیو میره پاسگاه و بیرون بوده..که بابای دیوانی زنگ میزنه دیو میگه سلام اقای کرچیوالا چیزی شده؟..کرچیوالا میگه دیو واقعا از تو توقع نداشتم همچین کاری با آبروی دختر من بکنی.. دیو میگه متوجه نمیشم منظورتون چیه؟.. کرچیوالا میگه خودت خوب میدونی چیو میگم اون ویدیویی که از خودتو دخترم همه جا منتشر کردی..دیو میگه تواتقش که یه پیام ناشناس میاد بهش میگه تو اتاقشو چک کنه..حقیقت اونجاست دیو اتاقو زیرو رو میکنه و دوربین مخفی رو پیدا میکنه.. از طرفی دیوانی میره بیمارستان ببینه حال اون مرد غریبه چطوره.. که میبینه توکما هست.. دکترش میگه حالش خوب نیست باید استراحت کنه و تحت درمان باشه..دیوانی اتفاقاتی که براش افتاد رو به یاد میاره و از اونجا میره..مرد غریبه انگشتشو تکون میده
🌀خلاصه کاری توسط ادمین مهسا🌀
✨تیم زی آیدا تیوی ✨
❌کپی ممنوع❌
🌈👉
@indya_tv