#هـــات_ترین_رمان_گــی💦
#لای پاهای امیرعلی نشستم و از روی شورت به #آلت سفت شده اش #بوسه ای زدم،دلم میخواست هر چه زودتر اون رو توی خودم #احساس کنم.
آروم #شورتش رو درآوردم و #آل*ش رو به دست گرفتم و بوسه ای روی #کلاه*ش زدم.
به موهام چنگ زد و سرش رو ثابت نگه داشت..
کمی که توی دهنم عقب و جلو کردم صدای #ناله هاش بلند شد و تند تر توی دهنم #تلمبه زد.
آل*ت خودم از #شهوت در حال #ترکیدن بود کمی که گذشت امیر بلندم کرد و من رو روش گذاشت یه دفعه با درد عمیقی.....
https://t.me/joinchat/AAAAAFCr3oXhsMk6apJq0Q
#گـــی #بی_دی_اس_ام #خشــن🔞
#لای پاهای امیرعلی نشستم و از روی شورت به #آلت سفت شده اش #بوسه ای زدم،دلم میخواست هر چه زودتر اون رو توی خودم #احساس کنم.
آروم #شورتش رو درآوردم و #آل*ش رو به دست گرفتم و بوسه ای روی #کلاه*ش زدم.
به موهام چنگ زد و سرش رو ثابت نگه داشت..
کمی که توی دهنم عقب و جلو کردم صدای #ناله هاش بلند شد و تند تر توی دهنم #تلمبه زد.
آل*ت خودم از #شهوت در حال #ترکیدن بود کمی که گذشت امیر بلندم کرد و من رو روش گذاشت یه دفعه با درد عمیقی.....
https://t.me/joinchat/AAAAAFCr3oXhsMk6apJq0Q
#گـــی #بی_دی_اس_ام #خشــن🔞