𝒍𝒐𝒔𝒕 𝒔𝒐𝒖𝒍 ⁴³ dan repost
“ - فقط یک سال پیش ، همه چیز خیلی فرق داشت “
نگاهش رو از قاب عکس خندون روی دیوار گرفت و به میزش داد. ارنجهاشو روی میز گذاشت و موهاش رو بین انگشتاش گرفت و بهشون چنگ زد. بدون اینکه ذرهای اختیار داشته باشه اشکهاش یکی یکی از چشمهاش به روی گونههاش سر میخورد و در آخر روی سطح میز میوفتاد. دلش براش تنگ شده بود. چیشد که اون اتفاق افتاد؟ هنوز هم خودش رو مقصر میدونست. نمیتونست با اون واقعیت مرگش کنار بیاد، هیچجوره نمیتونست. اشکاشو با دستش کنار زد و از اون مکان بیرون زد. سمت پاتوق همیشگیشون رفت. تپهای بلند که زیرش دریا با غرور خودش رو به سمت تپه پرت میکرد. چشماشو به سمت تمام مکانهای اونجا چرخوند و تمامی خاطراتش همانند یک فیلم از جلوی چشمهاش رد شد. با بستن چشماش برای دقیقهای باز هم قطره اشکی از چشماش جاری شد. نفس عمیقی کشید تا خودش رو کنترل کنه و به سمت لبه تپه حرکت کرد. دستاشو از هم باز کرد و چشمهاش رو روی هم بست. اجازه داد تا باد به تمام بدنش برخورد کنه و از لا به لای موهاش رد بشه. حالا که فکرش رو میکرد، چرا زودتر انجامش نمیداد؟ اون باید خیلی وقت پیش همراه اون میرفت و خودش رو بهش میرسوند. وقت خداحافظی از این دنیای پوچ و بیرحم بود.
https://t.me/Arabellaccl
نگاهش رو از قاب عکس خندون روی دیوار گرفت و به میزش داد. ارنجهاشو روی میز گذاشت و موهاش رو بین انگشتاش گرفت و بهشون چنگ زد. بدون اینکه ذرهای اختیار داشته باشه اشکهاش یکی یکی از چشمهاش به روی گونههاش سر میخورد و در آخر روی سطح میز میوفتاد. دلش براش تنگ شده بود. چیشد که اون اتفاق افتاد؟ هنوز هم خودش رو مقصر میدونست. نمیتونست با اون واقعیت مرگش کنار بیاد، هیچجوره نمیتونست. اشکاشو با دستش کنار زد و از اون مکان بیرون زد. سمت پاتوق همیشگیشون رفت. تپهای بلند که زیرش دریا با غرور خودش رو به سمت تپه پرت میکرد. چشماشو به سمت تمام مکانهای اونجا چرخوند و تمامی خاطراتش همانند یک فیلم از جلوی چشمهاش رد شد. با بستن چشماش برای دقیقهای باز هم قطره اشکی از چشماش جاری شد. نفس عمیقی کشید تا خودش رو کنترل کنه و به سمت لبه تپه حرکت کرد. دستاشو از هم باز کرد و چشمهاش رو روی هم بست. اجازه داد تا باد به تمام بدنش برخورد کنه و از لا به لای موهاش رد بشه. حالا که فکرش رو میکرد، چرا زودتر انجامش نمیداد؟ اون باید خیلی وقت پیش همراه اون میرفت و خودش رو بهش میرسوند. وقت خداحافظی از این دنیای پوچ و بیرحم بود.
https://t.me/Arabellaccl