بسم الرب الشهدا و الصدیقین
#دلنوشته_شماره3⃣7⃣1⃣
به نام خدایی که هر لحظه از روز هایم بانام او جان میگیرد...
غرق در اقیانوسی پر تلاطم بودم ،اقیانوسی که هر لحظه مرا به تاریک ترین و سردترین و عمیق ترین قسمت میکشاند و هر لحظه از قلبم را به زمستانی یخ زده تبدیل میکرد.
هرروز بادنیایی روبرو بودم که جزء فریب و حیله و بازی با دنیای فانی و خاکی چیز دیگری یافت نمی شد ،ارزش هایی برایشان ارزش محسوب میشد که تمامش بایک اراده به نابودی کشیده میشود .
نمیدانم چقدر زخم زبان و کنایه و تمسخر شنیدم ،چند دفعه دلم شکست و چند بار با چادر پاره ی زیر نیمکت مدرسه مواجه میشدم .
برایم سخت بود،ولی شعله ای در قلبم زبانه میکشید و تمام سردی ها را به گرمایی اثر بخش تبدیل میکرد و من استوار تر راه خود قدم میگذاشتم...
بزرگتر شدم و آزار و اذیت ها کمرنگ تر شد اما همچنان به نوبه ی خود وجود داشت اما با جهانی آشنا شدم که مرا به آرامش دعوت کرد جهانی که یک شهید در های آن را برایم گشود و دنیای پر از حیله ی فانی را برایم قابل تحمل کرد
به آرامش قلبی رضایت بخشی رسیدم
چادرم که شهیدم برای حفظ آن مدافع حریم زینب نام گرفت.
همان چادر برایم وقار و متانت رقم زد
در دنیایی که شهدا برایت رقم می زنند و رنگی دیگر برروی زندگیت میپاشند
رنگی از جنس طلا و پر از یاد خدا ...
با هیچ چیز قابل تعویض نیست.
بازی در دنیای فانی به زندگی در دنیای ابدی هدایت میکند
برادرم شهید محمد رضا دهقان
حال نمیدانم این امواج مرا به سمت تو می کشاند ،قدر دانی تو از من است که معجون عشق را تا همیشه می نوشم و دردش را به جان می خرم
دردی که هر کس و همه کس نمیدانند
دردی که می سوزد و دوباره می سازد جان میگیرد و با یک نگاه تو جان می دهد،
زمستان سرد و یخ زده ی قلبم را به تابستانی گرم و دلنشین تبدیل میکند هیچ کس نمیداند که در درد فراق خدا که دلیل اصلی اش بودم چه اندازه خود را سوزاندم
میدانی چه میگوم خود به من آموختی... من لایق نگاه خدا یم هستم و او این نگاه شیرین و آرامش بخش را از من دریغ نمیکند و این میشود که هر لحظه حضورش را احساس میکنم
و همه ی این ها را به تو مدیونم
برادرم تو برای دفاع از حریم زینب جنگیدی و من برای دفاع از چادرخاکی زینب میجنگم .
برایم دعا کن
اللهم شهادت فی سبیلک
آمین
#ارسالی_از_کاربر_محترم
┄┅┅✿💠❀🌹❀💠✿┅┅┄
@Delneveshte_shahid_dehghan┄┅┅✿💠❀🌹❀💠✿┅┅┄