دکتر نبیل العوضی تعریف می کند که
مردی مومن و متقی که اهل مصر بود دچار بیماری لاعلاج می شود و برای درمان به انگلستان سفر می کند در آنجا پزشکان به او می گویند که باید سریعا تحت جراحی قلب قرار گیرد
او می گوید : خانواده اش نگران او می شوند بهتر است دوباره به مصر برگردد و این مسئله را با آنها در میان بگذارد و کمی کار عقب مانده دارد آنها را انجام دهد و بعد دوباره بر می گردید
آن فرد دوباره به مصر بر می گردد و با دوستان و خانواده و اقوامش خداحافظی می کند
وقتی که به نزد دوستش که قصاب است می رود می بیند که زنی در آنجا تکه استخوان و تکه گوشت های کوچک افتاده بر روی زمین را جمع آوری می کند
به او می گوید :خواهرم چرا این کار را می کنی؟
زن می گوید: شوهرم را از دست داده ام و دو دختر دارم که مدت زیادی است گوشت نخورده اند گفتم اگر گوشت نداریم حداقل آنها بوی گوشت را احساس کنند
مرد مصری میگوید :خواهرم بیا این دو کیلو گوشت را بگیر من حسابش می کنم
زن می گوید: نه نمی خواهد یک کیلو کافی است(به خاطر شرم تعارف می کند)
مرد مصری می گوید: هر هفته بیا و دو کیلو گوشت رابه مدت یک سال با خودت ببر من خودم حسابش می کنم
زن فقیر از این کار بسیار خوشحال می شود و برایش دعا می کند
مرد بعد از این کار در دورنش احساس عجیبی را حس می کند و خوشحالی وجودش را فرا میگیرد
وقتی به خانه اش باز می گردد
دخترش می گوید: پدر چرا اینقدر خوشحالی؟
مرد مصری داستان را تعریف می کند
و دخترش می گوید: ان شاء الله به خاطر دعای این زن بیماریت شفا پیدا می کند
وقتی که این مرد دوباره به انگلستان باز می گردد پزشک با کمال تعجب می گوید تو در مصر به نزد کدام دکتر رفته بودی ؟ دیگر اثری از بیماری در بدنت نمانده است
پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: بیماران خود را با صدقه درمان کنید
نشر شده در صفحه:شیخ احمد کاکه محمود
ترجمه توسط آدمین کانال دکتر ذاکر نایک
https://t.me/tarifi/2013
مردی مومن و متقی که اهل مصر بود دچار بیماری لاعلاج می شود و برای درمان به انگلستان سفر می کند در آنجا پزشکان به او می گویند که باید سریعا تحت جراحی قلب قرار گیرد
او می گوید : خانواده اش نگران او می شوند بهتر است دوباره به مصر برگردد و این مسئله را با آنها در میان بگذارد و کمی کار عقب مانده دارد آنها را انجام دهد و بعد دوباره بر می گردید
آن فرد دوباره به مصر بر می گردد و با دوستان و خانواده و اقوامش خداحافظی می کند
وقتی که به نزد دوستش که قصاب است می رود می بیند که زنی در آنجا تکه استخوان و تکه گوشت های کوچک افتاده بر روی زمین را جمع آوری می کند
به او می گوید :خواهرم چرا این کار را می کنی؟
زن می گوید: شوهرم را از دست داده ام و دو دختر دارم که مدت زیادی است گوشت نخورده اند گفتم اگر گوشت نداریم حداقل آنها بوی گوشت را احساس کنند
مرد مصری میگوید :خواهرم بیا این دو کیلو گوشت را بگیر من حسابش می کنم
زن می گوید: نه نمی خواهد یک کیلو کافی است(به خاطر شرم تعارف می کند)
مرد مصری می گوید: هر هفته بیا و دو کیلو گوشت رابه مدت یک سال با خودت ببر من خودم حسابش می کنم
زن فقیر از این کار بسیار خوشحال می شود و برایش دعا می کند
مرد بعد از این کار در دورنش احساس عجیبی را حس می کند و خوشحالی وجودش را فرا میگیرد
وقتی به خانه اش باز می گردد
دخترش می گوید: پدر چرا اینقدر خوشحالی؟
مرد مصری داستان را تعریف می کند
و دخترش می گوید: ان شاء الله به خاطر دعای این زن بیماریت شفا پیدا می کند
وقتی که این مرد دوباره به انگلستان باز می گردد پزشک با کمال تعجب می گوید تو در مصر به نزد کدام دکتر رفته بودی ؟ دیگر اثری از بیماری در بدنت نمانده است
پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: بیماران خود را با صدقه درمان کنید
نشر شده در صفحه:شیخ احمد کاکه محمود
ترجمه توسط آدمین کانال دکتر ذاکر نایک
https://t.me/tarifi/2013