تا کار تو بیداری شبهای دراز است
چشمت در فیضی است که بر روی تو باز است
افتادن و برخاستن باده پرستان
در مذهب رندان خرابات نماز است
می نیست چو در کاسه مرا رعشه در اعضاست
دستم بنظر پنجهٔ طنبورنواز است
چون بال گشایم که درین صیدگه دهر
از دام همه روی زمین سینهٔ باز است
گر پردهٔ ناموس کسی از ناخن مطرب
در بزم طرب پاره نشد پردهٔ ساز است
#غنی_کشمیری
چشمت در فیضی است که بر روی تو باز است
افتادن و برخاستن باده پرستان
در مذهب رندان خرابات نماز است
می نیست چو در کاسه مرا رعشه در اعضاست
دستم بنظر پنجهٔ طنبورنواز است
چون بال گشایم که درین صیدگه دهر
از دام همه روی زمین سینهٔ باز است
گر پردهٔ ناموس کسی از ناخن مطرب
در بزم طرب پاره نشد پردهٔ ساز است
#غنی_کشمیری