نگاهای خیرهو براقش هر بار که روی موریس قفل میشد غمناک تر میشدن میدونست که اون این عشق رونمیتونه قبول کنه چون واقعیت دنیا از باورهای این احساس به دور بود شاید باید دنبال عشق های دیگر در فراسوی قارهای دیگر میگشت از قاهره تا یونان و گردشی تفریحی با بزاق بر لبهایی کسی که فکر میکرد میتونه دلیل فراموشی باشه ، اینها مجازات درسکوت کلیسا با شکستن قوانین برای اثبات عشقش بود
دستهایی که به دور موریس همچون پیچکهای تشنه میتنیدند و شیره ای روحش را چنان میمکیدند که انگار تنها عاشق او کسی جز اون پسر نیست
شکاف هایی که دربین روحش ایجاد میکرد ملتهب تر از چیزی بودن که موریس میدید ...
دستهایی که به دور موریس همچون پیچکهای تشنه میتنیدند و شیره ای روحش را چنان میمکیدند که انگار تنها عاشق او کسی جز اون پسر نیست
شکاف هایی که دربین روحش ایجاد میکرد ملتهب تر از چیزی بودن که موریس میدید ...