🔸️آقایان مدیران صدا و سیما. شفافیت معجزه می کند!
@Hermes_ir
1- بعد از اتفاقات دی ماه 98 بود که برخی از بازیگران و مجریان و دست اندرکاران هنر و سینما و تلویزیون صریحا یا تلویحا اعلام کردند که ترجیح می دهند با نهادهای فرهنگی رسانه ای حاکمیتی همچون جشنواره فجر همکاری نکنند. این تحریم به صدا و سیما هم رسید و از قلقلی تا محسن تنابنده هم اعلام کردند از تلویزیون خداحافظی می کنند. برخی مثل رضا رشیدپور هم اعلام کردند در شکاف «دوگانه ی مسئولان و مردم» طرف مردم هستند!
این روزها هم صدا و سیما دوباره سیبل انتقادات شده اما این بار از جبهه حزب اللهیِ مقابل. آنها صراحتا « باج دادن مدیران صدا و سیما به سلبریتی ها» را هدف گرفته و خواستار شفافیت قراردادها و دستمزدهای سلبریتی ها در تلویزیون شده اند.
اما جالب اینکه مواجهه مدیران صدا و سیما با این دو جریان یکسان نبوده است. دو ماه بعد از ماجراهای دی ماه، تنابنده سریال پایتختش را که گوشه و کنایه های زیادی به نظام و سپاه زده بود را روی آنتن برد و رضا رشیدپور دوباره در ویژه برنامه نوروزی شبکه سه(اتفاق) ظاهر شد. برنامه ای که این روزها دوباره نام آن به خاطر دست مزد بالای رضا رشیدپور بر سر زبان ها افتاده است. اما در مقابل برنامه رمضانیه شبانه یامین پور(از جریان منتقد) در شبکه افق لغو شد. قبلتر و به خاطر انتقادات یامین پور به استثنا شدن بسیاری از مدیران پیر و فرتوت صدا و سیما از قانون "منع به کارگیری بازنشستگان" حضورش صرفا به شبکه افق محدود شده بود و این بار حتی از اجرا در این شبکه نیز منع شد. این نشان می دهد گویا هزینه انتقاد از مدیریت صدا و سیما از هتک نظام هم بیشتر است!
2- صدا و سیما دچار یک دور باطل شده است: مدیران صدا و سیما تلاش می کنند تا با فروش آنتن به اسپانسرها مشکلات بودجه ای خود را حل کنند؛ اسپانسرها برای سود بیشتر پدیده مجری-سلبریتی ها را باب کردند و دستمزدهای نجومی را رواج دادند. حالا، هم ذائقه مخاطب تغییر پیدا کرده و هم هزینه های تولید بسیار افزایش یافته و در واقع مدیران سازمان از چاله به چاه افتاده اند.
3- تقریبا هیچ کدام از رسانه های رسمی یا غیر رسمی اصولگرا از روزنامه ها تا سایت ها این موج مطالبه گری و شفافیت خواهی و انتقاد از مدیران صدا و سیما را پوشش نداده اند. همان رسانه هایی که دو هفته قبل به خاطر یک سکانس سریال پایتخت گریبان چاک می کردند و در جلسات و گفتگوهای خصوصی شان از بالا تا پایین سازمان را مورد حمله قرار می دهند حال در این منازعه بیرون گود نشسته اند. شاید دلیل عمده این کناره گیری را باید در «رانت آنتن» دانست. بسیاری از فعالان و مدیران رسانه ای اصولگرا اینک در صدا و سیما ( به عنوان تهیه کننده یا کارشناس یا سردبیر و...) «برنامه» دارند و می دانند حمایت علنی از انتقادات به مدیران صدا و سیما یعنی از دست دادن این فرصت!
4- اما دلسرد کننده تر از همه، یادداشت حمایتی ( یا حداقل می توانیم بگوییم توجیه گرایانه ) رئیس جوان و خوشفکر دانشگاه صدا و سیما از عملکرد آنتن فروشانه مدیران سازمان در مقابل انتقادات بود. لب کلام جناب اسفندیاری این بود که چون بودجه کم است پس مجبوریم آنتن بفروشیم. این درحالیست که دانشگاه صدا و سیما قرار بوده عقل متصل سازمان صدا و سیما باشد و نقشی راهبردی برای سازمان بازی کند. بحران آنتن فروشی در سازمان نشان از آن دارد که این دانشگاه در تولید ایده هایی برای اقتصادِ سازمان موفق نبوده است یا اگر توفیقی داشته به علت ارگانیک نبودنش نتوانسته کمکی به حل بحران کند. مدیران صف معمولا فرصت کافی برای نگاه به گذشته، انباشت تجربیات و تامل در دستاوردها ندارند و گرفتار عملگرایی هستند. در صدا و سیما مساله پر کردن آنتن چنین معظلی را مضاعف می کند. حداقل انتظار از دانشگاه صدا و سیما این بوده و هست که اگر در خلق ایده های اقتصادی سالمتر برای سازمان ناتوانند حداقل تبعات آنتن فروشی را در کوتاه مدت و بلند مدت برای مدیران بالادستی روشن تر کنند.
5- صدا و سیمای ما حتما توفیقات بسیاری داشته است اما این تجربیات مثبت انباشت نشده وبه ارتقای کیفی برنامه های سازمان منجر نشده است. همین مساله بحران ساختاری صدا و سیما را عیان تر می کند. تجربه ضرغامی، سرافراز و حالا علی عسگری نشان می دهد که بحران های چندلایه صدا و سیما با رفتن و آمدن این و آن حل نمی شود بلکه ناظر به آن بحران های ساختاری،سازمان به تحولات ساختاری بنیادین محتاج است.
شفافیت قوانین و عرف های اداره سازمان، شفافیت در قراردادها و دست مزدها ، پاسخگویی به مردم و... از جمله عواملی است که می تواند ابعاد بحران مدیریتی در صدا و سیما را روشن تر و زمینه چنین تحولی را تمهید کند. ایکاش خود مدیران سازمان شعار آن کلیپی که بارها در شبکه های مختلف سیما پخش شده را جدی می گرفتند: «شفافیت معجزه می کند»؛ باور بفرمایید!
@Hermes_ir
1- بعد از اتفاقات دی ماه 98 بود که برخی از بازیگران و مجریان و دست اندرکاران هنر و سینما و تلویزیون صریحا یا تلویحا اعلام کردند که ترجیح می دهند با نهادهای فرهنگی رسانه ای حاکمیتی همچون جشنواره فجر همکاری نکنند. این تحریم به صدا و سیما هم رسید و از قلقلی تا محسن تنابنده هم اعلام کردند از تلویزیون خداحافظی می کنند. برخی مثل رضا رشیدپور هم اعلام کردند در شکاف «دوگانه ی مسئولان و مردم» طرف مردم هستند!
این روزها هم صدا و سیما دوباره سیبل انتقادات شده اما این بار از جبهه حزب اللهیِ مقابل. آنها صراحتا « باج دادن مدیران صدا و سیما به سلبریتی ها» را هدف گرفته و خواستار شفافیت قراردادها و دستمزدهای سلبریتی ها در تلویزیون شده اند.
اما جالب اینکه مواجهه مدیران صدا و سیما با این دو جریان یکسان نبوده است. دو ماه بعد از ماجراهای دی ماه، تنابنده سریال پایتختش را که گوشه و کنایه های زیادی به نظام و سپاه زده بود را روی آنتن برد و رضا رشیدپور دوباره در ویژه برنامه نوروزی شبکه سه(اتفاق) ظاهر شد. برنامه ای که این روزها دوباره نام آن به خاطر دست مزد بالای رضا رشیدپور بر سر زبان ها افتاده است. اما در مقابل برنامه رمضانیه شبانه یامین پور(از جریان منتقد) در شبکه افق لغو شد. قبلتر و به خاطر انتقادات یامین پور به استثنا شدن بسیاری از مدیران پیر و فرتوت صدا و سیما از قانون "منع به کارگیری بازنشستگان" حضورش صرفا به شبکه افق محدود شده بود و این بار حتی از اجرا در این شبکه نیز منع شد. این نشان می دهد گویا هزینه انتقاد از مدیریت صدا و سیما از هتک نظام هم بیشتر است!
2- صدا و سیما دچار یک دور باطل شده است: مدیران صدا و سیما تلاش می کنند تا با فروش آنتن به اسپانسرها مشکلات بودجه ای خود را حل کنند؛ اسپانسرها برای سود بیشتر پدیده مجری-سلبریتی ها را باب کردند و دستمزدهای نجومی را رواج دادند. حالا، هم ذائقه مخاطب تغییر پیدا کرده و هم هزینه های تولید بسیار افزایش یافته و در واقع مدیران سازمان از چاله به چاه افتاده اند.
3- تقریبا هیچ کدام از رسانه های رسمی یا غیر رسمی اصولگرا از روزنامه ها تا سایت ها این موج مطالبه گری و شفافیت خواهی و انتقاد از مدیران صدا و سیما را پوشش نداده اند. همان رسانه هایی که دو هفته قبل به خاطر یک سکانس سریال پایتخت گریبان چاک می کردند و در جلسات و گفتگوهای خصوصی شان از بالا تا پایین سازمان را مورد حمله قرار می دهند حال در این منازعه بیرون گود نشسته اند. شاید دلیل عمده این کناره گیری را باید در «رانت آنتن» دانست. بسیاری از فعالان و مدیران رسانه ای اصولگرا اینک در صدا و سیما ( به عنوان تهیه کننده یا کارشناس یا سردبیر و...) «برنامه» دارند و می دانند حمایت علنی از انتقادات به مدیران صدا و سیما یعنی از دست دادن این فرصت!
4- اما دلسرد کننده تر از همه، یادداشت حمایتی ( یا حداقل می توانیم بگوییم توجیه گرایانه ) رئیس جوان و خوشفکر دانشگاه صدا و سیما از عملکرد آنتن فروشانه مدیران سازمان در مقابل انتقادات بود. لب کلام جناب اسفندیاری این بود که چون بودجه کم است پس مجبوریم آنتن بفروشیم. این درحالیست که دانشگاه صدا و سیما قرار بوده عقل متصل سازمان صدا و سیما باشد و نقشی راهبردی برای سازمان بازی کند. بحران آنتن فروشی در سازمان نشان از آن دارد که این دانشگاه در تولید ایده هایی برای اقتصادِ سازمان موفق نبوده است یا اگر توفیقی داشته به علت ارگانیک نبودنش نتوانسته کمکی به حل بحران کند. مدیران صف معمولا فرصت کافی برای نگاه به گذشته، انباشت تجربیات و تامل در دستاوردها ندارند و گرفتار عملگرایی هستند. در صدا و سیما مساله پر کردن آنتن چنین معظلی را مضاعف می کند. حداقل انتظار از دانشگاه صدا و سیما این بوده و هست که اگر در خلق ایده های اقتصادی سالمتر برای سازمان ناتوانند حداقل تبعات آنتن فروشی را در کوتاه مدت و بلند مدت برای مدیران بالادستی روشن تر کنند.
5- صدا و سیمای ما حتما توفیقات بسیاری داشته است اما این تجربیات مثبت انباشت نشده وبه ارتقای کیفی برنامه های سازمان منجر نشده است. همین مساله بحران ساختاری صدا و سیما را عیان تر می کند. تجربه ضرغامی، سرافراز و حالا علی عسگری نشان می دهد که بحران های چندلایه صدا و سیما با رفتن و آمدن این و آن حل نمی شود بلکه ناظر به آن بحران های ساختاری،سازمان به تحولات ساختاری بنیادین محتاج است.
شفافیت قوانین و عرف های اداره سازمان، شفافیت در قراردادها و دست مزدها ، پاسخگویی به مردم و... از جمله عواملی است که می تواند ابعاد بحران مدیریتی در صدا و سیما را روشن تر و زمینه چنین تحولی را تمهید کند. ایکاش خود مدیران سازمان شعار آن کلیپی که بارها در شبکه های مختلف سیما پخش شده را جدی می گرفتند: «شفافیت معجزه می کند»؛ باور بفرمایید!