_ما نمیتوانیم باشیم
_برای زندگی؟!یا دوست داشتن؟
_برای هر دو، تو تیره گی من را ندیده ای من تو را سیاه میکنم همانند خودم اینکار منو بیشتر غذاب میده
_ولی عشق چه اینو نمیشناسه من برای دوست داشتن کنارت موندم تا تیره بودنت را تبدیل به رنگی کنم از جنس خودت من کاش میفهمیدی تیره بودنت برایم چیزی نیست که داری در سرت میپرورانی
_من غمگینم!آدما رو درک نمیکنم عشق رو درک نمیکنم این خوبه؟
_ولی غمگین بودنت بیشتر مرا محتاج تو میکند
_تو پیش من تیره میشی پژمرده میشی مثل یک گل در گلدان که اب بهش نرسیده سرنوشت برای من چیزی جز تنهایی ننوشته پس خودت را با من وصل نده چون تو هم تیره میشوی غم های من! درد های من! حتی نگاه های من اخر تو را مثل انسان های پیر میکند این است دوست داشتن؟
_برای زندگی؟!یا دوست داشتن؟
_برای هر دو، تو تیره گی من را ندیده ای من تو را سیاه میکنم همانند خودم اینکار منو بیشتر غذاب میده
_ولی عشق چه اینو نمیشناسه من برای دوست داشتن کنارت موندم تا تیره بودنت را تبدیل به رنگی کنم از جنس خودت من کاش میفهمیدی تیره بودنت برایم چیزی نیست که داری در سرت میپرورانی
_من غمگینم!آدما رو درک نمیکنم عشق رو درک نمیکنم این خوبه؟
_ولی غمگین بودنت بیشتر مرا محتاج تو میکند
_تو پیش من تیره میشی پژمرده میشی مثل یک گل در گلدان که اب بهش نرسیده سرنوشت برای من چیزی جز تنهایی ننوشته پس خودت را با من وصل نده چون تو هم تیره میشوی غم های من! درد های من! حتی نگاه های من اخر تو را مثل انسان های پیر میکند این است دوست داشتن؟