💫🦋💫🦋💫🦋
🦋💫🦋💫🦋
💫🦋💫🦋
🦋💫🦋
💫🦋
🦋
#دزد_دل🦋
#پارت_١٠۴
وارون :
قرصو گذاشتم بین لبام و بدون آب خوردمش ، سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم ، سرم خیلی درد میکرد و مطمئنم این سردرد بخاطر اینه که دیشب زیاده روی کرده بودم ، دستمو روی شقیقه ام گذاشتم و آروم ماساژش دادم ، در همین حین در اتاق باز شد ، آروم چشمامو باز کردم و صاف نشستم ، نگاهمو به نورا که وارد اتاق شده بود دوختم ، این دختر فوقالعاده بود ، حتی از ژاکلین بهتر بود ، با عشوه به سمتم اومد ، چند تا پرونده روی میزم گذاشت و با صدایی پر از ناز گفت
نورا : این پرونده هارو باید بخونی و امضا کنی
ناخودآگاه یاد آلیا افتادم ، الحق که دزد ماهریه ، جوری دلمو دزدید که خودمم متوجه نشدم ، من وارون داوان کسی که فقط دخترایی مثل ژاکلین که از هر لحاظ فوقالعاده هستند به چشمش میومد الان عاشق دختری شدم که حتی بوسیدن رو هم درست بلد نیست و همه حرکاتش تو رابطه ناشیانه اس ، این برای خودمم عجیبه ، کلافه دستی تو موهام کشیدم و رو به نورا گفتم
وارون : باشه بزارش روی میز
گذاشتش روی میز و به جای اینکه بره بیرون به سمتم اومد و روی پام نشست که کمرشو گرفتم ، خیره شدم به صورتش ، این دختر بیش از حد جذاب و هات بود ، دستشو آورد بالا و نوازش وارانه از روی چشمم تا روی لبم کشید که چشمامو بستم ، سرشو توی گودی گردنم فرو کرد ، نفس عمیقی کشید و گفت
نورا : عطرت دیونه ام میکنه پسر ، جوری که دلم میخواد ساعت ها زیرت باشم
و عمیق گردنمو بوسید ، بازم یاد آلیا افتادم باید برای چند ساعت هم که شده از ذهنم پاکش میکردم ، کمرشو محکم چنگ زدم و نشوندمش روی میز ، یکی از دستامو توی موهاش فرو کردم و آروم کشیدمشون ، سرمو کنار گوشش بردم و آروم جوری که نفسام به گوشش بخوره لب زدم
وارون : میدونی من اصلا تو رابطه آروم نیستم و دوست دارم بدن کسی که زیرمه رو سیاه و کبود کنم؟؟ هوم؟؟ میدونی منشی کوچولو؟؟
با ناز خندید ، دستشو گذاشت پشت گردنم و با لحن داغی تو چند سانتی صورتم لب زد
نورا : اوممم خشن دوست دارم مخصوصا با رئیس وحشی و جذابم
با این حرفش با خشونت سرمو توی گردنش فرو کردم و گاز محکمی ازش گرفتم که آخ ریزی گفت و دستشو فرو کرد توی موهام ، با لذت از گردن تا زیر چونش رو بوسه های خیس میکاشتم و هرازگاهی گاز میگرفتم ، آهی کشید از خودش جدام کرد ، شروع کرد باز کردن دکمه های لباسم ، تندتند دکمه های لباسمو باز کرد و از تنم خارجش کرد ، فقط نگاهش میکردم و ازش لذت میبردم ، دستشو روی قفسه سینه ام کشید و.........
@india_novel
🦋
💫🦋
🦋💫🦋
💫🦋💫🦋
🦋💫🦋💫🦋
💫🦋💫🦋💫🦋
🦋💫🦋💫🦋
💫🦋💫🦋
🦋💫🦋
💫🦋
🦋
#دزد_دل🦋
#پارت_١٠۴
وارون :
قرصو گذاشتم بین لبام و بدون آب خوردمش ، سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم ، سرم خیلی درد میکرد و مطمئنم این سردرد بخاطر اینه که دیشب زیاده روی کرده بودم ، دستمو روی شقیقه ام گذاشتم و آروم ماساژش دادم ، در همین حین در اتاق باز شد ، آروم چشمامو باز کردم و صاف نشستم ، نگاهمو به نورا که وارد اتاق شده بود دوختم ، این دختر فوقالعاده بود ، حتی از ژاکلین بهتر بود ، با عشوه به سمتم اومد ، چند تا پرونده روی میزم گذاشت و با صدایی پر از ناز گفت
نورا : این پرونده هارو باید بخونی و امضا کنی
ناخودآگاه یاد آلیا افتادم ، الحق که دزد ماهریه ، جوری دلمو دزدید که خودمم متوجه نشدم ، من وارون داوان کسی که فقط دخترایی مثل ژاکلین که از هر لحاظ فوقالعاده هستند به چشمش میومد الان عاشق دختری شدم که حتی بوسیدن رو هم درست بلد نیست و همه حرکاتش تو رابطه ناشیانه اس ، این برای خودمم عجیبه ، کلافه دستی تو موهام کشیدم و رو به نورا گفتم
وارون : باشه بزارش روی میز
گذاشتش روی میز و به جای اینکه بره بیرون به سمتم اومد و روی پام نشست که کمرشو گرفتم ، خیره شدم به صورتش ، این دختر بیش از حد جذاب و هات بود ، دستشو آورد بالا و نوازش وارانه از روی چشمم تا روی لبم کشید که چشمامو بستم ، سرشو توی گودی گردنم فرو کرد ، نفس عمیقی کشید و گفت
نورا : عطرت دیونه ام میکنه پسر ، جوری که دلم میخواد ساعت ها زیرت باشم
و عمیق گردنمو بوسید ، بازم یاد آلیا افتادم باید برای چند ساعت هم که شده از ذهنم پاکش میکردم ، کمرشو محکم چنگ زدم و نشوندمش روی میز ، یکی از دستامو توی موهاش فرو کردم و آروم کشیدمشون ، سرمو کنار گوشش بردم و آروم جوری که نفسام به گوشش بخوره لب زدم
وارون : میدونی من اصلا تو رابطه آروم نیستم و دوست دارم بدن کسی که زیرمه رو سیاه و کبود کنم؟؟ هوم؟؟ میدونی منشی کوچولو؟؟
با ناز خندید ، دستشو گذاشت پشت گردنم و با لحن داغی تو چند سانتی صورتم لب زد
نورا : اوممم خشن دوست دارم مخصوصا با رئیس وحشی و جذابم
با این حرفش با خشونت سرمو توی گردنش فرو کردم و گاز محکمی ازش گرفتم که آخ ریزی گفت و دستشو فرو کرد توی موهام ، با لذت از گردن تا زیر چونش رو بوسه های خیس میکاشتم و هرازگاهی گاز میگرفتم ، آهی کشید از خودش جدام کرد ، شروع کرد باز کردن دکمه های لباسم ، تندتند دکمه های لباسمو باز کرد و از تنم خارجش کرد ، فقط نگاهش میکردم و ازش لذت میبردم ، دستشو روی قفسه سینه ام کشید و.........
@india_novel
🦋
💫🦋
🦋💫🦋
💫🦋💫🦋
🦋💫🦋💫🦋
💫🦋💫🦋💫🦋