روی_خط_ گسل
خاطرات مهندس علیرضا سعیدی
زلزله 96 ازگله– سرپل ذهاب
قسمت نوزدهم _ بخش اول
به قول استاد عزیزم جناب دکتر جدی ، بحران خیلی زود مدیر خودش را پیدا می کند
شاید بهتر است بگوییم، همیشه تعدادی مرد و زن غیرتمند و عاشق پیدا می شوند که بار سنگین مدیریت حادثه را بر دوش می گیرند ، جالب انکه اغلب این مردان و زنان ممکن است تا وقوع حادثه حتی یک تجربه مشابه را هم نداشته باشند اما وقوع حادثه و اغاز بحران فرصتی می شود برای نمایان شدن توانایی این افراد در مدیریت صحنه
در طی دو هفته نخسته پس از زلزله برای من فرصتی پیش امد تا بتوانم با چند تن از چنین انسانهای توانمند و عاشقی از نزددیک آشنا شوم
از شب سوم توزیع کمکها در سطح شهر عملا ممکن نبود و اغلب ماشینها در چند ثانیه نخست پس از ایستادن مورد حمله واقع می شدند و عملا کمکها بدست نیازمندان واقعی نمی رسید ، در چنین اوضاعی ما از نیروهای ارتش که در شب دوم با انها در روبروی شهرک شهید شیرودی اشنا شده بودیم برای توزیع اقلام اهدایی که در انبارهایمان داشتیم کمک گرفتیم ، از شب سوم ما بخشی از توزیع کمکهایمان را در منطقه پارک روبروی شهرک شیرودی با کمک بچه های ارتش با هماهنگی با جناب استوار یکم میثم مرادی انجام می دادیم ، بچه های ارتش کمکهای دریافتی از ما را درب هر چادر تحویل داده و با این روش از بابت رسیدن کمکها بدست نیازمندان خیالمان کامل راحت بود ، نکته مهمی که در کار بچه های ارتش بود ارتباط نزدیک انها با اسیب دیدگان بود به نحوی که انها افراد نیازمند را در طی سه روز نخست به خوبی شناسایی کرده بودند و کمکهای دریافتی از ما را به طور مستقیم به دست این افراد می رساندند ف از دیگر نکات کار بچه های ارتش شیوه توزیع چادر به چادر با کمک سربازها بود ، هر سرباز به اندازه یک چادر کمک را با خود حمل می کرد و در مسیر تا رسیدن به چادر هدف توقف نمی کرد این کار موجب می شد که کسی نتواند کمکها را از دست انها برباید
بخش دوم همکاری ما با بچه های گردان توپخانه تیپ 181 بود که مستقر در پارک ورودی شهر ازسمت تهران بوند و ما در جریان یک مرحله تحویل چادر به یک خانواده نیازمند که نوزاد چند ماهه ای داشته و هنوز چادر تحویل نگرفته بودند با جناب ستوان سید محمد حسنی اشنا شدیم ، آن شب کم مانده بود که ما بر اثر ازدحام و اشفتگی که پیش امد از سوی مردم اسیب جدی بخوریم ، داستان ان شب به این نحو روی داد که در حین انکه بچه های ما برای تحویل کمک به داخل پارک رفته بودند و من در کنار ماشین تنها بودم به یکباره سیل افرادی که می خواستند بارهای پشت پیکاپ را بزور از پشت ان تخلیه کنند به سمت ماشین امدند و تلاش من برای جلوگیری از غارت شدن بارها عملا بی نتیجه بود و اگر حضور بچه های ارتش و بچه های موج پیشرو که با درخواست کمک من در پشت بیسیم از داخل پارک به سرعت بازگشته بودند نبود قطعا نه تنها همه بارها رفته بود بلکه ماشین و بنده هم حسابی صدمه خورده بودیم بعد از این اتفاق ارتباط ما با بچه های گردان توپخانه قویا برقرار شد و با حمایت این عزیزان ، ما همان شب بیش از ده ماشین بار را با کمک خودشان در انبار مسجد داخل پارک که در اختیار ارتش بود تخلیه کردیم تا به ترتیب بین ساکنین در چادرها توزیع کنند
ما در قرارگاه هم دوستان فوق العاده ای پیدا کرده بودیم ، از جمله دوستان خوب ما جناب اقای قاسم لطفی مسئول انبار موسسه بود ، از همان روز اول ، تمامی بارهای ما در همین انبارها تخلیه می شد و بارگیری و تخلیه مداوم ما از هشت صبح تا یک نیمه شب هر روز ادامه داشت و جناب لطفی با سعه صدر در همه زمانها حضور داشت و ما نه تنها حتی یکبار شاهد بد اخلاقی ایشان نبودیم که در اغلب موارد در تخلیه و بارگیری کمک حال ما بود که جای تشکر ویژه از ایشان را دارد
موسسه عمران نینوا با توجه به وسعت کارشان در سطح منطقه، تیم مهندسی قوی و بسیار با اخلاقی دارد قطعا اینکه یک تیم خوب عمل کند ریشه در مدیریت ارشد آن تیم دارد ، مهندس بابایی مدیر عامل با اخلاق و توانمند موسسه در راس تیمی از مهندسان مجرب این موسسه قرار داشتند که در طی چهل روز نخست مدیریت اوار برداری و ساخت واحد های اسکان موقت را در چهارده روستا بر عهده داشتند همه اعضاء این تیم به نحوی در طی چهل روز حضور ما در منطقه به کمک ما امدند و با هم همراهی کردند ، جا دارد که تشکر کنم از مهندس ملکی ، مهندس بیات ، مهندس هادی زاده که هرجا به کمک نیاز داشتیم از کمک دریغ نکردند و فراتر از نیاز ما هم به کمک امدند
ادامه این قسمت در بخش دوم
https://t.me/Irandisaster
خاطرات مهندس علیرضا سعیدی
زلزله 96 ازگله– سرپل ذهاب
قسمت نوزدهم _ بخش اول
به قول استاد عزیزم جناب دکتر جدی ، بحران خیلی زود مدیر خودش را پیدا می کند
شاید بهتر است بگوییم، همیشه تعدادی مرد و زن غیرتمند و عاشق پیدا می شوند که بار سنگین مدیریت حادثه را بر دوش می گیرند ، جالب انکه اغلب این مردان و زنان ممکن است تا وقوع حادثه حتی یک تجربه مشابه را هم نداشته باشند اما وقوع حادثه و اغاز بحران فرصتی می شود برای نمایان شدن توانایی این افراد در مدیریت صحنه
در طی دو هفته نخسته پس از زلزله برای من فرصتی پیش امد تا بتوانم با چند تن از چنین انسانهای توانمند و عاشقی از نزددیک آشنا شوم
از شب سوم توزیع کمکها در سطح شهر عملا ممکن نبود و اغلب ماشینها در چند ثانیه نخست پس از ایستادن مورد حمله واقع می شدند و عملا کمکها بدست نیازمندان واقعی نمی رسید ، در چنین اوضاعی ما از نیروهای ارتش که در شب دوم با انها در روبروی شهرک شهید شیرودی اشنا شده بودیم برای توزیع اقلام اهدایی که در انبارهایمان داشتیم کمک گرفتیم ، از شب سوم ما بخشی از توزیع کمکهایمان را در منطقه پارک روبروی شهرک شیرودی با کمک بچه های ارتش با هماهنگی با جناب استوار یکم میثم مرادی انجام می دادیم ، بچه های ارتش کمکهای دریافتی از ما را درب هر چادر تحویل داده و با این روش از بابت رسیدن کمکها بدست نیازمندان خیالمان کامل راحت بود ، نکته مهمی که در کار بچه های ارتش بود ارتباط نزدیک انها با اسیب دیدگان بود به نحوی که انها افراد نیازمند را در طی سه روز نخست به خوبی شناسایی کرده بودند و کمکهای دریافتی از ما را به طور مستقیم به دست این افراد می رساندند ف از دیگر نکات کار بچه های ارتش شیوه توزیع چادر به چادر با کمک سربازها بود ، هر سرباز به اندازه یک چادر کمک را با خود حمل می کرد و در مسیر تا رسیدن به چادر هدف توقف نمی کرد این کار موجب می شد که کسی نتواند کمکها را از دست انها برباید
بخش دوم همکاری ما با بچه های گردان توپخانه تیپ 181 بود که مستقر در پارک ورودی شهر ازسمت تهران بوند و ما در جریان یک مرحله تحویل چادر به یک خانواده نیازمند که نوزاد چند ماهه ای داشته و هنوز چادر تحویل نگرفته بودند با جناب ستوان سید محمد حسنی اشنا شدیم ، آن شب کم مانده بود که ما بر اثر ازدحام و اشفتگی که پیش امد از سوی مردم اسیب جدی بخوریم ، داستان ان شب به این نحو روی داد که در حین انکه بچه های ما برای تحویل کمک به داخل پارک رفته بودند و من در کنار ماشین تنها بودم به یکباره سیل افرادی که می خواستند بارهای پشت پیکاپ را بزور از پشت ان تخلیه کنند به سمت ماشین امدند و تلاش من برای جلوگیری از غارت شدن بارها عملا بی نتیجه بود و اگر حضور بچه های ارتش و بچه های موج پیشرو که با درخواست کمک من در پشت بیسیم از داخل پارک به سرعت بازگشته بودند نبود قطعا نه تنها همه بارها رفته بود بلکه ماشین و بنده هم حسابی صدمه خورده بودیم بعد از این اتفاق ارتباط ما با بچه های گردان توپخانه قویا برقرار شد و با حمایت این عزیزان ، ما همان شب بیش از ده ماشین بار را با کمک خودشان در انبار مسجد داخل پارک که در اختیار ارتش بود تخلیه کردیم تا به ترتیب بین ساکنین در چادرها توزیع کنند
ما در قرارگاه هم دوستان فوق العاده ای پیدا کرده بودیم ، از جمله دوستان خوب ما جناب اقای قاسم لطفی مسئول انبار موسسه بود ، از همان روز اول ، تمامی بارهای ما در همین انبارها تخلیه می شد و بارگیری و تخلیه مداوم ما از هشت صبح تا یک نیمه شب هر روز ادامه داشت و جناب لطفی با سعه صدر در همه زمانها حضور داشت و ما نه تنها حتی یکبار شاهد بد اخلاقی ایشان نبودیم که در اغلب موارد در تخلیه و بارگیری کمک حال ما بود که جای تشکر ویژه از ایشان را دارد
موسسه عمران نینوا با توجه به وسعت کارشان در سطح منطقه، تیم مهندسی قوی و بسیار با اخلاقی دارد قطعا اینکه یک تیم خوب عمل کند ریشه در مدیریت ارشد آن تیم دارد ، مهندس بابایی مدیر عامل با اخلاق و توانمند موسسه در راس تیمی از مهندسان مجرب این موسسه قرار داشتند که در طی چهل روز نخست مدیریت اوار برداری و ساخت واحد های اسکان موقت را در چهارده روستا بر عهده داشتند همه اعضاء این تیم به نحوی در طی چهل روز حضور ما در منطقه به کمک ما امدند و با هم همراهی کردند ، جا دارد که تشکر کنم از مهندس ملکی ، مهندس بیات ، مهندس هادی زاده که هرجا به کمک نیاز داشتیم از کمک دریغ نکردند و فراتر از نیاز ما هم به کمک امدند
ادامه این قسمت در بخش دوم
https://t.me/Irandisaster