— dan repost
سالهای اوج خیلی زود به پایان رسیده بود؛ هنوز به خاطرات کلاسهای موسیقی رو شفاف به یاد میآورد. انگار زخمهای حاصل از سیمهای گیتار بخاطر تمرینهای بی وقفه هنوز هم تازه بودن، نتها توی گوشش بی وقفه تکرار میشدن. اما از وقتی که اون ملودیـه خاک خورده رو از کلکسیون پدرش بیرون کشیده بود و بهش گوش داده بود، الهاماتش ناپدید شده بودن. توی سرش فقط چند خط سفید خالی مونده بودن تا با نتهایی پر بشن که حتی اسمشون رو هم فراموش کرده بود. اون هرگز از موسیقی دست نمیکشید و اگه قرار نبود با اون به زندگی ادامه بده، پس با اون میمرد، سیم گیتار رو جدا کرد و دور گردن خودش پیچید. قرار بود زخمهای جدید ایجاد بشه.
◜悲劇的な死 ✦ @Ketsuekie◞
◜悲劇的な死 ✦ @Ketsuekie◞