شغل جالبی داشت؛ آدمهای معروف که فقط توی تلوزیون میتونی ببینی، لوکیشنهای زیبا، آدرنالین و یکنواخت نبودن. هربار یک کار جدیدی برای انجام بود و اون هم پتانسیل بالایی رو توی این حرفه نشون داده بود. این آخرین سکانس اون بود و بعدش میتونست برگرده خونه تا استراحت کنه. فیلمهای اکشن همیشه بیشترین سختی و فشار رو برای بدلکار داشت و حجم زیادی از نقش روی دوش اون بود. بالای طبقهی چهاردهم ایستاده بود و داشت فکر میکرد سقوط از اون بالا همراه با کابلهای محافظ میتونه جالب باشه. داخل خوته رفت و منتظر شد، وسایل ایمنی رو چک کرد تا بعد از تموم شدن سکانس بازیگر نقش اصلی شروع کنه. شروع به دویدن به سمت پنجره کرد، لحظهای برای پریدن مردد شد اما ادامه داد. کابل ایمنی به محافظهای یکی از پنجرهها گیر کرد و کنده شد، حداقل میدونست که فلج نمیشه و میمیره. آسمون بالای سرش صاف بود، این منظرهای بود که پرندهها همیشه موقع پرواز میدیدن.
◜悲劇的な死 ✦ @Dlvivia◞
◜悲劇的な死 ✦ @Dlvivia◞