نوشتاری درباره (واقع گرایی علمی)پوزیتویسم و پوزیتیویسم منطقی
میگن ویتگنشتاین بر آرای پوزیتویستی حلقه ی روشنفکری وین تأثیر می گذاشت آما آنچه که واقعیت داره اینه که این حلقه وین بود که افکار ویتگنشتاین رو دگرگون کرد. ویتگنشتاین به دلیل تفکر منطقی و تحلیل بدیهیات تنها الهام بخش حلقه بود مجاب کردن ویتگنشتاین به تجدید نظر در آرا خود و محدود کردن فلسفه به فلسفه تحلیلی زبان و منطق (به دست ویتگنشتاین) گواه بر این مدعاست.
پوزیتیویسم منطقی ، مکتب تکامل یافته پوزیتیویسمیی بود که آگوست کنت تبیین کرد خود پوزیتیویسم هم زاییده مکتب تجربه گراییست که منشا معرفت درباره جهان واقع را تجارب حسی می دانست و علمرا صرفا محصول این تجربه ها می دانست .تجربه گرا ها با تأکید بر تجربه در مقابل تفکر فلسفی ، ضربه سنگینی را به متافیزیک زدند.
آگوست کنت دوران فکری بشر را در طول تاریخ جهان و همچنین در طول عمر خود از دوره طفولیت تا دوره بلوغ عقلی را سه مرحله خرافه ، تفکر و جزمیت و مرحله علمی که بشر در این دوره تفکر فلسفی را کنار گذاشت و به مشاهده روابط بین پدیده ها پرداخت، اگوست کنت میگه الان ما به مرحله ای رسیدیم که طرح متافیزیک در این مرحله ارتجاعیست.و صرفا به علوم عقلی که هدفش کنترل و تصرف طبیعت برای اصلاح زندگی است پرداخت.
و آنچه که از راه تجربه حاصل نشه رو باید دور بندازیم.
عده از فیلسوفای واقع گرای اتریشی به دنبال کامل کردن افکار اگوست کنت دور هم جمع شدند و پوزیتیویسم منطقی را عرضه کردن. هدف اونها این بود که تعیین کنن چی علم هست و چی علم نیست.
در نظر اونها فلسفه نمیتونه راه درست و کشف واقعیات را به ما نشون بده کار فلسفه تنها اینه که در معنای جملات و زبان تمرکز کنه و به ما بگه کدام جمله علمی، کدام ریاضی و کدام غیر علمیه.
روش مند و ساختاری کردن علم از دستاورد های این حلقه بود، حلقه وین به تبیین اصطلاحات علمی چون فرضیه ، قضیه و قانون را پرداخت
و با مطرح کردن اصل تحقیق پذیری، متافیزیک رو بکلی کنار گذاشتن.
با مطالعه افکار این حلقه بیش از بیست و یک دستاورد فکری پوزبتیویسم منطقی رو لیست کردم که به وقتش در مورد هریک از این دستاوردها مطلبی خواهم نوشت به شخصه من مخالف بعضی از این دستاوردها هستم و دلیل به محاق رفتن این حلقه رو نگرش اشتباهی که به بعضی از دستاوردها داشتن می دونم اما مهمترین چیزی که به نظر من در پوزیتیویسم منطقی مطرح شد اینکه یک نظریه علمی، جهان را بازنمود و بیان نمیکنه بلکه قائل به ارائه مدلی از جهان هستند تا بتوان تجربه های حسی خود را بر آن مدل پیاده کنن و باز خوردی از آن مدل را مشاهده کنند.
پوزیتیویسم و پوزیتیویسم منطقی به بیان خودمانی همان واقع گرایی و مکتب فکری اهل علم(ساینس)هست. همان واقع گرایی و همان علمی که از دیرباز تا کنون با آن مواجهیم، دانشمندانی چون نیوتن ، گالیله و کوپرنیک و اینشتاین و هاوکینگی که هر یک به نحوی علم را تنها شاخه معرفتی که می توان به توسل جست می دانستن پوزیتیویسم هستند عده ایی نیوتن را بزرگترین پوزیتیویسم می دونن و یا هیوم ی که میگفت بازگشت همه به سوی واقع گرایی و علم است به نوعی پوزیتیویست بود. آن طور که مخالفان پوزیتیویسم (که معمولا مذهب، متافیزیسین ها و بخشی از فلسفه را تشکیل می دن) از مرگش و تمام شدن دوره اش صحبت می کنن پوزیتیویسم نمرده و باطل نشده، بلکه کماکان به راه خود ادامه می ده و به نقد ها و تهمت هایی که بهش میزنن هیچ ارزشی قائل نیست و هیچ پاسخی به اونها نمی ده مرگ پوزتیویسم تنها با مرگ انسانها و دنیا همراه خواهد بود و تنها دلیل پاسخ ندادن و به میدان مبارزه نیامدن رو پرت بودن کلام مخالفان میدونه در حالیکه علما و واقعگرایان، سودای حقیقت را به لقایش دادند و به واقعیت های موجود چسبیدند و فیلسوفان واقع گرا پابه پای آنها در روش شناسی علمی حرکت می کنن مخالفان میگویند علم هنوز پاسخی به حقیقت نداده!. در حالیکه علم به شکافتن اتم و هم جوشی هسته ای مشغوله اونوری ها در اتاقی نشستن و هنوز در پی اثبات این هستن که اتم و الکترون وجود داره یا نه? آیا جهان مستقل از ذهن ما وجود دارد یا نه? به قول کانت: این مایه ننگ فیلسوفاس که هنوز نتونستن جهان را اثبات کنن و شرم آورتر آنکه هنوز به دنبال اثبات جهانند. این در حالیه که وجود جهان خارج نزد اهل علم آنقدر بدیهیه که نیازی به اثبات نداره.
@Modern_Iranian
میگن ویتگنشتاین بر آرای پوزیتویستی حلقه ی روشنفکری وین تأثیر می گذاشت آما آنچه که واقعیت داره اینه که این حلقه وین بود که افکار ویتگنشتاین رو دگرگون کرد. ویتگنشتاین به دلیل تفکر منطقی و تحلیل بدیهیات تنها الهام بخش حلقه بود مجاب کردن ویتگنشتاین به تجدید نظر در آرا خود و محدود کردن فلسفه به فلسفه تحلیلی زبان و منطق (به دست ویتگنشتاین) گواه بر این مدعاست.
پوزیتیویسم منطقی ، مکتب تکامل یافته پوزیتیویسمیی بود که آگوست کنت تبیین کرد خود پوزیتیویسم هم زاییده مکتب تجربه گراییست که منشا معرفت درباره جهان واقع را تجارب حسی می دانست و علمرا صرفا محصول این تجربه ها می دانست .تجربه گرا ها با تأکید بر تجربه در مقابل تفکر فلسفی ، ضربه سنگینی را به متافیزیک زدند.
آگوست کنت دوران فکری بشر را در طول تاریخ جهان و همچنین در طول عمر خود از دوره طفولیت تا دوره بلوغ عقلی را سه مرحله خرافه ، تفکر و جزمیت و مرحله علمی که بشر در این دوره تفکر فلسفی را کنار گذاشت و به مشاهده روابط بین پدیده ها پرداخت، اگوست کنت میگه الان ما به مرحله ای رسیدیم که طرح متافیزیک در این مرحله ارتجاعیست.و صرفا به علوم عقلی که هدفش کنترل و تصرف طبیعت برای اصلاح زندگی است پرداخت.
و آنچه که از راه تجربه حاصل نشه رو باید دور بندازیم.
عده از فیلسوفای واقع گرای اتریشی به دنبال کامل کردن افکار اگوست کنت دور هم جمع شدند و پوزیتیویسم منطقی را عرضه کردن. هدف اونها این بود که تعیین کنن چی علم هست و چی علم نیست.
در نظر اونها فلسفه نمیتونه راه درست و کشف واقعیات را به ما نشون بده کار فلسفه تنها اینه که در معنای جملات و زبان تمرکز کنه و به ما بگه کدام جمله علمی، کدام ریاضی و کدام غیر علمیه.
روش مند و ساختاری کردن علم از دستاورد های این حلقه بود، حلقه وین به تبیین اصطلاحات علمی چون فرضیه ، قضیه و قانون را پرداخت
و با مطرح کردن اصل تحقیق پذیری، متافیزیک رو بکلی کنار گذاشتن.
با مطالعه افکار این حلقه بیش از بیست و یک دستاورد فکری پوزبتیویسم منطقی رو لیست کردم که به وقتش در مورد هریک از این دستاوردها مطلبی خواهم نوشت به شخصه من مخالف بعضی از این دستاوردها هستم و دلیل به محاق رفتن این حلقه رو نگرش اشتباهی که به بعضی از دستاوردها داشتن می دونم اما مهمترین چیزی که به نظر من در پوزیتیویسم منطقی مطرح شد اینکه یک نظریه علمی، جهان را بازنمود و بیان نمیکنه بلکه قائل به ارائه مدلی از جهان هستند تا بتوان تجربه های حسی خود را بر آن مدل پیاده کنن و باز خوردی از آن مدل را مشاهده کنند.
پوزیتیویسم و پوزیتیویسم منطقی به بیان خودمانی همان واقع گرایی و مکتب فکری اهل علم(ساینس)هست. همان واقع گرایی و همان علمی که از دیرباز تا کنون با آن مواجهیم، دانشمندانی چون نیوتن ، گالیله و کوپرنیک و اینشتاین و هاوکینگی که هر یک به نحوی علم را تنها شاخه معرفتی که می توان به توسل جست می دانستن پوزیتیویسم هستند عده ایی نیوتن را بزرگترین پوزیتیویسم می دونن و یا هیوم ی که میگفت بازگشت همه به سوی واقع گرایی و علم است به نوعی پوزیتیویست بود. آن طور که مخالفان پوزیتیویسم (که معمولا مذهب، متافیزیسین ها و بخشی از فلسفه را تشکیل می دن) از مرگش و تمام شدن دوره اش صحبت می کنن پوزیتیویسم نمرده و باطل نشده، بلکه کماکان به راه خود ادامه می ده و به نقد ها و تهمت هایی که بهش میزنن هیچ ارزشی قائل نیست و هیچ پاسخی به اونها نمی ده مرگ پوزتیویسم تنها با مرگ انسانها و دنیا همراه خواهد بود و تنها دلیل پاسخ ندادن و به میدان مبارزه نیامدن رو پرت بودن کلام مخالفان میدونه در حالیکه علما و واقعگرایان، سودای حقیقت را به لقایش دادند و به واقعیت های موجود چسبیدند و فیلسوفان واقع گرا پابه پای آنها در روش شناسی علمی حرکت می کنن مخالفان میگویند علم هنوز پاسخی به حقیقت نداده!. در حالیکه علم به شکافتن اتم و هم جوشی هسته ای مشغوله اونوری ها در اتاقی نشستن و هنوز در پی اثبات این هستن که اتم و الکترون وجود داره یا نه? آیا جهان مستقل از ذهن ما وجود دارد یا نه? به قول کانت: این مایه ننگ فیلسوفاس که هنوز نتونستن جهان را اثبات کنن و شرم آورتر آنکه هنوز به دنبال اثبات جهانند. این در حالیه که وجود جهان خارج نزد اهل علم آنقدر بدیهیه که نیازی به اثبات نداره.
@Modern_Iranian