حجاب(قسمت اول):
در اديان و مكاتب باطني و تمدن ها بنوعي با مراكز جذب و چرخش انرژي و نيز خروج شاچي(انرژي منفي) از طريق چاكراها ي اصلي و فرعي كار دارند.بالاترين مركز دريافت انرژي در منطقه ي ملاج سر بنام چاكراي تاج و نيز در منطقه ي پَسِ بالاي سر(جايي كه سامورايي ها موي خود را زمان مبارزه مي بندند و مسلمانان و يهوديان عرق چين مي گذارند) بنام بيندو هست.تقريباتمام اديان و مكاتب و تمدنها، در زمانهايي اين منطقه را مي پوشانند.دربرخي اديان، بهنگام ورود به تمپل يا معابد بايد اين منطقه را بازكنيد تا از ارتعاشاتِ نيكِ آنجا بهره مندشويد ولي در برخي بهنگام ورود به معابد و مكانهاي نيايش برعكس است و بايد اين منطقه را به احترام بپوشانيد. درلباس اكثريت تمدنها پوشاندن سرِ زن و مرد لازم بوده و از چارقد،كلاه،دستار،عرق چين يا هرچيزي ديگر استفاده مي كردند، شايد بتوان گفت تنوع ابزار پوششِ سر براي مردان بيشتر از زنان بوده، چون مردان از نوع كلاه يا چفيه يا دستار يا عمامه، جايگاهِ اجتماعي و مقامِ روحاني و قدرت مالي خود را به رخ مي كشيدند.براي مثال زنان ايراني اكثرا از چارقد و بعدها از چادر استفاده مي كردند. مقنعه برداشتي از نوع"متشابهات" نه "نص صريح" از تفسير آيه ي ٣١ سوره ي نور در قرآن است. چادر مشكي را در مقالي ديگر خواهم گفت. در هر حال پوشش سر براي مرد و زن از ابتدا جزو رسوماتِ اكثر فرهنگها بوده. سه مسئله در اينجا خودنمايي مي كند.
١-اتفاقا اسلام يكي از آزادترين اديان است براي حجابِ سر براي زنان ولي براي مردان در فرهنگ اعراب، آزادي كمتري جهت پوشش سر وجود دارد چرا كه بسياري از زنان عرب توانايي كمي براي خريد پارچه جهت پوشش سر داشتند،همچنين در بين اعراب اكثرا مردان دستار و سرپوش مي بستند تا بتوانند بهنگام كار در صحرا و شنها از دستارشان براي جلوگيري از ورود شن به صورت ونيز عرق كردن استفاده كنند(تقريباشبيه چفيه ي امروز مردان عرب) و تأكيد اسلام همواره بر عرفِ زمانه بوده.
٢-اگر قرار باشد پوشش سر با تكيه بر فرهنگ گذشتگان اجباري شود پس بايد استفاده ي مردان از كلاه يا عرق چين يا عمامه و دستار نيز اجباري شود.
٣-اموري مثل حجاب براي پوشاندن ساهسارا،نماز و روزه ،جزو احكامِ بين(فرد و خداي خودش)است و حق الله محسوب مي گردند، حاكم بايد زماني ورود كند كه حق الناس زائل مي گردد(آنهم نه همه ي حق الناس ها).اگر كسي از بجا نياوردن حق الله توبه كندخداوند سريع او را مي بخشد ولي خداوند حق الناس را نمي بخشد.
نتيجه:"حجاب در حدِّ عرف مجاز است و حكومت حق ندارد عرف را تعيين كند اتفاقا اين عرف است كه محدوده ي اختيار حكومت را تعيين مي كند، عرف است كه به حكومت مشروعيت مي دهد."
"هيچگاه حجاب بمعناي پوشاندن سر مختص زنان نبوده و تأكيد تمدنها بر پوشاندن سرِ مردان بيشتر از زنان بوده". ادامه دارد
در اديان و مكاتب باطني و تمدن ها بنوعي با مراكز جذب و چرخش انرژي و نيز خروج شاچي(انرژي منفي) از طريق چاكراها ي اصلي و فرعي كار دارند.بالاترين مركز دريافت انرژي در منطقه ي ملاج سر بنام چاكراي تاج و نيز در منطقه ي پَسِ بالاي سر(جايي كه سامورايي ها موي خود را زمان مبارزه مي بندند و مسلمانان و يهوديان عرق چين مي گذارند) بنام بيندو هست.تقريباتمام اديان و مكاتب و تمدنها، در زمانهايي اين منطقه را مي پوشانند.دربرخي اديان، بهنگام ورود به تمپل يا معابد بايد اين منطقه را بازكنيد تا از ارتعاشاتِ نيكِ آنجا بهره مندشويد ولي در برخي بهنگام ورود به معابد و مكانهاي نيايش برعكس است و بايد اين منطقه را به احترام بپوشانيد. درلباس اكثريت تمدنها پوشاندن سرِ زن و مرد لازم بوده و از چارقد،كلاه،دستار،عرق چين يا هرچيزي ديگر استفاده مي كردند، شايد بتوان گفت تنوع ابزار پوششِ سر براي مردان بيشتر از زنان بوده، چون مردان از نوع كلاه يا چفيه يا دستار يا عمامه، جايگاهِ اجتماعي و مقامِ روحاني و قدرت مالي خود را به رخ مي كشيدند.براي مثال زنان ايراني اكثرا از چارقد و بعدها از چادر استفاده مي كردند. مقنعه برداشتي از نوع"متشابهات" نه "نص صريح" از تفسير آيه ي ٣١ سوره ي نور در قرآن است. چادر مشكي را در مقالي ديگر خواهم گفت. در هر حال پوشش سر براي مرد و زن از ابتدا جزو رسوماتِ اكثر فرهنگها بوده. سه مسئله در اينجا خودنمايي مي كند.
١-اتفاقا اسلام يكي از آزادترين اديان است براي حجابِ سر براي زنان ولي براي مردان در فرهنگ اعراب، آزادي كمتري جهت پوشش سر وجود دارد چرا كه بسياري از زنان عرب توانايي كمي براي خريد پارچه جهت پوشش سر داشتند،همچنين در بين اعراب اكثرا مردان دستار و سرپوش مي بستند تا بتوانند بهنگام كار در صحرا و شنها از دستارشان براي جلوگيري از ورود شن به صورت ونيز عرق كردن استفاده كنند(تقريباشبيه چفيه ي امروز مردان عرب) و تأكيد اسلام همواره بر عرفِ زمانه بوده.
٢-اگر قرار باشد پوشش سر با تكيه بر فرهنگ گذشتگان اجباري شود پس بايد استفاده ي مردان از كلاه يا عرق چين يا عمامه و دستار نيز اجباري شود.
٣-اموري مثل حجاب براي پوشاندن ساهسارا،نماز و روزه ،جزو احكامِ بين(فرد و خداي خودش)است و حق الله محسوب مي گردند، حاكم بايد زماني ورود كند كه حق الناس زائل مي گردد(آنهم نه همه ي حق الناس ها).اگر كسي از بجا نياوردن حق الله توبه كندخداوند سريع او را مي بخشد ولي خداوند حق الناس را نمي بخشد.
نتيجه:"حجاب در حدِّ عرف مجاز است و حكومت حق ندارد عرف را تعيين كند اتفاقا اين عرف است كه محدوده ي اختيار حكومت را تعيين مي كند، عرف است كه به حكومت مشروعيت مي دهد."
"هيچگاه حجاب بمعناي پوشاندن سر مختص زنان نبوده و تأكيد تمدنها بر پوشاندن سرِ مردان بيشتر از زنان بوده". ادامه دارد