یکی از دوستای عزیز و نزدیکم فوت کرد.
کسی که با وجود ۵ سال اختلاف سنمون یه دوست خوب و نزدیک برای هم بودیم و محرم حرفاش بودم.
کسی که منتظر بود برای ادامه تحصیلش بره بیومیمیکری توی ژاپن بخونه.
کسی که هیچ چیزی از یه نابغه خلاق آروم کم نداشت.
چیزی که دلمو میسوزونه زیر خاک بودنش و مرگش به علت رعایت نکردن اطرافیاش نیست
این هست که توی انزوا و افسردگی ازین دنیا رفت !
پای خیلی حرفاش نشسته بودم و خوب میدونم چجور طرد و تنها شده بود و چقدر اذیت میشد از زندگی بین انسان هایی که فقط آدمای مثل خودشونو میپذیرن :)
کسی که با وجود ۵ سال اختلاف سنمون یه دوست خوب و نزدیک برای هم بودیم و محرم حرفاش بودم.
کسی که منتظر بود برای ادامه تحصیلش بره بیومیمیکری توی ژاپن بخونه.
کسی که هیچ چیزی از یه نابغه خلاق آروم کم نداشت.
چیزی که دلمو میسوزونه زیر خاک بودنش و مرگش به علت رعایت نکردن اطرافیاش نیست
این هست که توی انزوا و افسردگی ازین دنیا رفت !
پای خیلی حرفاش نشسته بودم و خوب میدونم چجور طرد و تنها شده بود و چقدر اذیت میشد از زندگی بین انسان هایی که فقط آدمای مثل خودشونو میپذیرن :)