Hallowed be thy name
زنده (مقدس) باد نام تو
I'm waiting in my cold cell, when the bell begins to chime.
توی سلول سردم منتظرم در حالی که زنگ (ناقوس) شروع به صدا دادن میکنه
Reflecting on my past life and it doesn't have much time
زندگی گذشته ام را مرور میکنم در حالی که چیز زیادی ازش باقی نمونده
'Cause at 5 o'clock they take me to the Gallows Pole,
چونکه ساعت ۵ اونا منو به چوبه ی دار میبرن
The sands of time for me are running low...
شن های زمان برای من به کندی سرازیر میشن...
Running low--ooohhh...
به کندی...
When the priest comes to read me the last rites
وقتی کشیش میاد که آخرین تشریفات مذهبی منو بخونه،
I take a look through the bars at the last sights
من تو نگاه های آخرم به هیات منصفه و جایگاه زندانی ها نگاه میکنم
Of a world that has gone very wrong for me
توی دنیایی که برای من خیلی اشتباه رقم خورد
Can it be that there's some sort of error?
آیا امکان داره یه جور خطا تو کار وجود داشته باشه؟ (بوجود آمده باشه؟)
Hard to stop the surmounting terror. Is this really the end, not some crazy dream?
جلوگیری از این ترس فایق سخته. آیا این واقعا پایانه؟ یعنی یه خواب دیوانه وار نیست؟
Somebody please tell me that I'm dreaming,
لطفا یکی به من بگه که دارم خواب میبینم!
It's not easy to stop from screaming
سخته که جلوی فریاد زدنم رو بگیرم
But words escape me when I try to speak. Tears flow but why am I crying
اما وقتی میخوام حرف بزنم کلمات از دستم فرار میکنن. اشکها جاری میشن اما چرا دارم گریه میکنم؟؟؟
After all I'm not afraid of dying. Don't I believe that there never is an end?
با این همه من از مرگ نمیترسم.مگه من اعتقاد ندارم که هیچوقت پایانی وجود نداره؟
As the guards march me out to the courtyard
وقتی که نگهبان ها منو به محوطه میبرن،
Somebody cries from a cell "God be with you". If there's a God then why does he let me go?
یک نفر با گریه از یه سلول میگه: "خدا بهمراهت". اگه خدایی وجود داره چرا میذاره من برم؟(بمیرم)
As I walk my life drifts before me
در حالی که راه میرم زندگیم پشت سرم سپری میشه (مرور میشه)
Though the end is near I'm not sorry. Catch my soul, it's willing to fly away.
با اینکه پایان نزدیکه من متاسف نیستم. به خودم میام، روحم میخواد به دوردست پرواز کنه
Mark my words believe my soul lives on
به سخنانم توجه میکنم. اعتقاد دارم که روحم به حیاتش ادامه میده
Don't worry now that I have gone. I've gone beyond to see the truth.
الان که رفتم دیگه نگران نیستم. من فراتر از این رفتم که حقیقت رو ببینم
When you know that your time is close at hand
وقتی که نزدیک بودن مرگت رو لمس میکنی،
Maybe then you'll begin to understand
شاید اونموقع بفهمی که
Life down here is just a strange illusion
زندگی این پایین فقط یه توهم عجیبه
Yeah, Yeah, Yeah...Hallowed be Thy name
Yeah, Yeah, Yeah...Hallowed be Thy name
آره...زنده باد نام تو...
آره...زنده باد نام تو...
#Lyrics
@RandleMcMurphy
زنده (مقدس) باد نام تو
I'm waiting in my cold cell, when the bell begins to chime.
توی سلول سردم منتظرم در حالی که زنگ (ناقوس) شروع به صدا دادن میکنه
Reflecting on my past life and it doesn't have much time
زندگی گذشته ام را مرور میکنم در حالی که چیز زیادی ازش باقی نمونده
'Cause at 5 o'clock they take me to the Gallows Pole,
چونکه ساعت ۵ اونا منو به چوبه ی دار میبرن
The sands of time for me are running low...
شن های زمان برای من به کندی سرازیر میشن...
Running low--ooohhh...
به کندی...
When the priest comes to read me the last rites
وقتی کشیش میاد که آخرین تشریفات مذهبی منو بخونه،
I take a look through the bars at the last sights
من تو نگاه های آخرم به هیات منصفه و جایگاه زندانی ها نگاه میکنم
Of a world that has gone very wrong for me
توی دنیایی که برای من خیلی اشتباه رقم خورد
Can it be that there's some sort of error?
آیا امکان داره یه جور خطا تو کار وجود داشته باشه؟ (بوجود آمده باشه؟)
Hard to stop the surmounting terror. Is this really the end, not some crazy dream?
جلوگیری از این ترس فایق سخته. آیا این واقعا پایانه؟ یعنی یه خواب دیوانه وار نیست؟
Somebody please tell me that I'm dreaming,
لطفا یکی به من بگه که دارم خواب میبینم!
It's not easy to stop from screaming
سخته که جلوی فریاد زدنم رو بگیرم
But words escape me when I try to speak. Tears flow but why am I crying
اما وقتی میخوام حرف بزنم کلمات از دستم فرار میکنن. اشکها جاری میشن اما چرا دارم گریه میکنم؟؟؟
After all I'm not afraid of dying. Don't I believe that there never is an end?
با این همه من از مرگ نمیترسم.مگه من اعتقاد ندارم که هیچوقت پایانی وجود نداره؟
As the guards march me out to the courtyard
وقتی که نگهبان ها منو به محوطه میبرن،
Somebody cries from a cell "God be with you". If there's a God then why does he let me go?
یک نفر با گریه از یه سلول میگه: "خدا بهمراهت". اگه خدایی وجود داره چرا میذاره من برم؟(بمیرم)
As I walk my life drifts before me
در حالی که راه میرم زندگیم پشت سرم سپری میشه (مرور میشه)
Though the end is near I'm not sorry. Catch my soul, it's willing to fly away.
با اینکه پایان نزدیکه من متاسف نیستم. به خودم میام، روحم میخواد به دوردست پرواز کنه
Mark my words believe my soul lives on
به سخنانم توجه میکنم. اعتقاد دارم که روحم به حیاتش ادامه میده
Don't worry now that I have gone. I've gone beyond to see the truth.
الان که رفتم دیگه نگران نیستم. من فراتر از این رفتم که حقیقت رو ببینم
When you know that your time is close at hand
وقتی که نزدیک بودن مرگت رو لمس میکنی،
Maybe then you'll begin to understand
شاید اونموقع بفهمی که
Life down here is just a strange illusion
زندگی این پایین فقط یه توهم عجیبه
Yeah, Yeah, Yeah...Hallowed be Thy name
Yeah, Yeah, Yeah...Hallowed be Thy name
آره...زنده باد نام تو...
آره...زنده باد نام تو...
#Lyrics
@RandleMcMurphy