@attachbot dan repost
📚معرفی کتاب📚
چرا فلسفه پول؟ اگر بپذیریم که فلسفه درباره چیستی اشیا و امور بحث میکند آنگاه چیستی فلسفه را خود فلسفه باید تعیین کند و این چنین است که در دور عجیب باطلی گرفتار میشویم. زیمل به جای چیستی فلسفه از چیستی فیلسوف سخن به میان میآورد. فیلسوف است که مساله و پاسخ آن را تعیین میکند اما فیلسوف اصیل خصیصهای یا کیفیتی دارد که از کل جهان و زندگی متاثر میشود و سپس پاسخ خود را در قالب آثارش بیان میکند. اثر فلسفی تصویری از جهان و زندگی است که یکسویگی خاصی را که همان تیپ ذهنی یا طبع فیلسوف است نشان میدهد.
زیمل در شوپنهاور و نیچه این دو فیلسوف بزرگ را نماینده دو جهانبینی بدبینی و خوشبینی معرفی میکند و نشان میدهد که چگونه طبع بدبینی شوپنهاور را میتوان در کار او نمایان کرد، از این طریق که تبیین و توجیه شوپنهاور و بدیلهایی که اختیار میکند ضرورت منطقی ندارند و بدیلهای دیگری همواره ممکن است.
زیمل بدیلی را که اختیار کرده رد نمیکند و نمیخواهد کذب آن را نشان دهد، در عوض او میخواهد یکسویگی موضع فیلسوف را نشان دهد، اینکه چگونه تاری را که بنابر طبع یا تیپ ذهنیاش اختیار کرده است به مثابه تار اصلی و بنیادی شبکه درهم تنیده جهان و زندگی وضع میکند. همانطور که در مورد نیچه نشان میدهد که تفسیرش از مسیحیت میتوانست جهتی برخلاف آنچه گفته است بگیرد و با در زیرنویس یکی از صفحات کتاب ضرورت واقعیت بازگشت جاودان همان را به مثابه پدیداری جزئی رد میکند. زیمل میخواهد پارادوکس تمام مفاهیم فلسفی بزرگ جهان را نشان دهد.
چرا فلسفه پول؟ اگر بپذیریم که فلسفه درباره چیستی اشیا و امور بحث میکند آنگاه چیستی فلسفه را خود فلسفه باید تعیین کند و این چنین است که در دور عجیب باطلی گرفتار میشویم. زیمل به جای چیستی فلسفه از چیستی فیلسوف سخن به میان میآورد. فیلسوف است که مساله و پاسخ آن را تعیین میکند اما فیلسوف اصیل خصیصهای یا کیفیتی دارد که از کل جهان و زندگی متاثر میشود و سپس پاسخ خود را در قالب آثارش بیان میکند. اثر فلسفی تصویری از جهان و زندگی است که یکسویگی خاصی را که همان تیپ ذهنی یا طبع فیلسوف است نشان میدهد.
زیمل در شوپنهاور و نیچه این دو فیلسوف بزرگ را نماینده دو جهانبینی بدبینی و خوشبینی معرفی میکند و نشان میدهد که چگونه طبع بدبینی شوپنهاور را میتوان در کار او نمایان کرد، از این طریق که تبیین و توجیه شوپنهاور و بدیلهایی که اختیار میکند ضرورت منطقی ندارند و بدیلهای دیگری همواره ممکن است.
زیمل بدیلی را که اختیار کرده رد نمیکند و نمیخواهد کذب آن را نشان دهد، در عوض او میخواهد یکسویگی موضع فیلسوف را نشان دهد، اینکه چگونه تاری را که بنابر طبع یا تیپ ذهنیاش اختیار کرده است به مثابه تار اصلی و بنیادی شبکه درهم تنیده جهان و زندگی وضع میکند. همانطور که در مورد نیچه نشان میدهد که تفسیرش از مسیحیت میتوانست جهتی برخلاف آنچه گفته است بگیرد و با در زیرنویس یکی از صفحات کتاب ضرورت واقعیت بازگشت جاودان همان را به مثابه پدیداری جزئی رد میکند. زیمل میخواهد پارادوکس تمام مفاهیم فلسفی بزرگ جهان را نشان دهد.