🖊نقدی بر کتاب #کوری اثر #ژوزه_ساراماگو
📌بخش اول
💠باید این طور شروع کنم که این نقد با کنار گذاری بسیاری از موارد همچون نام نویسنده، شهرت و جوایز دریافتی، سن نویسنده در هنگام نوشتن، حالت روحی وی و مواردی از این قبیل نوشته شده و به دور از غرایض شخصی نگارنده است.
🔶در ابتدای داستان با ماجرای کور شدن ناگهانی یک مرد در پشت چراغ قرمز رو به رو هستیم.
از همین ابتدای امر، میتوانستیم برداشت های استعاری را شروع کنیم؛ با این منظور که تمام نفهمیها حاصل از بنبستهای آنیاند. البته شایان به ذکر است که فهم لایه های مختلف این داستان تا حد زیادی به میزان مطالعه فرد و روشن بودن ذهن خواننده بستگی دارد به هر حال این داستان را همچون پیازی چند لایه دیدم؛
🔸برای مثال در این اثر میشود هر فردِ تیمارستان را به نمونهای از هر خانواده در جامعه، شخصیت زن دکتر را فردی آگاه، شخصیت بچه لوچ را فردی وابسته که در صورت فراهم شدن نیازش بیوفاست، کوری را نفهمی رایج در جامعه، انتخابات درون داستان را عملی سوری، غذا را تمام نیازهای اولیه مردم جامعه، قیچی را آگاهی موجود در جامعه که تنها برای افراد بینا میسر هست، کلیسا را ماهیت کلی دینی متظاهرانه و سطحی، کشیش را به کسانی که از مقدسات برای بستن عقل انسان ها استفاده میکنند و.... تشبیه کرد، استعاره هایی زیبا به همراه فضا سازی خوب.
🔷به کسانی که این رمان را مطالعه نکردند شدیدا توصیه میشود بی تفاوت از کنار مسایل ریز رد نشوند و با تندخوانی به اسراف محتوی نپردازند.
از نظر من در نگاه فورمالیستی میتوانست بهتر باشد، به قول فورمالیست ها محتوی همیشه هست هر چند بی ارزش، چیزی که مهم هست آن است که فرم به نحوی رعایت شود تا شعور خواننده در هنگام مطالعهِ اثری حتی با محتوی ضعیف زیر سوال نرود.
🔹این داستان را میتوان در حد وسط فورمالیستی و در سطح بالای محتوایی قرار داد.
در محتوا میتوان این رمان را دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، روانشناسی و شاید هم تا حد کمی احساسی دانست که البته بعد سیاسی و اجتماعی داستان بیداد میکند و این ابعاد بیشتر به نگاه خواننده وابسته است؛ هر چند سعی نویسنده در هدایت اذهان قابل ستایش بود.
🔸روند ابتدایی رشد داستان شاید کمی خسته کننده باشد ولی بعدها با جهتدهی نویسنده در دیدن ابعاد دیگر داستان جذابیت داستان ارتقاع یافته و خسته کننده بودن ابتدایی داستان را برطرف میکند .
🔸حلقه قابل توجهی که در این داستان وجود دارد ، احساسات رئالیستی و اتفاقاتی تخیلی است؛ برای مثال یک نوع کوری به رنگ سفید، در واقع وجود ندارد. حتی این امر را هم میتوان استعاره ای عمیق دانست که مجددا به نگاه خواننده و حالت روحی وی بستگی دارد و از نگاه رئالیستی هم میتوان به رضایت دادن مردها، برای عملی که مرد تفنگ دار و نوچه هایش داشتند، به جای اتحاد و مقابله با ظلم نام برد که نه تنها پولها بلکه تا جایی پیش رفتند که نوامیسشان را طلب کردند و رقتبار تر از آن میتوان به قصد لو دادن شخصیت زن دکتر پس از کشتن مرد تفنگ دار اشاره کرد؛ یا این که مردم حاضرند در نظامی متکبر با بد بختی و غذایی نهچندان کافی زندگی کنند ولی برای تغییر اوضاع به پا نخیزند....
🖇کار گروه پژواک اندیشه
📝به قلم: محمدرضا غلامی
#کمیته_فرهنگی
#ادامه_دارد...
🆔 @TahkimVahdat
📎 goo.gl/Rbuvj1
📌بخش اول
💠باید این طور شروع کنم که این نقد با کنار گذاری بسیاری از موارد همچون نام نویسنده، شهرت و جوایز دریافتی، سن نویسنده در هنگام نوشتن، حالت روحی وی و مواردی از این قبیل نوشته شده و به دور از غرایض شخصی نگارنده است.
🔶در ابتدای داستان با ماجرای کور شدن ناگهانی یک مرد در پشت چراغ قرمز رو به رو هستیم.
از همین ابتدای امر، میتوانستیم برداشت های استعاری را شروع کنیم؛ با این منظور که تمام نفهمیها حاصل از بنبستهای آنیاند. البته شایان به ذکر است که فهم لایه های مختلف این داستان تا حد زیادی به میزان مطالعه فرد و روشن بودن ذهن خواننده بستگی دارد به هر حال این داستان را همچون پیازی چند لایه دیدم؛
🔸برای مثال در این اثر میشود هر فردِ تیمارستان را به نمونهای از هر خانواده در جامعه، شخصیت زن دکتر را فردی آگاه، شخصیت بچه لوچ را فردی وابسته که در صورت فراهم شدن نیازش بیوفاست، کوری را نفهمی رایج در جامعه، انتخابات درون داستان را عملی سوری، غذا را تمام نیازهای اولیه مردم جامعه، قیچی را آگاهی موجود در جامعه که تنها برای افراد بینا میسر هست، کلیسا را ماهیت کلی دینی متظاهرانه و سطحی، کشیش را به کسانی که از مقدسات برای بستن عقل انسان ها استفاده میکنند و.... تشبیه کرد، استعاره هایی زیبا به همراه فضا سازی خوب.
🔷به کسانی که این رمان را مطالعه نکردند شدیدا توصیه میشود بی تفاوت از کنار مسایل ریز رد نشوند و با تندخوانی به اسراف محتوی نپردازند.
از نظر من در نگاه فورمالیستی میتوانست بهتر باشد، به قول فورمالیست ها محتوی همیشه هست هر چند بی ارزش، چیزی که مهم هست آن است که فرم به نحوی رعایت شود تا شعور خواننده در هنگام مطالعهِ اثری حتی با محتوی ضعیف زیر سوال نرود.
🔹این داستان را میتوان در حد وسط فورمالیستی و در سطح بالای محتوایی قرار داد.
در محتوا میتوان این رمان را دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، روانشناسی و شاید هم تا حد کمی احساسی دانست که البته بعد سیاسی و اجتماعی داستان بیداد میکند و این ابعاد بیشتر به نگاه خواننده وابسته است؛ هر چند سعی نویسنده در هدایت اذهان قابل ستایش بود.
🔸روند ابتدایی رشد داستان شاید کمی خسته کننده باشد ولی بعدها با جهتدهی نویسنده در دیدن ابعاد دیگر داستان جذابیت داستان ارتقاع یافته و خسته کننده بودن ابتدایی داستان را برطرف میکند .
🔸حلقه قابل توجهی که در این داستان وجود دارد ، احساسات رئالیستی و اتفاقاتی تخیلی است؛ برای مثال یک نوع کوری به رنگ سفید، در واقع وجود ندارد. حتی این امر را هم میتوان استعاره ای عمیق دانست که مجددا به نگاه خواننده و حالت روحی وی بستگی دارد و از نگاه رئالیستی هم میتوان به رضایت دادن مردها، برای عملی که مرد تفنگ دار و نوچه هایش داشتند، به جای اتحاد و مقابله با ظلم نام برد که نه تنها پولها بلکه تا جایی پیش رفتند که نوامیسشان را طلب کردند و رقتبار تر از آن میتوان به قصد لو دادن شخصیت زن دکتر پس از کشتن مرد تفنگ دار اشاره کرد؛ یا این که مردم حاضرند در نظامی متکبر با بد بختی و غذایی نهچندان کافی زندگی کنند ولی برای تغییر اوضاع به پا نخیزند....
🖇کار گروه پژواک اندیشه
📝به قلم: محمدرضا غلامی
#کمیته_فرهنگی
#ادامه_دارد...
🆔 @TahkimVahdat
📎 goo.gl/Rbuvj1