استلا:لیا...ممم خواهش میکنم کاری نکن که ازش پشیمون شیییی
من با گریه گفتم و اون درجوابش فقط خندید:خیالت راحت باشه بیبی گرل من هیچ وقت از این کارم پشیمون نمیشم !
منو بلند کرد و کشوند نزدیک هدبورد تخت...انقد مشغول گریه کردن و جیغ زدن بودم که نفهمیدم دستام کی بسته شد!!بالا سرمو نگاه کردم....هولی شت!!اون با کرواتش دستامو به هدبورد بسته بود
محکم بهش فشار اوردم و سعی کردم دستمو ازش دربیارم ولی نشد...
اون لباسشو دراورد و اومد روم...دستشو برد پشتم و سعی میکرد زیپ لباسمو پیدا کنه!!...تو یه حرکت لباس و کفشامو دراورد و باز اومد روم
اروم دمه گوشم زمزمه کرد:
"My GIRL"
🔞🔞🔞🚫🚫
~~
منبع درتی ترین فن فیک ها از پسرای واندی❌🔞
@fanficlovely