زندگی نامه افراد موفق


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




کتاب صوتی زندگینامه ایلان ماسک پایه گذار تسلا موتورز
(در بسته ی ثروت۱ از استاد عباسمنش بسیار تاکید شده زندگینامه افراد موفق را بخوانید)
🌺☘🌺☘🌺
@Teymouri_5
یک فایل صوتی👇👇👇👇


روزی که بیرانوند برای رونالدو خط و نشون کشید همه خندیدن، اما امشب پنالتی رونالدو رو گرفت. این یعنی ممکنه که بشه. یعنی میشه. یعنی امید میتونه محقق شه.
زندگی بیرانوند نمونه ی بارز یک زندگی الهام بخش


🔺 #علیرضابیرانوند دروازه بان و یکی از ستارگان تیم ملی ایران؛
@Teymouri_5

کارگر نانوا بودم
رفتگر شهرداری بودم
ماشین میشستم
در رستوران ظرف میشستم
شبها در میدان آزادی میخوابیدم


✅ او هیچگاه درمانده نشد تا اینکه....

علیرضا بیرانوند که این سال‌ها با قراردادهای میلیاردی در تیم پرسپولیس تهران و تیم ملی بازی می‌کند، از آن دسته افرادی است که از خانواده‌ای بسیار فقیر و بدون داشتن هیچ امکاناتی خود را به این مرحله رسانده است. به گفته خودش بیش از 10 بار داستان زندگی خود را برای هم‌تیمی‌هایش تعریف کرده ولی هیچ‌کس از شنیدن این ماجراها خسته نمی‌شود و همیشه همه گوش شنوای ماجراهای تلخ و سخت زندگی او هستند.

🔴 او که متولد سال 71 در خرم‌آباد است، از بچگی علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشته و این علاقه به‌شدت مورد نارضایتی پدرش بوده؛ «پدرم اصرار داشت به جای اینکه وقت خود را برای بازی فوتبال بگذرانم کارگری کنم و بتوانم پول دربیاورم. پدر مرا کتک نمی‌زد اما همیشه توپ، لباس فوتبال یا وسایل فوتبال‌ام را پاره می‌کرد تا نتوانم بازی کنم.»

🔵 اما او هیچ‌وقت خسته نشده و بالاخره با کار کردن در نانوایی بربری در خرم‌آباد توانسته پدرش را راضی کند که فوتبال هم بازی کند.

⚫️ علیرضا می‌گوید: «بالاخره پول‌هایم را جمع کردم و بلیت اتوبوس خریدم و به تهران آمدم. تنهای تنها...در راه با حسین فیض که مربی تیم وحدت تهران بود همسفر شدم و او به من گفت اگر 250 هزار تومان بدهم من را به تیم می‌برد. من هیچ پولی نداشتم و همین را به فیض گفتم و او با این حال من را به تیم برد. در بازی تدارکاتی درخشیدم ولی این تیم خوابگاه نداشت و در میدان آزادی می‌خوابیدم.»



⚪️ همه دستفروش‌های آنجا او را می‌شناختند، ادامه داد: «بعدا قرار شد در ازای شستن ظروف یک پیتزا‌فروشی شب‌ها را آنجا بخوابم. در آن روزها به تیم جوانان هما رفتم و در آنجا هم بازی می‌کردم.»

علیرضا تلخ‌ترین خاطره‌اش در آن روزها می‌گوید: «یک بار سعید ریاضی مربی‌مان ساعت یک و نیم شب به رستوران آمد. نمی‌خواستم مرا ببیند اما تصادفا دید و برایم گریه کرد و گفت چرا تا به حال درباره کار به او نگفته‌ام. بعد از آن به یک کارواش رفتم و مدتی در آنجا کار می‌کردم.
@Teymouri_5
بعد معرفی شدم به شهرداری و هر روز از ساعت 5 در خزانه در حوالی مترو رفتگری کردم. «در همه این مدت پدر و مادرم نمی‌دانستند من در تهران کار می‌کنم.» اولین قرارداد این بازیکن با تیم نوجوانان نفت بود. 800 هزار تومان به او پول دادند که آن را به خانواده‌اش داد و به آنها گفت در تهران فوتبال بازی می‌کند.

🔹وقتی از نوجوانان به امید رفت رقم قرارداد او به دو میلیون و 500 هزار تومان رسید. پس از ‌آنکه نفت به لیگ برتر آمد، قراردادش 85 میلیون تومان شد و حالا با قرارداد بیش از یک میلیارد تومانی در پرسپولیس بازی می‌کند.

شهرت بیرانوند به بلند پرتاب کردن توپ و دست‌های بلندش است. خودش در این‌باره می‌گوید: «دست‌های بلند من جان می‌داد برای شستن ماشین شاسی بلند».
@Teymouri_5
⚠️ برای رسیدن به رویاهات هر بهایی که لازم هست بپرداز! خودت را که باور داشته باشی،رویاهات رو که فراموش نکنی! خداوند برای رسیدن به رویاهایت به تو کمک خواهد کرد👌❤️
@Teymouri_5


🔴 #زندگینامه
✅ پیر امیدیار( موسس eBay )
☘🌺☘🌺☘
@Teymouri_5




✅زندگینامه لی بیونگ چول_سازنده برند سامسونگ
☘🌺☘🌺☘
@Teymouri_5


✳️ زندگینامه جک ما
⏺ ( با کیفیت خوب _ 128 )
↔️حجم فایل : 36 مگابایت
☘🌺☘🌺☘
@Teymouri_5


✳️ زندگینامه جک ما
⏺ ( با کیفیت عالی _ 320 )
« نسخه ی ضبط شده ی اورجینال »
↔️حجم فایل : 48 مگابایت
☘🌺☘🌺☘
@Teymouri_5


Steve_Jobs_A4_.pdf
7.6Mb
زندگینامه افراد موفق
استیو جابز


بخش جدید کانال

زندگی نامه افراد موفق
استیو جابز ⚡️


💰به فوتبال علاقه ی فراوانی داشتم و کودکی خود را در زمین های خاکی محله یمان گذراندم تا اینکه در چهارده سالگی به سفارش یکی از بستگان در تیم پرسپولیس شروع به بازی کردم. بعد از مدتی به دعوت تیم شاهین درآمدم و در آن تیم که مکتب درس و ادب و اخلاق بود خیلی تجربه ها کسب کردم. به دلیل علاقه ی بی نهایتی که به فوتبال داشتم تمرین های سختی را متحمل می شدم و چند بار ی هم به بیمارستان راهی شدم. تا اینکه در یکی از بازی ها به دلیل صدمه ی شدیدی که به من وارد شد مجبور به ترک فوتبال شدم.

اتمام فعالیت فوتبالی من با آغاز دوره ی سربازی مقارن شد و به سربازی رفتم. بعد از اتمام دوره ی خدمت تصمیم گرفتم به واسطه ی پدرم وارد تلویزیون و تولیدات تلویزیونی شوم. کارهای زیادی را در مدت حضورم در سیما انجام دادم که یکی از آنها ساخت فیلم «عینک آفتابی» به همراه آقای مهریان و آقای رفیعی بود. ولی این کار، حرفه ی مورد علاقه ی من نبود و رهایش کردم. تصمیم گرفتم ادامه تحصیل دهم و رشته ی زبان و ادبیات فارسی را انتخاب کردم. در مدتی که درس می خواندم، همزمان در شرکت مرغ اجداد کرمان نیز مشغول به کار بودم. خیلی زود سمت مدیر فروش را گرفتم و جزء جوانترین مدیران آن شرکت به حساب می آمدم. به دلیل مشکلی که در شرکت پیش آمده بود مجموعه به فروش رسید و بیکار شدم.

تصمیم گرفتم به فکر چاره ای باشم . به دلیل شناختی که در زمینه ی مرغداری داشتم، یک مرغداری تأسیس کردم و به طور مستقل شروع به کار کردم. در همان زمان بود که با اجاره ی یک مغازه در یک مرکز خرید توانستم در کنار مرغداری، یک ساندویجی نیز افتتاح کنم. از همان ابتدای کار رویای زنجیره ای کردن رستورانم را در سر می پروراندم تا اینکه برای دیدن دوره ای آموزشی و بازدید از شرکت های بزرگ به شهر آمستردام هلند سفر کردم. بعد از آن سفر با تلاش هایی که کرده بودم توانستم شش شعبه از رستورانم را دایر کنم و تا به امروز ۶۰ رستوران به نام پدر خوب در ایران فعال است. هم اکنون بیش از هزار نفر به طور مستقیم و بیش از پانزده هزار نفر به طور غیر مستقیم در این مجموعه مشغول به فعالیت هستند که این می تواند یک موفقیت و کارآفرینی بزرگ و ارزشمند به حساب بیاید. آقای شهرام فخار پیش بینی کرده اند که تا ۱۱۰ شعبه به رستوران های پدر خوباضافه کنند و این را قابل دستیابی می دانند.

مسائل و مشکلات مسیر رسیدن به اهدافِ این مرد راخیلی وقت ها راهی بیمارستان می کرد که قطعا زمانی می توان این همه سختی را به دوش کشید که به کاری که قصد انجامش را داری، علاقه داشته باشی. نیت بزرگ این مرد و دعای خیر پدر و مادر دلیل موفقیت او در این کسب و کار است. تعهد برای تهیه ی غذایی سالم و توجه به مواد اولیه ی عالی رمز استقبال مردم از رستوران های پدر خوب است. درستی و تعهد در کار، بزرگترین عامل در ماندگاری مجموعه های بزرگ است.
🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚🔚
جهت عضویت در کانال زندگینامه افراد موفق کافیست روی لینک زیر کلیک بنمایید.
https://t.me/joinchat/AAAAAEZ3R91wH7WFwvgrww


✍🏻🇮🇷او در یکی از محله های جنوب تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند مخابرات و مادرش خانه دار بود. وی کودکی خود را این چنین تعریف می کند:

فرزند اول خانواده هستم. با مسئولیت هایی که در آن برهه از زمان بر عهده ی فرزندان قرار می دادند به شکل غیر مستقیمی با مفهوم مسئولیت پذیری و استقلال آشنا شدم. از سن ده سالگی تابستان ها را به دلیل بیشتر بودن اوقات فراغت مشغول کارهایی مانند فروختن شانسی، بادبادک و فرفره می شدم. از همان کودکی لذت کسب درآمد را چشیده بودم، و از درآمدم برای خودم وسایلی که نیاز داشتم را می خریدم. در مدرسه جزء بچه های درس خوان نبودم و بیشتر کلاس ها را با تجدیدی گذراندم. علاقه ی زیادی به درس خواندن نداشتم و همیشه به دنبال یک تجربه ی جدید بودم.
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻


زندگینامه آقای شهرام فخار - بنیانگذار رستوران های زنجیره ای پدر خوب.
https://t.me/joinchat/AAAAAEZ3R91wH7WFwvgrww


اﮔﺮ ﻗﺮار ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮﻟﯿﺪی اﻧﺠﺎم ﮔﯿﺮد و اﮔﺮ ﻗﺮار ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺒﺎدﺗﯽ ﺻﻮرت ﭘﺬﯾﺮد، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ رﺿﺎﯾﺖ ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه، ﺗﻤﺎﯾﻠﯽ ﻧﺪاﺷﺖ؟ اﺳﺎس ﻣﻔﻬﻮم ﺗﻮﻟﯿﺪ، ﻣﻘﺪس اﺳﺖ. از اﯾﻦ رو ﮐﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﻨﺪه ﺑﻪ ﺟﺎی ورود ﺑﻪ ﭼﺮﺧﻪ اﻗﺘﺼﺎدی ﻏﯿﺮﻣﻮﻟﺪ، ﺑﺎ اﯾﺠﺎد ﮔﺮدش اﻗﺘﺼﺎدی ﻣﻮﻟﺪ و ﭘﻮﯾﺎ، ﺿﻤﻦ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺑﺨﺸﯽ از ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﺟﺎﻣﻌﻪ، ارزش اﻓﺰوده ای را ﺑﺮای ﮐﺸﻮر ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽ آورد. ارﻣﻐﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ آﺣﺎد ﺟﺎﻣﻌﻪ را درﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد.
ﭘﺲ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻓﻄﺮی، ﺟﺎﻣﻌﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﻮﻟﯿﺪ، ﺣﻘﻮﻗﯽ دارد ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ اﯾﻦ ﺣﻘﻮق ﻣﻨﻮط ﺑﻪ ﮔﺮوه ﻣﺸﺘﺮی ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. ﻫﺮﯾﮏ از ﺻﺎﺣﺒﺎن ﺻﻨﻌﺖ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﮑﻠﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮی ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ اﺣﺘﺮام ﺑﮕﺬارﻧﺪ و او را در اﻧﺘﺨﺎﺑﯽ آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ و ﻫﻮﺷﻤﻨﺪاﻧﻪ ﯾﺎری داده و ﻫﻢ اﻋﺘﺒﺎر و ارزش ﺟﺎﻣﻌﻪ را اﻓﺰاﯾﺶ دﻫﻨﺪ. ﺑﺪﯾﻦ ﻟﺤﺎظ
رﻋﺎﯾﺖ ﺣﻘﻮق ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه اﯾﻤﺎن ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ؛ اﯾﻤﺎﻧﯽ واﻗﻌﯽ و ﻧﻬﺎدﯾﻨﻪ ﺷﺪه.


ﺑﯿﻨﺶ اﻧﺴﺎن ﻣﺤﻮراﻧﻪ ﮔﺮوه ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻧﯿﺮوﻫﺎی اﻧﺴﺎﻧﯽ ﻣﺠﺮب و داﻧﺶ ﺑﻨﯿﺎن، ﻣﺮﮐﺰ آﻣﻮزش ﻋﺎﻟﯽ ﻋﻠﻤﯽ و ﮐﺎرﺑﺮدی ﻧﯿﺰ در ﺟﻮار واﺣﺪﻫﺎی ﺻﻨﻌﺘﯽ آن ﺗﺎﺳﯿﺲ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﺬب ۲۰۰ ﻧﻔﺮ داﻧﺸﺠﻮ ﮐﺎر ﺧﻮد را در ﺳﺎل ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ ۹۰-۸۹ آﻏﺎز ﮐﺮده اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺷﮏ ﺑﺎ اﺗﻤﺎم ﻣﺮاﺣﻞ آﻣﻮزش اﯾﺸﺎن، ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﺗﺎزه ﻧﻔﺲ، آﻣﻮزش دﯾﺪه و ﮐﺎرای ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺻﻨﻌﺖ ﻏﺬای ﮐﺸﻮر ﺗﺰرﯾﻖ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺷﺪ.
ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﯾﮏ ﻧﻬﺎد ﺗﻮﻟﯿﺪی، ﭘﻮل ﻧﯿﺴﺖ
*آﻧﭽﻪ از ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎی ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪم اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﺮوﻫﯽ در ﺻﻨﻌﺖ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ورزﯾﺪ و ﺗﻮﻟﯿﺪ را ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺎر ﮔﺮوﻫﯽ ﻣﯽ ﭘﻨﺪارﯾﺪ. درﺳﺖ اﺳﺖ؟
ﺑﻠﻪ در ﻃﻮل ﺳﯽ ﺳﺎل ﺧﺪﻣﺖ در ﺻﻨﻌﺖ اﯾﻦ ﺳﺮزﻣﯿﻦ، ﻫﻤﻮاره ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور ﺑوﺪم ﮐﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺧﻮب، ﻋﺒﺎدت اﺳﺖ. ﯾﮏ ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﻨﺪه ﺧﻮب ﺑﺎﯾﺪ در ﮐﻨﺎر ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﮐﺎﻣﻞ و ﺑﺎﮐﯿﻔﯿﺖ ﮐﻪ اﺳﺎﺳﺎ ﻣﺎﻣﻮرﯾﺖ ﻓﻄﺮی و ذاﺗﯽ وی ﺗﻠﻘﯽ ﺷﺪه و اﺳﺘﻤﺮار ﺣﯿﺎﺗﺶ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻮﻟﻔﻪ ﺑﺴﺘﮕﯽ دارد، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺧﻮد را ﭼﻨﺎن ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ اﻣﮑﺎن دﺳﺘﺮﺳﯽ داﺋﻤﯽ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻻﯾﻪ ﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ ﺑﻪ آن ﻣﺤﺼﻮل ﻣﻬﯿﺎ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﮕﺎه ﺻﺮﻓﺎ ﺳﻮدﻧﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﻓﺮآﯾﻨﺪ ﺗﻮﻟﯿﺪ در ﺻﻨﻌﺖ؛ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﺳﻮء ﻧﮕﺮاﻧﻪ اﺳﺖ. در اﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ، ﺗﻮﻟﯿﺪ و ﻓﺮوش ﻣﺤﺼﻮﻻت ﻏﺬاﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ داد و ﺳﺘﺪ ﺳﺎده ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻧﻤﯽ روﻧﺪ. ﺑﻠﮑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺗﻮام ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﺗﺠﺎری ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﻨﺪﮔﺎن، در ﮔﺴﺘﺮه ای ﻓﺮاﮔﯿﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﺎﯾﮏ ﺷﻬﺮوﻧﺪان ﻧﻔﻮذ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و در ﻋﻤﻖ وﺟﻮد آﻧﻬﺎ رﺧﻨﻪ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﭘﺲ در ﺻﻨﻌﺖ، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﺧﻼﻗﯿﺎت و ﭘﺎی ﺑﻨﺪی ﺑﻪ اﺻﻮل اﺧﻼﻗﯽ و اﻧﺴﺎﻧﯽ، در ﺧﻮر ﺗﻮﺟﻪ زﯾﺎدی اﺳﺖ.
ﻣﻌﺘﻘﺪم ﯾﮏ ﺻﻨﻌﺘﮕﺮ ﺑﺎﯾﺪ در ﮔﺎم ﻧﺨﺴﺖ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺎﺗﺪﺑﯿﺮ ﺑﺎﺷﺪ .ﻣﺪﯾﺮی ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻓﻀﺎی ﮐﺎری را ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ، ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﺟﺎﻣﻌﻪ را درک ﮐﻨﺪ، ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ راﻫﺒﺮی و
ﻫﺪاﯾﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و از ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺧﺼﻮﺻﯿﺎت و ﺷﺮاﯾﻂ ﮐﺎر ﮔﺮوﻫﯽ را درک ﮐﺮده و ﺑﻪ آن ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﮐﺎر در ﺻﻨﻌﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ وﺟﻪ ﺣﺮﻓﻪ ای اﻧﻔﺮادی و ﻓﺮدﻣﺤﻮراﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ.
ﻣﺪﯾﺮ ﺗﻮﻟﯿﺪی، ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ اﺻﻮل ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺗﺤﻘﯿﻖ و ﺗﻮﺳﻌﻪ، روﻧﺪی داﺋﻤﯽ در اﻓﺰاﯾﺶ ﮐﺎراﯾﯽ و ﺑﻬﺮه وری را ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﺎﻟﯽ، اﻧﺴﺎﻧﯽ و ﻣﻮاد اوﻟﯿﻪ ﺑﻪ ﮐﺎر ﻣﯽ ﺑﻨﺪد و ﻣﺤﺼﻮل ﺧﻮد را اراﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﯾﮏ ﺻﻨﻌﺘﮕﺮ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﯾﮏ رﻫﺒﺮ و ﯾﮏ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﮐﻨﻨﺪه ﻗﻮی ﺑﺎﺷﺪ .ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﻧﯿﺮوی ﮐﺎر ﻣﺘﺨﺼﺺ در ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﻣﺎ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ. وﻟﯽ اﯾﻦ ﺻﻨﻌﺘﮕﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ اﻋﺘﻤﺎد ﮐﻨﺪ.
ﺟﻮاﻧﺎن ﺑﺴﯿﺎری دارﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ دارﻧﺪ. از دﯾﺪﮔﺎه ﺗﺌﻮری آﻣﻮزش دﯾﺪه اﻧﺪ، اﻣﺎ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ داﻧﺶ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻋﻤﻠﯽ درآﻣﯿﺨﺘﻪ و ﻣﺠﺮب ﺷﻮﻧﺪ. ﻣﻦ از ﺑﺪو ورودم ﺑﻪ ﺻﻨﻌﺖ ﺗﻼش ﮐﺮدم اﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ را ﺑﺮای ﺟﻮاﻧﺎن ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ و آﻣﺎده ﺑﺮای ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﺒﻪ، ﻓﺮاﻫﻢ ﮐﻨﻢ. زﯾﺮا ﺧﻮد ﻣﻦ ﻫﻢ روزی ﺟﻮان ﺑﻮدم و اﮔﺮ اﻋﺘﻤﺎدی ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﻗﻄﻌﺎ اﻣﮑﺎن ﺑﺮوز ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ را ﻫﻢ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻧﻤﯽ آوردم.
ﻣﻦ ﻣﻌﺘﻘﺪم، ﮐﺎرﺧﺎﻧﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎراﻧﺪاز ﺟﺮم ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻀﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ و اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﻢ در آن وارد ﺷﺪه، ﺑﻪ روی ﮐﺎر ﺑﯿﺎﯾﺪ و زﻧﺪه ﺗﺮ ﺷﻮد. ﺟﺮم و ﮐالا، ﺑﻪ ﺧﻮدی ﺧﻮد ارزش ﻧﺪارﻧﺪ .اﻣﺎ در ﺻﻮرت ﻋﺠﯿﻦ ﺷﺪن آن ﺑﺎپوﯾﺎﯾﯽ ذﻫﻦ و ﻋﻠﻢ، ﺗﺠﻠﯽ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﻨﺪ و ارزش آﻧﻬﺎ دوﺻﺪ اﻓﺰون ﻣﯽ ﮔﺮدد. ﺑﺮﺧﻼف ﺗﺼﻮر، ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﯾﮏ ﻧﻬﺎد ﺗﻮﻟﯿﺪی، ﭘﻮل ﻧﯿﺴﺖ .ﻣﺎﺷﯿﻦ آﻻت ﻫﻢ ﺣﺪاﮐﺜﺮ ۰۱ درﺻﺪ ﺳﻬﻢ دارﻧﺪ. اﻣﺎ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ، وﺟﻮد ﮔﺮوﻫﯽ از ﺟﻮاﻧﺎن ﻣﺸﺘﺎق اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﺧﻮب، ﺗﻌﻬﺪ و ﻫﻤﺖ واﻻ، ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻨﯽ را آﻏﺎز ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
*اﻣﺮوزه در اﻏﻠﺐ ﺻﻨﺎﯾﻊ داﺧﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﺼﻮص در ﺻﻨﺎﯾﻊ ﻏﺬاﯾﯽ اﯾﺮان، رﻗﺎﺑﺖ ﺳﺨﺘﯽ وﺟﻮد دارد. ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ درﺑﺎره اﯾﻦ رﻗﺎﺑﺖ و ﺗﺎﺛﯿﺮ آن ﺑﺮ ﺗﻮﻟﯿﺪ داﺧﻠﯽ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺑﻨﺪه ﺑﻪ وﺟﻮد اﯾﻦ رﻗﺎﺑﺖ اﻋﺘﻘﺎد دارم و آن را ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺗﻤﺎم ﭘﯿﺮوزی ﻫﺎ ﻣﯽ داﻧﻢ .اﺳﺎﺳﺎ وﺟﻮد ﯾﮏ ﯾﺎ ﭼﻨﺪ رﻗﯿﺐ ﺑﺎﻋﺚ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﻧﻬﺎد ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﺗﻮﻟﯿﺪی ﮐﺎر ﺧﻮد را ﺑﻬﺘﺮ اﻧﺠﺎم دﻫﺪ. رﻗﯿﺐ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪ، ﻣﻌﻠﻢ واﻗﻌﯽ اﺳﺖ، او راﻫﻨﻤﺎی ﻗﻮی اﺳﺖ ﮐﻪ اﻧﮕﯿﺰه ﻫﺎی زﯾﺎدی را ﺑﺮای ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﻨﺪه ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﯽ آورد.
ﺑﺎ وﺟﻮد رﻗﯿﺐ اﺳﺖ ﮐﻪ ارﮐﺎن ﺗﺤﻘﯿﻖ و ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮد، ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻣﯽ رود و در ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺣﻘﻮق ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه رﻋﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮد. در ﻫﺮ ﻧﻮع ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺗﻮﻟﯿﺪی و ﺧﺪﻣﺎﺗﯽ، وﺟﻮد رﻗﺎﺑﺖ ﯾﮏ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻬﻢ ﮐﻠﯿﺪی در ﭘﯿﺸﺒﺮد و ارﺗﻘﺎی ﺳﻄﺢ ﮐﯿﻔﯽ و ﮐﻤﯽ ﺧﺪﻣﺎت ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد. از اﯾﻦ ﻧﻈﺮ، رﻗﯿﺐ دﯾﮕﺮ ﻋﻨﺼﺮ اﺧﻼل ﮔﺮ در ﺑﻘﺎء ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﻧﯿﺮوی ﻣﺤﺮک ﺑﺴﯿﺎر ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ و راﻫﻨﻤﺎی ﺻﺎدق، ﺳﺒﺐ ﻣﯽ ﺷﻮد، ﺿﻤﻦ ﺧﻮدﯾﺎﺑﯽ و ﺑﺎزﯾﺎﺑﯽ ﺳﺎﯾﺮ رﻗﺒﺎ، ﻧﺤﻮه و ﮐﯿﻔﯿﺖ اراﯾﻪ ﻣﺤﺼﻮل و ﺧﺪﻣﺎت ﺑﻪ ﺻﻮرت داﺋﻤﯽ ﻣﻮرد ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ و ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﻣﺠﺪد ﻗﺮار ﮔﯿﺮد.
*ﯾﮑﯽ دﯾﮕﺮ از ﻣﻮارد ﻣﻬﻢ در ﺗﻮﻟﯿﺪ و ﺑﺎز ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺼﻮص در ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻏﺬاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪﮔﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ دارد، ﺑﺤﺚ ﺣﻘﻮق ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه اﺳﺖ.
ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ در اﯾﻦ ﺑﺎره ﭼﯿﺴﺖ؟


راﺣﺖ ﻧﺒﻮد ﭼﻮن ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻮان ﮐﻢ ﺳﻦ و ﺑﯽ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﻮدم و ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ دﻧﺒﺎل اﯾﻦ ﺑﻮدم ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻢ اﯾﻦ ﮐﺎر را آﻏﺎز ﮐﻨﻢ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﭼﻨﺪ دوﺳﺖ، ﺗﻤﺎم ﺗﻮان ﺧﻮد را ﺟﻤﻊ ﮐﺮدﯾﻢ و ﺑﺮای درﯾﺎﻓﺖ ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻮﻟﯽ ﺑﻪ اداره ﺻﻨﺎﯾﻊ اراک رﻓﺘﯿﻢ…
ﺳﺎل ۵۹ ﺑﻮد، ﻫﻨﻮز ﻗﻢ ﺑﺨﺸﯽ از اﺳﺘﺎن ﺗﻬﺮان ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽ رﻓﺖ. ﺑﻪ ﺗﺼﻮر اﯾﻨﮑﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮان در ﺣﺮﯾﻢ ۲۱۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮی ﺗﻬﺮان، ﮐﺎرﮔﺎﻫﯽ اﺣﺪاث ﮐﺮد، زﻣﯿﻨﯽ را در ﻣﺎﻣﻮﻧﯿﻪ زرﻧﺪ ﺳﺎوه ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮدﯾﻢ، ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻮﻟﯽ رﻓﺘﻢ…
*ﻣﺴﻮوﻻن وﻗﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺟﻮان ﮐﻢ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﻮدﯾﺪ، اﺟﺎزه ﻣﯽ دادﻧﺪ؟
ﻣﺪﯾﺮﮐﻞ ﺻﻨﺎﯾﻊ اﺳﺘﺎن ﻣﺮﮐﺰی ﺑﻪ ﺟﺪﯾﺖ ﺑﺎ درﺧﻮاﺳﺖ ﺳﻮﻟﻪ ﺳﺎزی ﻣﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮد… ﻫﺮﭼﻪ ﺗﻼش ﮐﺮدم راه ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺒﺮدم. ﺷﺶ ﻣﺎه ﮔﺬﺷﺖ و ﻣﺎﯾﻮس رو ﺑﻪ ﺗﻬﺮان ﮔﺬاﺷﺘﻢ .ﻋﻨﺎﯾﺎت اﻟﻬﯽ ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﻣﺮا ﻣﻮرد ﻟﻄﻒ ﺧﻮد ﻗﺮار داد. در ﺑﯿﻦ راه ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻪ دوﺳﺘﺎﻧﻢ، آن ﺧﺒﺮ ﻧﺎﮔﻮار را ﺑﺪﻫﻢ. ﭘﺲ ﺑﻪ اوﻟﯿﻦ دﻓﺘﺮ ﻣﺨﺎﺑﺮاﺗﯽ ﮐﻪ رﺳﯿﺪم، ﺗﻮﻗﻒ ﮐﺮدم… آﻧﺠﺎ روﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻮد ﺑﻪ ﻧﺎم اﺑﺮاﻫﯿﻢ آﺑﺎد در ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﺳﻪ راه ﺳﻠﻔﭽﮕﺎن. ﺗﻠﻔﻦ ﺧﺮاب ﺑﻮد و ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻌﻄﻞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪم… ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻣﺴﻮول آن، زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺐ و ﺗﺎب ﻣﺮا دﯾﺪ، ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ؟ و ﻣﻦ ﻣﺎﺟﺮای ﺷﺶ ﻣﺎه دوﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ را ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮدم و آن ﻣﺮد ﻫﻢ داﺳﺘﺎن اﺑﺮاﻫﯿﻢ آﺑﺎد و ﺗﻼش ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﺮای اﺣﺪاث ﻗﻨﺎت را ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ آن ﻣﺮد ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪه اﺳﺖ… و ﻣﻦ درﺳﯽ دﯾﮕﺮ آﻣﻮﺧﺘﻢ… ﻫﯿﭽﮕﺎه ﺑﺮای رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﻫﺪﻓﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ آن اﯾﻤﺎن دارم، ﻣﺎﯾﻮس ﻧﺸﻮم. ﺣﺘﯽ اﮔﺮ ﻣﺠﺒﻮر ﺑﺎﺷﻢ ۳۰ ﺳﺎل ﺗﻼش ﮐﻨﻢ.
ﻗﻄﻌﺎ ﻣﻼﻗﺎت ﻣﻦ ﺑﺎ آن ﭘﯿﺮﻣﺮد، ﻣﻮﻫﺒﺘﯽ اﻟﻬﯽ ﺑﻮد… ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ و ﺑﺎ اﻧﮕﯿﺰه ای ﻣﻀﺎﻋﻒ ﭼﻨﺎن ﮐﺎرم را ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺮدم ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻮﻟﯽ ﺗﺎﺳﯿﺲ ﮐﺎرﺧﺎﻧﻪ ﺳﻮﻟﻪ ﺳﺎزی را درﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮدم…
ﺻﻨﻌﺖ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻣﺪار و اﻧﺴﺎن ﻣﺤﻮر
*ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ و ﺻﻨﻌﺖ ﮔﺮ ﺑﺎ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ. از ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ، ﮐﺸﻮر ﻣﺎ ﭼﻪ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺮای ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ دارد و ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ اﻋﺘﻼی اﯾﻦ ﮐﺸﻮر ﮐﻤﮏ ﮐﺮد؟
اﯾﺮان دارای ﻣﺰﯾﺖ ﻫﺎی ﻓﺮاوان و ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮدی اﺳﺖ ﮐﻪ در ﺻﻮرت ﺗﻮﺟﻪ دﻗﯿﻖ، ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺻﺤﯿﺢ و اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﺗﻮان و داﻧﺶ اﯾﺮاﻧﯽ، اﯾﻦ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ وﺟﻮد دارد ﮐﻪ ﺗﻮان ﺑﺎﻟﻘﻮه ﺑﻪ ﺑﺎﻟﻔﻌﻞ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪه و ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﭘﯿﺶ رود ﮐﻪ اﯾﻦ ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﻨﺪه ﺑﻪ وﯾﮋه در ﺻﻨﻌﺖ ﻏﺬا ﺑﻪ ﺷﻤﺎر آﯾﺪ.
ﮐﺸﻮر ﻣﺎ، از زﻣﯿﻦ ﻫﺎی ﻣﺴﺘﻌﺪ ﻓﺮاوان ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ آب و ﻫﻮای ﻣﺴﺎﻋﺪ ﺑﺮای ﺗﻮﻟﯿﺪ اﻧﻮاع ﻣﺤﺼﻮﻻت ﭘﺎﯾﻪ در ﮐﺸﺎورزی و ﺻﻨﺎﯾﻊ ﻏﺬاﯾﯽ ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ. در ﻋﯿﻦ ﺣﺎل ﻧﯿﺮوﻫﺎی اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺟﻮان، ﻣﺘﻌﻬﺪ، ﺑﺎ اﻧﮕﯿﺰه و داﻧﺶ ﻣﺤﻮری دارد ﮐﻪ دﺳﺘﺮﺳﯽ ﮐﺎﻣﻠﯽ ﺑﻪ داﻧﺶ روز و ﻓﻦ آوری ﻫﺎی ﻧﻮﯾﻦ در ﺣﻮزه دارﻧﺪ. از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ اﯾﺮان در ﻣﺴﯿﺮ ﺗﺮاﻧﺰﯾﺖ ﺟﻬﺎﻧﯽ، در اﺧﺘﯿﺎر داﺷﺘﻦ ﺧﻄﻮط ﺳﺎﺣﻠﯽ زﯾﺎد ﺑﻪ آب ﻫﺎی آزاد در ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس و درﯾﺎی ﻋﻤﺎن، داﺷﺘﻦ ﺧﻄﻮط رﯾﻠﯽ ﺳﺮاﺳﺮی ﮐﻪ ﻗﺎدر ﺑﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺷﻤﺎﻟﯽ و CIS ﺑﻪ ﺷﺎﻫﺮاه ﻫﺎی ﺗﺠﺎرت ﺟﻬﺎﻧﯽ اﺳﺖ، اﯾﻦ ﺳﺮزﻣﯿﻦ را در وﺿﻌﯿﺘﯽ آرﻣﺎﻧﯽ ﻗﺮار داده اﺳﺖ.
اﯾﻦ در ﺷﺮاﯾﻄﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﺻﻮرت ﺗﻮﺟﻪ ﺑﯿﺶ از ﭘﯿﺶ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﺰﯾﺖ ﻫﺎ و ﻫﺪاﯾﺖ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎی ﮐﺸﻮر ﺑﻪ وﯾﮋه در ﺑﺨﺶ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺿﻤﻦ اﻓﺰاﯾﺶ ﺗﻮﻟﯿﺪ داﺧﻞ ﻏﺬا و ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﺑﺎزار داﺧﻠﯽ ﮔﺴﺘﺮده، ﭘﺎ ﺑﻪ ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺎی ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮔﺬاﺷﺖ و ﻫﻢ در ﺟﻬﺖ ﺗﺤﻘﻖ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﭘﺎﯾﺪار ﻋﻤﻞ ﮐﺮد و ﻫﻢ ﺑﺎﻋﺚ اﻓﺰاﯾﺶ رﻓﺎه داﺧﻠﯽ ﺷﺪ.
*ﺑﺮاﺳﺎس اﯾﻦ ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ ﻫﺎ و اﻣﮑﺎﻧﺎت، اﺻﻮل ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﺎی ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﺗﻮﻟﯿﺪی ﺷﻤﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﻣﺎ ﻣﺤﻮرﻫﺎی اﺳﺎﺳﯽ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﺗﻮﻟﯿﺪی ﺧﻮد را ﺑﺮ اﺻﻮل »ﻣﺰﯾﺖ ﺷﻨﺎﺳﯽ«، »ﮐﺎر ﺗﯿﻤﯽ«، »ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺻﺎدرات ﻣﺤﻮر«، »ﺟﻮان ﮔﺮاﯾﯽ«، »داﻧﺶ ﻣﺤﻮری« و »ﺧﺮد ﺟﻤﻌﯽ« اﺳﺘﻮار ﮐﺮده اﯾﻢ و ﺑﺎ اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﯿﺮوی اﻧﺴﺎﻧﯽ در ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻣﺪار اﻧﺴﺎن ﻣﺤﻮر، ﺗﺎﮐﯿﺪی دوﭼﻨﺪان دارﯾﻢ، از اﯾﻦ رو ﺑﺎ اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻣﺪﯾﺮان و ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﺎن اﯾﺮاﻧﯽ، ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ را از ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ ﺟﺪا ﮐﺮده اﯾﻢ و ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ و ﺑﻪ ﺣﻮل و ﻗﻮه اﻟﻬﯽ، ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﺒﺎرک اﯾﻦ اﻋﺘﻤﺎد، ﻇﻬﻮر ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی ﻣﻌﺘﺒﺮی ﭼﻮن زر ﻣﺎﮐﺎرون اﺳﺖ.
از دﯾﺪﮔﺎه اﯾﻨﺠﺎﻧﺐ، ﯾﮏ ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﻣﻮﻓﻖ و ﯾﮏ ﺻﻨﻌﺖ ﭘﻮﯾﺎ و ﺗﺤﻮل ﺧﻮاه، ﻫﻤﻮاره رو ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ اﺳﺖ ﺑﺪﯾﻦ ﺟﻬﺖ ﺑﺎ ﺑﻬﺮه ﮔﯿﺮی از ﻣﺰﯾﺖ ﻫﺎی اﯾﻦ ﺳﺮزﻣﯿﻦ و ﺑﺎ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﺑﺮ ﻣﺤﻮرﻫﺎی اﺳﺎﺳﯽ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮔﺮوه ﮔﺎم ﺑﻠﻨﺪی را در ﺗﺤﻘﻖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎن ﺑﺮداﺷﺘﻪ اﯾﻢ و آن اﺣﺪاث ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﻓﺮآوری ﻋﻤﯿﻖ ﻏﻼت در ﮐﺸﻮر ﺑﺎ ﻇﺮﻓﯿﺖ ۴ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﺗﻦ در ﺳﺎل ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺗﻮﻟﯿﺪ ده ﻫﺎ ﻣﺤﺼﻮل ﻣﺨﺘﻠﻒ و ﻣﺘﻨﻮع ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﻏﻼت اﺳﺖ. ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻗﻮت اﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺟﺪﯾﺪ، ﺗﻤﺎس ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺷﺒﮑﻪ رﯾﻠﯽ ﺳﺮاﺳﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺎدر اﺳﺖ ﺿﻤﻦ ﮐﺎﻫﺶ ﻗﯿﻤﺖ ﺗﻤﺎم ﺷﺪه، ﺳﺮﻋﺖ اﻧﺘﻘﺎل و ورود ﺑﻪ ﺑﺎزارﻫﺎی ﺻﺎدراﺗﯽ را ﺑﺮای ﻣﺤﺼﻮﻻت آن ﻓﺮاﻫﻢ ﺷﺪ.


ﺑﻠﻪ. اﻟﺒﺘﻪ در آن ﺳﻦ و ﺳﺎل ﻣﻦ ﻫﻢ دﻧﯿﺎﯾﯽ از آرزوﻫﺎی ﻗﺸﻨﮓ داﺷﺘﻢ، ﻣﺜﻞ آرزوی ﻫﻤﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎی ﻫﻢ ﺳﻦ و ﺳﺎل ﺧﻮدم، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻣﺘﻔﺎوت از آﻧﻬﺎ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮔﺬراﻧﺪم. اﻟﺒﺘﻪ آﺳﻤﺎن زﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺑﯽ ﻓﺮوغ ﻧﺒﻮد ﭼﺸﻤﺎن ﻣﺎدری ﻣﻬﺮﺑﺎن، ﭼﻮن ﺳﺘﺎرﮔﺎن ﺗﺎﺑﻨﺪه، ﺷﺐ ﻫﺎی ﺗﺎرﯾﮏ ﻣﺮا روﺷﻦ ﻣﯽ ﮐﺮد و ﺑﺎرﻗﻪ ﻫﺎی اﻣﯿﺪ را در دﻟﻢ
زﻧﺪه ﻧﮕﻪ ﻣﯽ داﺷﺖ. در دﻧﯿﺎی واﻗﻌﯽ ﭼﯿﺰی ﺟﺰ ﻓﻘﺮ و ﺳﺮﻣﺎ در ﮐﻨﺎرم ﻧﺒﻮد و ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ، آﻏﻮش ﮔﺮﻣﯽ ﺑﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎﻟﻢ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ، اﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ در ﮐﻨﺎرم ﻣﺎدری ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ درس آدم ﺑﻮدن را ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ آﻣﻮﺧﺖ…
*ﻣﺎدرﺗﺎن ﻫﻢ ﮐﻪ رﻧﺞ ﻣﻀﺎﻋﻒ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ. ﺑﺎ ﺳﻪ ﻓﺮزﻧﺪ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺮدی ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﺸﺖ ﻓﺮزﻧﺪ دﯾﮕﺮ داﺷﺖ و ﺷﺮاﯾﻂ زﻧﺪﮔﯽ ﺗﺎن ﻫﻢ ﮐﻪ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد.
ﺑﻠﻪ .ﺷﺮاﯾﻂ زﻧﺪﮔﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد و ﻣﺎدر ﻣﻦ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﯾﮏ زن ﻣﻈﻠﻮم و ﻧﺠﯿﺐ اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﻮد. او زﻧﯽ روﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﺎﻋﺖ ﻃﺒﻊ و ﭘﺎﮐﯿﺰﮔﯽ ﻓﮑﺮ و روان ﺧﻮد، ﻣﻦ را ﺑﺮای درﺳﺖ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮدن و آدم ﺑﻮدن راﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﺮد. ﻣﺎدر ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺳﻮاد ﻧﺪاﺷﺖ، اﻣﺎ ﺑﻪ داﻧﺶ آﻣﻮﺧﺘﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﻮﺟﻪ زﯾﺎدی داﺷﺖ و ﺑﺮای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺶ ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﺗﻮان ﺧﻮد در ﺑﺮاﺑﺮ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ ﮐﺮد و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ﻣﺮا در ﺳﻦ ۷ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ. ﻫﺮﭼﻨﺪ اﯾﻦ ﮐﺎرش ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺸﺪﯾﺪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺸﮑﻼت روزاﻓﺰون زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎن ﺷﺪ اﻣﺎ اﯾﻦ زن ﻓﺪاﮐﺎر و ﻧﺠﯿﺐ ﺑﺮای ﺑﻬﺮوزی ﻣﻦ، اﯾﻦ اﯾﺜﺎر را ﺑﻪ ﺟﺎن ﭘﺬﯾﺮا ﺷﺪ. ﻣﺎدر ﻫﻤﯿﺸﻪ در ﺣﺎل ﮐﺎر ﺑﻮد ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ را ﺑﺎ ﻋﺰت ﻧﻔﺲ و ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺰرگ ﮐﻨﺪ.
*ﺧﯿﻠﯽ از ﻣﺎدران ﺑﺮای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﻓﺪاﮐﺎری ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ وﻟﯽ ﻣﺎدر ﺷﻤﺎ رواﯾﺘﮕﺮ و ﻧﻤﻮﻧﻪ زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺑﺨﺶ ﻫﺎی ﻣﻬﺮ ﻣﺎدری ﺑﻮد.
ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮر اﺳﺖ. ﺑﺎ ﻫﻤﻪ اﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ زﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻣﻨﺎﻋﺖ و ﻣﻬﺮ ﻣﺎدرم ﮔﺬﺷﺖ و اﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﺨﺘﯽ اش در ﻧﺒﻮد ﻧﺎن و ﺳﺮﭘﻨﺎه ﻧﺒﻮد. ﯾﺎد ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدم آﻧﻬﺎ را ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ. ﯾﺎد ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدم ﺑﺎ ﮐﺎر ﻣﺪاوم ﺗﮑﻪ ﻧﺎ ﻧﯽ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﻟﺒﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺑﺸﻮد ﻓﻘﻂ ﺳﺮﻣﺎ را ﺑﺎ آن ﺗﺎب آورد و اﺗﺎﻗﮑﯽ ﺗﺎ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ را ﻓﺮو ﻧﺸﺎﻧﻢ. اﻣﺎ ﺑﺎ ﻧﮕﺎه ﻫﺎ، ﺣﺮف ﻫﺎ، ﮐﻨﺎﯾﻪ ﻫﺎ و ﺑﯽ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﮐﺮدم؟ وﻟﯽ ﺑﺎز اﯾﻦ ﻣﺎدر ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺮﻫﻤﯽ ﺑﺮای دل ﺷﮑﺴﺘﻪ ﮐﻮدﮐﺶ ﺑﻮد.
*آﯾﺎ اﯾﻦ ﻣﺎدر ﻣﻬﺮﺑﺎن و ﻓﺪاﮐﺎر ﺳﺎل ﻫﺎی ﺑﻌﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﺎی ﺷﻤﺎ ﺑﻮد؟
ﻣﺎدر در ﺳﺎل ۱۳۴۸ ﺑﺎ ﻣﺮگ ﺧﻮد ﻣﺮا ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬاﺷﺖ. او ﭘﺸﺖ ﮔﺮﻣﯽ روزﻫﺎ و ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻢ در ﺟﺎده ﭘﺮ ﻓﺮاز و ﻧﺸﯿﺐ زﻧﺪﮔﯽ ام ﺑﻮد. اﻣﺎ اﻣﺮوز ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ اﯾﻦ ﺗﻮﻓﯿﻖ را ﺑﻪ ﻣﻦ داد ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﻌﺪ از آن ﺳﺎل ﻫﺎی ﺳﺨﺖ و ﺟﺎﻧﮑﺎه، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ را ﺑﺮای آن ﻣﺎدر ﻧﻤﻮﻧﻪ، آﺳﺎﯾﺸﯽ ﻓﺮاﻫﻢ ﮐﻨﻢ.
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ دﯾﺪن ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﺎی ﻣﻦ او را ﺑﯿﺶ از ﻫﺮ ﺧﺒﺮی دﯾﮕﺮ، ﺧﻮﺷﺤﺎل ﻣﯽ ﮐﺮد. اﮔﺮ ﻣﻮﻓﻘﯿﺘﯽ دارم، ﺣﺎﺻﻞ ﻓﺪاﮐﺎری ﻫﺎی آن زن ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻣﻦ از ﺟﺎن ﻣﺎﯾﻪ ﮔﺬاﺷﺖ. ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺗﻤﺎم اﯾﺜﺎرﻫﺎی او و ﺑﻪ ﺣﻮل و ﻗﻮه اﻟﻬﯽ، ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎﻧﯽ در زادﮔﺎه آن ﺑﺎﻧﻮی ﺑﺰرﮔﻮار اﺣﺪاث ﮐﺮده ام ﮐﻪ در راه ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ
ﻣﺤﺮوﻣﺎن ﺑﺎﺷﺪ. آن ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﯾﺎدﺑﻮد ﻣﺎدرم، ﻣﺮﺣﻮﻣﻪ ام ﻟﯿﻼ اﻣﯿﻨﯽ ﻧﺎم ﮔﺬاری ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺗﻤﺎم اﻓﺘﺨﺎر و ارزش ﻫﺎﯾﻢ در آن ۷ ﺳﺎل اول زﻧﺪﮔﯽ ام اﺳﺖ و اﯾﻦ واﻗﻌﯿﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ آن ﻣﻔﺘﺨﺮ ﺧﻮاﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ».
اوﻟﯿﻦﮐﺎر ﺻﻨﻌﺘﯽ
*آﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ را از ﻧﺰدﯾﮏ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﻣﯽ داﻧﻨﺪ ﭘﺸﺘﮑﺎر ﺗﻤﺎم زﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ را ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ داد، ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺑﺮاﯾﺘﺎن ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﻧﺪاﺷﺖ، ﻫﺪﻓﯽ ﺑﺰرگ و اﻧﮕﯿﺰه ای ﻗﻮی داﺷﺘﯿﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻌﻨﯽ زﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ در ﺗﻼش و ﺳﺨﺖ ﮐﻮﺷﯽ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ و در ﮔﻔﺖ و ﮔﻮﯾﯽ ﮔﻔﺘﻪ اﯾﺪ در دوران ﻧﻮﺟﻮاﻧﯽ ﻫﻢ اﺑﺎﯾﯽ ﻧﺪاﺷﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ واﮐﺲ زدن ﮐﻔﺶ ﻣﺮدم، درآﻣﺪی ﺣﻼل ﺑﻪ دﺳﺖ آورﯾﺪ.
ﮐﺎﻟﺴﮑﻪ ای داﺷﺘﻢ ﺑﺎ واﮐﺲ ﻫﺎی رﻧﮕﺎرﻧﮓ و ﻣﺸﺘﺮی ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮاﻗﯽ ﮐﻔﺶ ﺷﺎن را ﺑﻪ دﺳﺘﺎن ﻣﻦ ﻣﯽ ﺳﭙﺮدﻧﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ از ﺧﻮاﻧﺪن ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ آدم ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ اﯾﺠﺎد اﺷﺘﻐﺎل ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ در ﭼﺮﺧﯿﺪن ﭼﺮخ ﺻﻨﻌﺖ و ﺗﻮﻟﯿﺪ اﯾﻦ ﮐﺸﻮر ﺳﻬﻢ داﺷﺘﻨﺪ، ﻟﺬت ﻣﯽ ﺑﺮدم. داﺳﺘﺎن زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺴﺎﻧﯽ را ﺧﻮاﻧﺪه ﺑﻮدم ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﺖ ﻋﺎﻟﯽ ﺧﻮﯾﺶ، ﻣﻨﺸﺎء ﺗﺤﻮﻻت ﺑﺰرﮔﯽ در ﮐﺸﻮر ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﺎ اﻟﻬﺎم از آﻧﺎن، ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ روزی ﻫﻢ ﭼﻮن آﻧﻬﺎ، در ﺻﻨﻌﺖ ﺳﺮزﻣﯿﻨﻢ ﺗﺎﺛﯿﺮﮔﺬار ﺑﺎﺷﻢ و در ﺧﻮد ﺗﻮان آن را ﻣﯽ دﯾﺪم… درﺳﯽ ﮐﻪ از آن ﭘﯿﺮﻣﺮد ﮔﺮﻓﺘﻢ
*از ﮐﯽ ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺟﺪی ﺗﺮ را ﺷﺮوع ﮐﺮدﯾﺪ؟
در اﺑﺘﺪای ﺟﻮاﻧﯽ، اوﻟﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺧﻮد را در ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺟﺪی ﺑﻪ دﺳﺖ آوردم و ﻣﺸﻐﻮل ﻓﺮش ﻓﺮوﺷﯽ ﺷﺪم اﻣﺎ ﻓﺮش ﻓﺮوﺷﯽ آﻧﯽ ﻧﺒﻮد ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ روح ﭘﺮﺧﺮوش ﻣﺮا راﺿﯽ ﮐﻨﺪ .ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ وارد ﻓﻀﺎی ﺗﻮﻟﯿﺪ و ﺻﻨﻌﺖ ﺑﺸﻮم. ﺑﻪ اﺗﻔﺎق ﭼﻨﺪ دوﺳﺖ، واﺣﺪ ﺗﺮاﺷﮑﺎری ای را راه اﻧﺪازی ﮐﺮدﯾﻢ و اﯾﻦ اوﻟﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ آﻣﻮزاﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮای ﻣﻮﻓﻘﯿﺘﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﺮوﻫﯽ اﻋﺘﻤﺎد ﮐﺮد. در آن روزﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﺮوﻫﯽ آﺷﻨﺎ ﺷﺪم ﮐﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﮑﺎری ﭘﻮﺷﺶ ﺳﻮﻟﻪ را اﻧﺠﺎم ﻣﯽ دادﻧﺪ. در اﯾﻦ ﮐﺎر وارد ﺷﺪم اﻣﺎ ﺳﻮاﻟﯽ ﻣﻬﻢ، ذﻫﻦ ﮐﻨﺠﮑﺎو ﻣﺮا ﺑﻪ ﺧﻮد درﮔﯿﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد.. ﺳﻮال ﻣﻦ اﯾﻦ ﺑﻮد: ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰی را ﭘﻮﺷﺶ ﻣﯽ دﻫﯿﻢ؟…
ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﻮال زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮا ﺗﻐﯿﯿﺮ داد… در ﺟﺴﺖ و ﺟﻮی ﭘﺎﺳﺦ، ﺑﻪ ﺳﻮﻟﻪ رﺳﯿﺪم و ﺗﻼش ﮐﺮدم ﻓﻦ آوری آن را ﺑﯿﺎﻣﻮزم و در ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺧﻮد ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﻮﺷﺶ را ول ﮐﻦ، ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﺳﻮﻟﻪ ﺳﺎزی ﺑﺮو
*آﯾﺎ اﯾﻦ اﻣﮑﺎن را داﺷﺘﯿﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﮐﺎر را اﻧﺠﺎم دﻫﯿﺪ و وارد اﯾﻦ ﮐﺎر ﺷﻮﯾﺪ؟


اﮔﺮ ﻗﺮار ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮﻟﯿﺪی اﻧﺠﺎم ﮔﯿﺮد و اﮔﺮ ﻗﺮار ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺒﺎدﺗﯽ ﺻﻮرت ﭘﺬﯾﺮد، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ رﺿﺎﯾﺖ ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه، ﺗﻤﺎﯾﻠﯽ ﻧﺪاﺷﺖ؟ اﺳﺎس ﻣﻔﻬﻮم ﺗﻮﻟﯿﺪ، ﻣﻘﺪس اﺳﺖ. از اﯾﻦ رو ﮐﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﻨﺪه ﺑﻪ ﺟﺎی ورود ﺑﻪ ﭼﺮﺧﻪ اﻗﺘﺼﺎدی ﻏﯿﺮﻣﻮﻟﺪ، ﺑﺎ اﯾﺠﺎد ﮔﺮدش اﻗﺘﺼﺎدی ﻣﻮﻟﺪ و ﭘﻮﯾﺎ، ﺿﻤﻦ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺑﺨﺸﯽ از ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﺟﺎﻣﻌﻪ، ارزش اﻓﺰوده ای را ﺑﺮای ﮐﺸﻮر ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽ آورد. ارﻣﻐﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ آﺣﺎد ﺟﺎﻣﻌﻪ را درﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد.
ﭘﺲ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻓﻄﺮی، ﺟﺎﻣﻌﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﻮﻟﯿﺪ، ﺣﻘﻮﻗﯽ دارد ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ اﯾﻦ ﺣﻘﻮق ﻣﻨﻮط ﺑﻪ ﮔﺮوه ﻣﺸﺘﺮی ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. ﻫﺮﯾﮏ از ﺻﺎﺣﺒﺎن ﺻﻨﻌﺖ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﮑﻠﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮی ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ اﺣﺘﺮام ﺑﮕﺬارﻧﺪ و او را در اﻧﺘﺨﺎﺑﯽ آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ و ﻫﻮﺷﻤﻨﺪاﻧﻪ ﯾﺎری داده و ﻫﻢ اﻋﺘﺒﺎر و ارزش ﺟﺎﻣﻌﻪ را اﻓﺰاﯾﺶ دﻫﻨﺪ. ﺑﺪﯾﻦ ﻟﺤﺎظ
رﻋﺎﯾﺖ ﺣﻘﻮق ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه اﯾﻤﺎن ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ؛ اﯾﻤﺎﻧﯽ واﻗﻌﯽ و ﻧﻬﺎدﯾﻨﻪ ﺷﺪه.


مرتضی سلطانی - مرجع باور های ثروت ساز در تمامی زمینه های زندگی
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻨﯽ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺪ زر ﻣﺎﮐﺎرون
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬار ﮔﺮوه ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﭘﮋوﻫﺸﯽ زر و ﺧﺎﻟﻖ ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی ﻣﻌﺘﺒﺮی ﭼﻮن زر ﻣﺎﮐﺎرون اﺳﺖ.
@Teymouri_5
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﯾﮑﯽ از ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎی ﻣﺜﺎﻟﯽ ﻣﺮدان ﺧﻮدﺳﺎﺧﺘﻪ اﯾﻦ ﺳﺮزﻣﯿﻦ اﺳﺖ و اﻟﺒﺘﻪ، ﺧﻄﻪ ﻣﺮﮐﺰی اﯾﺮان زﻣﯿﻦ در ﻃﻮل ﺗﺎرﯾﺦ، ﻓﺮزﻧﺪان ﺑﺰرگ و ﺧﻮدﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﻌﺮوﻓﯽ را ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮده ﮐﻪ از آن ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ ﺑﺰرﮔﺎﻧﯽ ﭼﻮن اﻣﺒﯿﺮﮐﺒﯿﺮ، ﭘﺮﻓﺴﻮر ﺣﺴﺎﺑﯽ و دﮐﺘﺮ ﻗﺮﯾﺐ و دﯾﮕﺮ ﺑﺰرﮔﺎن اﯾﻦ ﺳﺮزﻣﯿﻦ اﺷﺎره ﮐﺮد.
او ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎی ﻓﺮاواﻧﯽ ﮐﺸﯿﺪ اﻣﺎ در داﻣﻦ ﭘﺎک ﻣﺎدری ﭘﺮورش ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ در دل آن رﻧﺞ ﻃﺎﻗﺖ ﺳﻮز، اﻧﺴﺎﻧﯽ ﻣﺴﺘﻘﻞ و ﻣﺘﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ را ﭘﺮورد ﮐﻪ ﭘﻠﻪ ﻫﺎی ﺗﺮﻗﯽ را ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﻃﯽ ﮐﺮد و ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ رﺳﯿﺪ.
ﺣﺎﻻ او از آن ﺳﺎل ﻫﺎی رﻧﺞ و ﺻﺪ اﻟﺒﺘﻪ ﻓﺮوغ ﻧﮕﺎه ﻣﻬﺮﺑﺎن و ﻧﺠﯿﺐ ﻣﺎدر ﯾﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ در ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎل ﺑﻌﺪ ﻣﯽ رﺳﺪ ﮐﻪ او ﺻﺎﺣﺐ ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺪ ﺑﺰرگ ﻣﻌﺮوﻓﯽ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﺑﻪ ﭘﺎس آن رﻧﺞ ﻫﺎ، ﺑﻪ ﻧﺎم ﻣﺎدرش در زادﮔﺎﻫﺶ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺳﺎزد.
@Teymouri_5
اﯾﻦ ﮔﻔﺖ و ﮔﻮ ﻣﺮوری اﺳﺖ ﺑﺮ زﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻣﻪ و دﯾﺪﮔﺎه ﻫﺎی ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺮغ ﺻﻨﻌﺖ اﯾﺮان ﻣﺸﻬﻮر اﺳﺖ. ﻣﺮدی ﺑﺎ اﻧﺪﯾﺸﻪ ای ﮐﻪ اﻧﺴﺎن را ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ، ﺑﻪ ﻓﻀﯿﻠﺖ ارج ﻣﯽ ﻧﻬﺪ، آدﻣﯿﺖ را در اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻣﯽ داﻧﺪ و رو ﺑﻪ ﺳﻮی اﻓﻖ ﻫﺎی ﺟﻬﺎﻧﯽ دارد.
ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬار ﮔﺮوه ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﭘﮋوﻫﺸﯽ زر و ﺧﺎﻟﻖ ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی ﻣﻌﺘﺒﺮی ﭼﻮن زر ﻣﺎﮐﺎرون… اﺳﺖ اﻣﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ، ﻫﻨﻮز ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ اﺳﺖ. از ﮐﻮدﮐﯽ ﺷﺎن ﺷﺮوع ﮐﺮدﯾﻢ ﺗﺎ وﻗﺘﯽ ﺗﻼش آن ﺟﻮان ﮐﻢ ﺳﻦ، ﺑﻌﺪ از ﺳﺎل ﻫﺎ زﺣﻤﺖ، ﺗﺤﺼﯿﻞ و ﮐﺎر ﺑﯽ وﻗﻔﻪ ﺑﻪ ﺛﻤﺮ ﻧﺸﺴﺖ و ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ اوﻟﯿﻦ ﮔﺎم ﺧﻮد را در ﻣﺴﯿﺮ آﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺑﺮدارد. راﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺎﺳﯿﺲ ﮐﺎرﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺎزی، ﻗﺎﻟﺐ ﺳﺎزی، ﻧﻮرد ﻟﻮﻟﻪ ﺳﺮد، آرد و ﻣﺎﮐﺎروﻧﯽ ﮐﻤﺎﮐﺎن اداﻣﻪ دارد.
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، اﻣﺮوز، ﯾﮏ ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﻣﻄﺮح، ﯾﮏ ﺻﻨﻌﺘﮕﺮ ﻣﻮﻓﻖ، ﯾﮏ ﺻﺎدرﮐﻨﻨﺪه ﻧﻤﻮﻧﻪ و ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺮﺗﺮ اﺳﺖ. او ﻣﺘﻮاﺿﻌﺎﻧﻪ ﺧﻮد را ﺳﺮﺑﺎز ﺻﻨﻌﺖ ﺳﺮزﻣﯿﻨﺶ ﻣﯽ داﻧﺪ.
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ اﻟﻤﺎس ﮔﻮﻧﻪ، ﺑﺸﺎش و ﻧﺎﻓﺬ دارد ﮐﻪ از ﻋﻤﻖ ﻧﮕﺎﻫﺶ، ﺻﻼﺑﺖ و اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ را ﻣﯽ ﺗﻮان ﻧﻈﺎره ﮐﺮد. ﺑﻪ دﯾﺪارش رﻓﺘﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﺪاﻧﯿﻢ داﺳﺘﺎن ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﯽ اﯾﻦ اﻟﻤﺎس ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮده و او از ﮐﺠﺎ آﻣﺪه و ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ اﯾﻨﺠﺎ رﺳﯿﺪه اﺳﺖ؟
*ﺟﻨﺎب آﻗﺎی ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ. ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﯿﻢ داﺳﺘﺎن زﻧﺪﮔﯽ و ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺷﻤﺎ را ﺑﺮرﺳﯽ ﮐﻨﯿﻢ و ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ از ﻫﻤﺎن اﺑﺘﺪا ﺷﺮوع ﮐﻨﯿﻢ. ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﭼﻪ ﺳﺎﻟﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ و زﻣﺎن ﮐﻮدﮐﯽ ﺗﺎن ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺳﺖ؟
ﻣﻦ در ﺳﺎل ۱۳۴۰ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪم. ﻣﺎدرم، ﻫﻤﺴﺮ دوم ﭘﺪر ﺑﻮد. ﭘﺪر از ﻫﻤﺴﺮی دﯾﮕﺮ ۸ ﻓﺮزﻧﺪ اﺷﺖ و ﻣﺎدرم ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﻓﻮت ﻫﻤﺴﺮ اول ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎر ﺑﺎ ﭘﺪر ازدواج ﮐﺮده ﺑﻮد، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎر زﻧﺪﮔﯽ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ۳ ﻓﺮزﻧﺪ ﯾﺘﯿﻢ دﯾﮕﺮش را ﻫﻢ ﺑﻪ دوش ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ .آﻏﺎز ﮐﻮدﮐﯽ ﻣﻦ، در ﻣﺤﺮوﻣﯿﺖ از ﺣﺪاﻗﻞ ﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ ﺳﭙﺮی ﺷﺪ. اﻣﺎ اﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺒﻮد، ﺗﻘﺪﯾﺮ، ﻣﺤﺒﺖ واﻗﻌﯽ ﭘﺪر را ﻧﯿﺰ از ﻣﻦ ﺳﻠﺐ ﮐﺮد و ﺣﺘﯽ ﻣﺮا ﻣﺠﺒﻮر ﺳﺎﺧﺖ در ﻫﻤﺎن دوره ﮐﻮدﮐﯽ، زﻣﺎﻧﯽ را از ﻣﻬﺮ ﻣﺎدری دور ﺑﺎﺷﻢ. ﺳﺮﻣﺎ، ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ، ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ و ﺑﯽ ﻣﺤﺒﺘﯽ، ﺗﻤﺎم ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ در آن دوران، ﻫﻤﺮاه ﻣﻦ ﺑﻮدﻧﺪ …
*ﺧﯿﻠﯽ از ﻣﺮدان ﺑﺰرﮔﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪا ﭘﻠﻪ ﻫﺎی ﺗﺮﻗﯽ را ﻃﯽ ﮐﺮدﻧﺪ، در ﺷﺮاﯾﻂ ﺳﺨﺖ ﺑﻮدﻧﺪ .ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ اﯾﻦ ﺷﺮاﯾﻂ ﺳﺨﺖ ﮐﻪ در ﮐﻮدﮐﯽ داﺷﺘﯿﺪ، ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻣﺮوزﺗﺎن دﺳﺖ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﯿﺪ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺎ اﻓﺘﺨﺎر ﺗﻤﺎم از روزﻫﺎی ﺳﯿﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ام ﯾﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﭼﻮن ﻣﻌﺘﻘﺪم اﮔﺮ ﺑﺘﻮان در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺮاﯾﻂ ﺳﺨﺘﯽ، ﺷﺮاﻓﺖ و ﻋﺰت ﻧﻔﺲ را ﺣﻔﻆ ﮐﺮده و ﺑﺎ ﺗﺎزﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺑﯽ رﺣﻢ زﻧﺪﮔﯽ، ﺧﻮد را ﺑﺮای آﯾﻨﺪه ای درﺧﺸﺎن آﻣﺎده ﮐﺮد، ﭘﺲ ﻣﯽ ﺗﻮان آن دوران را ﺑﺎ اﺣﺴﺎس اﻓﺘﺨﺎر ﯾﺎد ﮐﺮد.
ﻣﻦ ﮐﻮدک دل ﺷﮑﺴﺘﻪ و ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮدم ﮐﻪ ﺑﺮای زﻧﺪه ﻣﺎﻧﺪن ﺗﻼش ﻣﯽ ﮐﺮدم. ﺗﻼﺷﯽ ﺳﺨﺖ و ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ… روزﻫﺎی ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ و ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻪ ﮔﻮرﺳﺘﺎن ﻣﯽ رﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺷﺴﺘﻦ ﻗﺒﺮﻫﺎ، اﻧﺪک درآﻣﺪی ﺑﻪ دﺳﺖ آورم و ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﯽ ﺑﺮای ﻣﺎدر ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﭘﺎی ﺑﺮﻫﻨﻪ در ﺧﺎک و ﮔﻞ ﻣﯽ دوﯾﺪم و ﺑﺎ ﺳﻄﻠﯽ ﭘﺮ از آب در دﺳﺘﻢ، ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻫﺎ را ﻣﯽ ﺷﺴﺘﻢ…
آب از روی ﺳﻨﮓ ﺗﺎ روی ﺧﺎک ﻫﺎی ﺟﻠﻮی ﭘﺎﯾﻢ ﺳﺮ رﯾﺰ ﺷﺪ. ﮔﻞ ﻻی اﻧﮕﺸﺘﺎن ﭘﺎﯾﻢ ﻟﻐﺰﯾﺪ و ﭼﺸﻢ ﺑﻪ دﺳﺘﺎن ﭘﯿﺮﻣﺮدی داﺷﺘﻢ ﮐﻪ آرام آرام، ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻋﺰﯾﺰ از دﺳﺖ رﻓﺘﻪ اش را ﻧﻮازش ﻣﯽ ﮐﺮد. ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدم ﭘﻮﻟﻢ را ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮوم و ﻗﺒﺮ دﯾﮕﺮی را ﺑﺸﻮﯾﻢ.
ﭼﺸﻤﺎن آن ﭘﯿﺮﻣﺮد ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ دوﺧﺘﻪ ﺷﺪ… و ﻣﻦ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ را ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ در ﺧﺎک ﻓﺮو ﮐﺮدم… و او ﺑﺎ ﺗﺎﺳﻔﯽ ﻋﻤﯿﻖ، زﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮد: وای ﺑﺮ ﻣﻦ، وای ﺑﺮ ﻣﺎ…
آن ﻣﺮد ﻣﻬﺮﺑﺎن ﻣﺮا ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﺮد و ﮐﻔﺸﯽ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﺑﺮاﯾﻢ ﺧﺮﯾﺪ. ﻫﺪﯾﻪ ای ارزﺷﻤﻨﺪ ﺑﺮای ﮐﻮدﮐﯽ ﺗﻨﻬﺎ، … اﯾﻦ ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﻫﻨﻮز از ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮات و ارزﺷﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ داراﯾﯽ ﻫﺎی ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
*ﺑﺴﯿﺎر ﺗﺎﺛﯿﺮﮔﺬار ﺑﻮد. ﮔﻮﯾﺎ ﮐﻮدﮐﯽ ﺷﻤﺎ ﺳﺮﺷﺎر از ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﻼﻟﺖ ﻫﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮان آﻧﻬﺎ را ﻓﻘﻂ در داﺳﺘﺎن ﻫﺎ و ﮐﺘﺎب ﻫﺎ ﺟﺴﺖ و ﺟﻮ ﮐﺮد. درﺳﺖ ﻣﺜﻞ داﺳﺘﺎن ﻫﺎ. ﭘﺮ از ﺗﻠﺨﯽ و رﻧﺞ.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

3 170

obunachilar
Kanal statistikasi