با گذاشتن دست هاش روی پهلو های دخترِ کوچیک تر، تن برهنش رو از روی میز چوبیِ رو به روش به سمت خودش کشید.
سرش رو کمی جلو برد و با نزدیک تر شدن بینیش به رونش، عطر کارامل شش هاش رو لمس کرد و باعث به وجود اومدن لبخند کوچیکی روی لباش شد.
همون محل رو بوسید و سرش رو آروم عقب اورد. با گرفتن بستهی کوچیک پودر کریستالی اون رو سمت دندون نیشش برد و کمی از پلاستیک رو پاره کرد. شکاف رو بیشتر کرد و با مایل کردنش به سمت پایین، کمی از پودر رو به پوست دختر انتقال داد. با فاصله متوسط روی چند نقطه از بدنش این کار رو انجام داد و بعد از کنار گذاشتنش، تیغ رو از روی میز برداشت.
با بالا اومدنِ بالاتنهی سابش دستش رو سمت سینش سر داد و فشار آرومی برای برگردوندنش به همون حالت بهش وارد کرد.
- تا وقت من نگفتم نه.
بطری ویسکی رو باز کرد و با گرفتنش توی دستی که تیغ توش نبود، اون رو سمت گلس برد و در همون حین شروع به لاین کردن کُک، روی تنِ بی نقص دخترش کرد.
نمیتونست از نفس نفس زدن های پر استرسی که به گوشش میخورد نیشخند نزنه چون از هر دو سمت حواسش به نخراشیدن تنش و پر نشدن بیش از حد گلس بود و جدا از اون نایف پلی جزو لیمیتای دختر نبود.
با گذاشتن بطری روی میز صدای نفسِ راحتش شنید و نگاهش رو به اجزای صورتِ منبع صدا که کمی معلوم بودن انداخت.
- آروم به آرنج هات تکیه بده، میتونی بنوشی.
با بالا اومدن بدنش و نگاه خیره ای که به خودش انداخت پوزخندی زد و دلاری از روی زمین برداشت.
- بهت پسش میدم، نگران نباش!
و دوباره نگاهش رو به گونه های رنگیِ مقابلش داد. همین علائم کوچیک علاقش به تحقیر رو آشکار کردن بودن ولی در عین حال از اون حرف ها خجالت هم میکشید چون حرف سرِ خوب بودنِ پُل دنسش، بدون اینکه استریپر یا همچین چیزی باشه بود. در حدی خوب که تماشاچیش دست به سینه نموند و چند صد دلار روی تنش ریخت.
با گذاشتن پاهای ظریف دختر روی شونه هاش اسکناس رو رول کرد و سمت لاین اول خم شد. یک سمت بینیش رو با انگشتش کیپ کرد و همراه اسنیف، خط سفید روی شکمش رو جمع کرد.
سرش رو بالا اورد و نگاهی به چشم های خمارش انداخت. لبخند رضایتش با دیدن پوسیِ خیسش تشدید شد و با حس گر گرفتگی جزئی بدنش چنگی به رون هاش زد.
با نیمخیز شدنش روی نیپلش خم شد و با کشیدن زبونش روی لاین دوم، پودر ها رو جمع کرد و قورت داد.
فشار انگشت هاش روی رونش هر لحظه بیشتر میشد و مردمک های گشادش ترس کمی رو توی دل دختر کوچیک تر مینداختن ولی گرمایی که وجود هر دوشون رو مال خودش کرده بود، میتونست هر چیزی رو مهار کنه.
سرش رو کمی جلو برد و با نزدیک تر شدن بینیش به رونش، عطر کارامل شش هاش رو لمس کرد و باعث به وجود اومدن لبخند کوچیکی روی لباش شد.
همون محل رو بوسید و سرش رو آروم عقب اورد. با گرفتن بستهی کوچیک پودر کریستالی اون رو سمت دندون نیشش برد و کمی از پلاستیک رو پاره کرد. شکاف رو بیشتر کرد و با مایل کردنش به سمت پایین، کمی از پودر رو به پوست دختر انتقال داد. با فاصله متوسط روی چند نقطه از بدنش این کار رو انجام داد و بعد از کنار گذاشتنش، تیغ رو از روی میز برداشت.
با بالا اومدنِ بالاتنهی سابش دستش رو سمت سینش سر داد و فشار آرومی برای برگردوندنش به همون حالت بهش وارد کرد.
- تا وقت من نگفتم نه.
بطری ویسکی رو باز کرد و با گرفتنش توی دستی که تیغ توش نبود، اون رو سمت گلس برد و در همون حین شروع به لاین کردن کُک، روی تنِ بی نقص دخترش کرد.
نمیتونست از نفس نفس زدن های پر استرسی که به گوشش میخورد نیشخند نزنه چون از هر دو سمت حواسش به نخراشیدن تنش و پر نشدن بیش از حد گلس بود و جدا از اون نایف پلی جزو لیمیتای دختر نبود.
با گذاشتن بطری روی میز صدای نفسِ راحتش شنید و نگاهش رو به اجزای صورتِ منبع صدا که کمی معلوم بودن انداخت.
- آروم به آرنج هات تکیه بده، میتونی بنوشی.
با بالا اومدن بدنش و نگاه خیره ای که به خودش انداخت پوزخندی زد و دلاری از روی زمین برداشت.
- بهت پسش میدم، نگران نباش!
و دوباره نگاهش رو به گونه های رنگیِ مقابلش داد. همین علائم کوچیک علاقش به تحقیر رو آشکار کردن بودن ولی در عین حال از اون حرف ها خجالت هم میکشید چون حرف سرِ خوب بودنِ پُل دنسش، بدون اینکه استریپر یا همچین چیزی باشه بود. در حدی خوب که تماشاچیش دست به سینه نموند و چند صد دلار روی تنش ریخت.
با گذاشتن پاهای ظریف دختر روی شونه هاش اسکناس رو رول کرد و سمت لاین اول خم شد. یک سمت بینیش رو با انگشتش کیپ کرد و همراه اسنیف، خط سفید روی شکمش رو جمع کرد.
سرش رو بالا اورد و نگاهی به چشم های خمارش انداخت. لبخند رضایتش با دیدن پوسیِ خیسش تشدید شد و با حس گر گرفتگی جزئی بدنش چنگی به رون هاش زد.
با نیمخیز شدنش روی نیپلش خم شد و با کشیدن زبونش روی لاین دوم، پودر ها رو جمع کرد و قورت داد.
فشار انگشت هاش روی رونش هر لحظه بیشتر میشد و مردمک های گشادش ترس کمی رو توی دل دختر کوچیک تر مینداختن ولی گرمایی که وجود هر دوشون رو مال خودش کرده بود، میتونست هر چیزی رو مهار کنه.