خب راستش من اصلا نمیدونم دوستی من و نفیس از کجا شروع شد✨
اما مهم نیست که یه داستان از کجا شروع میشه مگه نه؟
مهم اینه که چجوری ادامه پیدا میکنه...
یه روز گفتم صومعه ی درخت پرتقال و یه هفته بعد دستم بود🌻✨
نفیس مهارت فوق العاده بالایی تو کشیدن حرف از زیر زبونت داره 😂
یه روز با یه ترفندی، لیست کتابای مورد علاقم و که دوست دارم بخرمشون ازم گرفت و از اون به بعد هر چند وقت یه بار میاد میگه :
محی فلان روز خونه باشی✨
بعدش من در حالی که حالا دیگه پروانه های شکمم اژدها شدن خیلی هنگ به صفحه ی گوشیم نگاه میکنم و میگم :
ها؟
بعدش که میرم اون لیست و پاک کنم میگه نه دیگه فایده ای نداره اسکرین گرفتم 🙂✨
خلاصه که اگه یه نفیس ندارین که
بگه میخوام جزئی از کتابخونت باشم و بیام تو دنیات، اگه یه نفیس ندارین که اخلاقات و تحمل کنه، که شب و نصف شب به چرت و پرتات گوش کنه و تا یکم نباشی بهت پیام بده ، و تو رو شکوفه ی گیلاس سیو کرده باشه باختین، بدم باختین ✨

خب در کنار هانبین و خونوادم، نفیسم آفتابگردونه 🌻✨
روز بست فرند که تموم شده انگار اما میخوام الان بهش تبریک بگم ✨

•#Nafas