شورای خوب، شورای خوبتر در دنیای مدیریت، اصطلاحات شیک و مجلسی بسیاری وجود دارن که یا اساساً معنی ندارن، یا مثل اسب تروا معنای متفاوتی در شکمشون پنهان شده، یا بدتر: معناشون برعکس چیزیه که در نگاه اول به نظر میرسه.
اگر عمری باشه، یه زمانی فهرستی طولانی از این کلمات رو منتشر میکنم و دربارهشون حرف میزنم. یکی از این کلمات،
ناترازی بود که در موردش چند جمله گفتم.
کلمهٔ دیگهای که میخوام امروز بگم، براتون آشناست: «شورا».
چه در ساختارهای سیاسی و چه در سازمانها و کسبوکارها، معمولاً وقتی میپرسید کارکرد فلان شورا چیه؟ طرف مقابل سرش رو میگیره بالا، شکمش رو باد میکنه، ژست مدیریتی میگیره و یه جورایی با لحن عاقل اندر سفیه میگه: «هماهنگی بینبخشی»
اگر بخواد شیکتر حرف بزنه، چهار تا سالاد هم با اصطلاحات سیستمی درست میکنه و جلوتون میذاره: «برای اجتناب از نگاه جزیرهای و silo thinking». گاهی هم میگن: «این شوراها برای سیاستگذاریه. وگرنه کار اجرایی که در دپارتمانها و وزارتخونههای مختلف انجام میشه.»
در اینجا لازمه چند تا نکته رو به یاد داشته باشید:
ما در دنیای مدیریت، وظیفهای دائمی به عنوان «هماهنگی بینبخشی» نداریم. اگر جایی حس شده که ناهماهنگی بینبخشی وجود داره، ریشهاش اینه که «ارتباط بین بخشی وجود نداره یا ضعیفه». اون رو باید حل کرد. نه اینکه یه شورای جدید زاییده بشه.
فرقش چیه؟ ارتباط بینبخشی، یه ارتباط کاملاً رسمی و شفاف بین واحدها و دپارتمانهاست: با نامهنگاری شفاف و تنظیم و تدوین گزارشها و تبادل اسناد؛ قابل نقد، ارزیابی و پیگیری.
اما «هماهنگی»، یه روش هیئتی و قبیلهای حساب میشه نه مدیریتی. تاسیس شورا با هدف هماهنگی، یعنی دور هم یه جا جمع بشیم، چانهزنی کنیم. گپ بزنیم و تصمیم بگیریم: گرفتن اختیار تصمیمگیری از بدنهٔ بروکراتیک و تفویض تصمیم به اتاقها و اتاقکها.
دوم اینکه این کلمهٔ «سیاستگذاری» هم واقعاً معنای خودش رو از دست داده. خیلی وقتها این کارهایی که «زیر نقاب سیاستگذاری» انجام میشن، واقعاً کار «اجرایی» هستن.
بعضیها یه جوری میگن «ما سیاستگذاریم» انگار کار اجرایی یعنی بیل زدن.
اتفاقاً کار اجرایی در ردههای ارشد در سازمانها، نهادها، کسبوکارها و دولتها خودش شامل "تعیین سیاستها و ایجاد هماهنگی بین بخشها پیگیری عملی شدن اونها"ست.
یه بار یه مدیری در بخش خصوصی به من گفت: «من اصلاً درگیر کار اجرایی نیستم. من سیاستگذارم. در جلسات منظم، جهتهای مد نظرم رو میگم و بعداً از مدیرها پیگیری میکنم.» براش توضیح دادم که ظاهراً شما فکر میکنی فقط زمین شستن و چای ریختن کار اجراییه.
اتفاقاً کاری که داری میکنی دقیقاً کار اجراییه. پشت سر هم جهتگیریها رو میگی و مطالباتت رو پیگیری میکنی. الان عملاً کاری که مدیرانت دارن انجام میدن، کار عملیاتیه (Operation). چون همهٔ کارهای اجرایی (Execution) رو خودت داری زیر نقاب سیاستگذاری انجام میدی.
گاهی واقعاً وجود شورا اجتنابناپذیر میشه. اما شورا رو باید «شرّ ضروری» دید.
یعنی هر وقت یه شورایی برای یه کاری در کشور تاسیس میشه، باید بگیم: «ما مدیریت رو بلد نبودیم. طراحی سیستم رو نمیفهمیدیم. ضعیف عمل کردیم و نتونستیم ساختار و فرایندها رو درست بچینیم. یک بروکراسی ناکارآمد ایجاد کردیم. و حالا تا روزی که بفهمیم چه خبره و یاد بگیریم چهجوری همهٔ ندانستنهای قبلیمون رو جبران کنیم، موقتاً برای این کار یا اون کار، شورای فلان رو تاسیس میکنیم»
شورا «مغز» نیست. چسب زخمه. هر وقت شورایی تشکیل میشه، یعنی یه جاهایی از ساختارهای ارتباطی و تقسیم وظایف در بدنهٔ بروکراتیک آسیب دیده که مجبور شدیم با تاسیس شورا اون زخم و ضعفمون رو بپوشونیم.
شورای خوب، شوراییه که به سرعت بتونه فلسفهٔ وجودی خودش رو از بین ببره (با اصلاح فرایندها و چارچوبهایی که به بهانهٔ ناقص بودن یا ناکارآمد یا ناکافی بودن اونها تشکیل شده).
و شورای خوبتر، شوراییه که از اول نیازی به تشکیلش وجود نداشته باشه.#هایلایت_کلمات