خدا و خرما
خواستن همزمان خدا و خرما ضربالمثلی شده در فارسی، برای اشاره به کسانی که دو خواستهٔ متضاد یا متعارض دارند، در حالی که در دنیای واقعی، داشتن یکی جز با رها کردن دیگری امکانپذیر نیست.
ظاهراً این مثال از آنجا آمده که قومی که نخلستانهای بزرگ داشتند، بُتی از خرماهای خود ساخته بودند و آن را میپرستیدند.
همهچیز خوب بود تا اینکه قحطی آمد و بتپرستان گرفتار گرسنگی شدند. اگر خرما را میخوردند، خدایی نمیماند و اگر خدا را میخواستند و خرما را نمیخوردند، ممکن بود از گرسنگی جان دهند.
این داستان، که قاعدتاً حاصل خیالپردازی منتقدان بتپرستی بوده، مصداقی کلاسیک از مواجههٔ form (شکل) و function (عملکرد) است.
کارکرد خرما سیر کردن شکم بود. اما «تقدسّ شکلی»اش به جایی رسید که دیگر جرئت نمیکردند آن را بخورند.
مصداقهای خدا و خرما در زندگی و دنیای حرفهای فراوانند. از جمله، ویراستاری، که ماهیت گریزناپذیرش، گرفتاری میان خدا و خرما است.
زبان، ابزار ارتباط ماست و اگر برای ارتباط روزمره به کار نیاید، به هیچ کار دیگری نخواهد آمد. و نیز اگر وسواس بیشازحد در بهکارگیری آن، حواس ما را از پیامی که ارسال و دریافت میکنیم پرت کند، کاراییاش کاهش خواهد یافت.
از طرفی، اگر مدام بگوییم «هدف زبان صرفاً انتقال پیام است» و به این بهانه، قواعد ساختاری و فُرم زبان را بهکلی رها کنیم، همین کارکرد انتقال پیام هم بهتدریج رو به زوال خواهد رفت.
ویراستاران کسانی هستند که از یک سو باید در برابر ادبیات - مثل آن بت خرما - تعظیم کنند و آن را مقدس بشمارند، و از سوی دیگر برای همراه شدن با تحولات زمانه گاهی مجبورند اجازه دهند بخشهایی از این بُت خورده شود. دشواری در این است که برای زبان معیار هم، دستشان به جای محکمی بند نیست. زبان، فیزیک یا شیمی نیست که نظریههای آزمایشپذیر و قوانین انکارناپذیر داشته باشد. آنها ناگزیرند در نهایت بر اساس سلیقهٔ خود، متنهایی را به عنوان معیار انتخاب کنند.
#پیشنویس
برای یکی از درسهای متمم
آپدیت - در متمم منتشر شد:
مزخرفات فارسی
خواستن همزمان خدا و خرما ضربالمثلی شده در فارسی، برای اشاره به کسانی که دو خواستهٔ متضاد یا متعارض دارند، در حالی که در دنیای واقعی، داشتن یکی جز با رها کردن دیگری امکانپذیر نیست.
ظاهراً این مثال از آنجا آمده که قومی که نخلستانهای بزرگ داشتند، بُتی از خرماهای خود ساخته بودند و آن را میپرستیدند.
همهچیز خوب بود تا اینکه قحطی آمد و بتپرستان گرفتار گرسنگی شدند. اگر خرما را میخوردند، خدایی نمیماند و اگر خدا را میخواستند و خرما را نمیخوردند، ممکن بود از گرسنگی جان دهند.
این داستان، که قاعدتاً حاصل خیالپردازی منتقدان بتپرستی بوده، مصداقی کلاسیک از مواجههٔ form (شکل) و function (عملکرد) است.
کارکرد خرما سیر کردن شکم بود. اما «تقدسّ شکلی»اش به جایی رسید که دیگر جرئت نمیکردند آن را بخورند.
مصداقهای خدا و خرما در زندگی و دنیای حرفهای فراوانند. از جمله، ویراستاری، که ماهیت گریزناپذیرش، گرفتاری میان خدا و خرما است.
زبان، ابزار ارتباط ماست و اگر برای ارتباط روزمره به کار نیاید، به هیچ کار دیگری نخواهد آمد. و نیز اگر وسواس بیشازحد در بهکارگیری آن، حواس ما را از پیامی که ارسال و دریافت میکنیم پرت کند، کاراییاش کاهش خواهد یافت.
از طرفی، اگر مدام بگوییم «هدف زبان صرفاً انتقال پیام است» و به این بهانه، قواعد ساختاری و فُرم زبان را بهکلی رها کنیم، همین کارکرد انتقال پیام هم بهتدریج رو به زوال خواهد رفت.
ویراستاران کسانی هستند که از یک سو باید در برابر ادبیات - مثل آن بت خرما - تعظیم کنند و آن را مقدس بشمارند، و از سوی دیگر برای همراه شدن با تحولات زمانه گاهی مجبورند اجازه دهند بخشهایی از این بُت خورده شود. دشواری در این است که برای زبان معیار هم، دستشان به جای محکمی بند نیست. زبان، فیزیک یا شیمی نیست که نظریههای آزمایشپذیر و قوانین انکارناپذیر داشته باشد. آنها ناگزیرند در نهایت بر اساس سلیقهٔ خود، متنهایی را به عنوان معیار انتخاب کنند.
#پیشنویس
برای یکی از درسهای متمم
آپدیت - در متمم منتشر شد:
مزخرفات فارسی