میشناسمت؟!


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


لینک ارسال پیام
@shafagh60

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


جنگل ۳ ساعت پیش


مهمون داشتم
دستممممم دارم میمیرم از درد




خلاصه کاش مثل بابابزرگ بودم تو بودش از زندگی لذت برد عمر خوبی هم کرد الانم هر وقت ازش یادی میشه با خاطرات خوب و خنده‌دار تواُمه


خدابیامرز خیلی هم به شکم اهمیت میداد یعنی یکسره رو تختش نشسته بود و هی هوس غذاهای مختلف میکرد و سفارش میداد مامان بزرگ بیچاره واسش درست کنه.
خرت و خشالم تا دلت بخواد دور و برش بود از گز و آجیل و شکلات بگیررررر تا آلبالو خشکه 🤣🤣
هرکی تو فامیل یه چیزی نوبرونه میخرید یا میپخت بابابزرگ رو از قلم نمینداخت.
بعد این لی‌لی خانوم ما یه حضرت یوسفی تشریف دارن که لنگه‌اش رو ندیدم تا به حال.
من که دب دو عالمم واقعا به خواباش اعتقاد دارم. اونوقت از وقتی بابابزرگ فوت کرد لی‌لی چند بار خوابش رو دید و هربار تو خواب یه غذایی سفارش داد 🤣🤣
خدایا منو ببخش 🙈🙈
آخرین بار درخواست کالباس داشت وقتی لی‌لی واسم تعریف کرد تا یه ربع فقط داشتیم میخندیدیم.
واقعا هم کالباس دوست داشت هر چند وقت یکبار فست فود میخورد از سوسیس کالباس تا به قول خودش پیفتا = پیتزا


ازون پیرمردای باحال بود یعنی هروقت یادش می‌افتیم فقط میخندیم ❤
خیلی به روز بود فارسی رو با لهجه غلیظ مازندرانی حرف میزد.
یادمه یه بار داشت تعریف میکرد: دیشب مَهپاره داشت هالیون رو نشون میداد یه فیلم ساخته بودن دایناتور توش بود به چه بزرگی 🤣🤣🤣
ماهواره،هالیوود،دایناسور


اون کلاه رو میبینید؟
مال بابابزرگمه ۵ فروردین امسال فوت کرد. کرونا گرفت درحالیکه من نزدیک دو ماه بود که بخاطر قرنطینه ندیده بودمش.
دو روز اول سخت گذشت هیچ همدردی‌ای وجود نداشت، بجز تسلیت خشک و خالی مرد.
و خب البته بخاطر درگیریهای زیاد و تنها بودنم و اینکه کسی نبود که بخوام دل به دلش بدم و با یادآوری خیلی چیزا اشک بریزم دوره سوگواری من نهایتا ۳ روز طول کشید و بعدش فقط حسرت موند.
خیلی دوست داشتنی بود یه پیرمرد خوشتیپ و خوش‌صحبت و کچل .
تو خونه با شبکلاه بود و بیرون هم ازین کلاه شاپوها میذاشت.
چهل روز بعد از فوتش نوه‌ها جمع شدیم و خونه رو که بخاطر ابتلاش به کرونا مثل میدون جنگ به هم ریخته بودن و ضدعفونی کرده بودن جمع و جور کردیم و مادربزرگم رو برگردوندیم خونه .
از مامان بزرگ اجازه گرفتیم و هر کدوممون یکی از کلاهاش رو یادگاری برداشتیم ❤


و اینکه دیشب پسرک رو با خودش برد و سه ساعت بیرون بودن خوب بود.
من به کلی از کارهام با آرامش رسیدم.
داروهامم تموم شده بود بهش گفتم بخره که زحمت کشید و یادش رفت من دوز دیشب رو نخوردم همچنین اصلا نخوابیدم و الان هم دوز صبح رو ندارم بخورم و با این وضعی که این آقا از در خونه رفت جراتم ندارم بابتش بهش زنگ بزنم.
منتظر حال خراب و غرغرای من باشید.


مرد و پسرک دیشب تو هال خوابیدن و من تو اتاق خواب ولو بودم اولین جمله‌ای که امروز ازش شنیدم فریادی بود که سر شریک نگون‌بختش میکشید: مگه من نگفتم روغن رو خالی نفروش و ......
یعنی تمام تایمی که تو اون بقالی حضور نداره، با موبایلش در حال چک کردن دوربینهاست.
بعد از حدودا دو دقیقه مکالمه، با عجله و عصبانیت لباس پوشید و رفت.
خدا به خیر بگذرونه 🤷‍♀️


روز جهانی اینترنت 🖕


من بازم نخوابیدم و کلا از دیشب تا حالا بیدارم 🙋‍♀️
سلام بر ستاره خانم عزیزم خودش میدونه 😁




تو اینستا راجع بهش نوشته بودم


دو سال پیش برای یه مدت طولانی یه مساله‌ای برام تکرار میشد.
وقتی از خواب بیدار میشدم حالا فرقی نداشت خواب صبح بود یا بعدازظهر؟ گیج میزدم نه ازون مدلها که ساعت چنده و اینا. بلکه دنبال مامان میگشتم درست وقتی چشمامو باز میکردم سرشماری میکردم پسرک الان اونحا خوابیده و مرد فلانجاست.
خوب مامان کو ؟ رفته بیرون خرید؟ یا اونم خوابیده؟ یا رفته؟ اصلا چرا بهم خبر نداد که کجا میره؟
نوشتن در موردش خیلی راحته ولی نمیتونم دقیقا توضیح بدم که چقدر بهم فشار و استرس وارد میشد تا به خودم بیام و بفهمم اصلا مامان نباید الان اینجا باشه و بعدش یه حس توخالی بودن و یه جور دلسردی میومد سراغم.
چند ماه متوالی اینجوری بودم و یهو از یه روزی دیگه مشکل حل شد.
امروز ولی دوباره برام پیش اومد و خیلی طولانی بود یعنی توی یه حالت گیجی و گنگی چشامو باز میکردم مرور میکردم و با استرس دوباره یه چرتی میزدم و باز تکرار میشد تقریبا یکساعت طول کشید تا با تکونای پسرک که میگفت مامان لباسمو بپوشون میخوام با بابا برم بیرون کامل بیدار شدم.
سرم داره میترکه از درد و اصلا دوست ندارم دوباره واسه یه مدتی به شکل پیوسته این حالت مزخرف رو تحمل کنم .
امیدوارم دیگه تجربه‌اش نکنم.


میگم بیا غذاتو بخور
میگه زانوم کبوده نمیتونم
گفتم زانوچه ربطی به غذا خوردن داره
میگه همه چی به همه چی ربط داره
😳😳😳😳 😳😳


https://t.me/azharfheii/1930
مرسی که اینو گذاشتی دیشب دانلود کردم و از صبح سرگرمی جدید پیدا کردم 😅😅
میزان کالری روزانه ۱۰۵۰ 🥺🥺🥺
دوره ۱۲۰ روزه 🤦‍♀️🤦‍♀️
خلاصه دمت گرم


من به نومیدی خود معتادم




من غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟


امروز زمان زیادی به این مساله فکر کردم

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

139

obunachilar
Kanal statistikasi