5.
جای امر فیزیولوژیكی، آن حالتهای جسمانی، كجاست؟ نهایتاً ما نمیتوانیم آنها را چنان از هم تفكیك كنیم كه گویی حالت جسمانی در طبقه پایینی است و احساس در طبقه بالایی. احساس در مقام خود را احساس كردن، دقیقاً نحوه وجود جسمانی ماست؛ وجود جسمانی به این معنا نیست كه نفس به چیز زمختی كه بدن خوانده میشود منضم میشود، بلكه در خود را احساس كردنْ، پیشاپیش بدنی است كه نفس را در تصرف ما نگاه میدارد، آن هم به گونهای كه بدن از حیث حالت جسمانیاش در نفس ما نفوذ میكند. ما آنگونه «دارای» بدن نیستیم كه تو گویی كاردی را در جیب حمل میكنیم.
بدن جسمی نیست كه صرفاً همراه ماست و ما در عین حال بدان وسیله آن را، به تلویح یا به تصریح، به مثابه موجودی در دسترس، مشخص میكنیم. ما «دارای» بدن نیستیم، بلكه بدنی «هستیم». احساس به مثابه خود را احساس كردن به ذات این هستی تعلق دارد.
این نیست كه ما ابتدا «زندهایم» و آنگاه اسبابی اختیار میكنیم كه بدن خوانده میشود، بلكه ما زندگی میكنیم، در آن حال كه ما را بدنی است. این تنیافتگی ما اساساً چیز دیگری جز صرف اندامواره (ارگانیسم) داشتن است. بیشتر آن چه در علوم طبیعی درباره بدن و تنیافتگی آن میدانیم تمیز و تشخیصهایی است كه برحسب آنها بدن از ابتدا به جسم محض سوء تعبیر شده است. بدین ترتیب چیزهای بسیاری كشف میكنیم، منتها جنبههای ذاتی و تعیین كننده همواره از پیش دور از دسترس و مشاهده ما قرار دارند؛ پژوهش آینده ما درباره امر «روانی» مربوط به بدنی كه قبلاً به عنوان جسم دچار سوء تعبیر شده است دارای كیفیتی است كه به درستی آن را هم اكنون در نیافتهایم.
@Behzad_Gholipour
نقل از: مارتین هایدگر / [درسگفتارهای] نیچه / ...
جای امر فیزیولوژیكی، آن حالتهای جسمانی، كجاست؟ نهایتاً ما نمیتوانیم آنها را چنان از هم تفكیك كنیم كه گویی حالت جسمانی در طبقه پایینی است و احساس در طبقه بالایی. احساس در مقام خود را احساس كردن، دقیقاً نحوه وجود جسمانی ماست؛ وجود جسمانی به این معنا نیست كه نفس به چیز زمختی كه بدن خوانده میشود منضم میشود، بلكه در خود را احساس كردنْ، پیشاپیش بدنی است كه نفس را در تصرف ما نگاه میدارد، آن هم به گونهای كه بدن از حیث حالت جسمانیاش در نفس ما نفوذ میكند. ما آنگونه «دارای» بدن نیستیم كه تو گویی كاردی را در جیب حمل میكنیم.
بدن جسمی نیست كه صرفاً همراه ماست و ما در عین حال بدان وسیله آن را، به تلویح یا به تصریح، به مثابه موجودی در دسترس، مشخص میكنیم. ما «دارای» بدن نیستیم، بلكه بدنی «هستیم». احساس به مثابه خود را احساس كردن به ذات این هستی تعلق دارد.
این نیست كه ما ابتدا «زندهایم» و آنگاه اسبابی اختیار میكنیم كه بدن خوانده میشود، بلكه ما زندگی میكنیم، در آن حال كه ما را بدنی است. این تنیافتگی ما اساساً چیز دیگری جز صرف اندامواره (ارگانیسم) داشتن است. بیشتر آن چه در علوم طبیعی درباره بدن و تنیافتگی آن میدانیم تمیز و تشخیصهایی است كه برحسب آنها بدن از ابتدا به جسم محض سوء تعبیر شده است. بدین ترتیب چیزهای بسیاری كشف میكنیم، منتها جنبههای ذاتی و تعیین كننده همواره از پیش دور از دسترس و مشاهده ما قرار دارند؛ پژوهش آینده ما درباره امر «روانی» مربوط به بدنی كه قبلاً به عنوان جسم دچار سوء تعبیر شده است دارای كیفیتی است كه به درستی آن را هم اكنون در نیافتهایم.
@Behzad_Gholipour
نقل از: مارتین هایدگر / [درسگفتارهای] نیچه / ...