مکالمه ها توی مغزم این شکلی شکل میگیرن وقتی سعی دارم خودمو پیدا کنم :
صدای مغزم : هی عارف...حالت چطوره؟
من: نمیدونم..خوبه...مث هر انسان دیگ ایی با یک چیزا دست و پنچه نرم میکنم و راستش دیشب اصلا درست نخوابیدم
صدا: اوه شت
من: اوکیه فقط یکم تایم برای توی خودم بودن میخوام و یک وقت ازاد برای کارام و یک وقفه کوتاه بین کارم و این مسیر اوتوبوس رانی ک هر روز میرم و میام
راستش پارسال یک فروپاشی روانی داشتم یادته؟
صدا: اره خب ...
من: صداهای توی مغزم ک میگفتن من گم شدن بلند شده بودن پس رفتم پیش یک تراپیست و فهمیدم اتفاقات خیلی جالبی توی بالا خونم (مغزم) داره میوفته ( رسما رد دادم)
پس تصمیم گرفتم یک حرکت بزنم مثل اینک وسایلمو جمع کنم و حیاطمو تمیز کنم و قلبمو دربیارم روی بند اویزون کنم تا هوا بخوره ( قرصامو ول کردم تا کار کنم و احساسمو بزارم کنار و منطقی تر و سرسختانه تر کار کنم )
میدونی من دنبال یک چیزی میگشتم
صدا : یعنی چی ..دنبال چی؟
من: یعنی یاد گرفتم ک چیکار کنم ؟ (جواب برای اینک چیکار کنم)
یادگاری هامو بریزم دور و مسئولیت هامو ول کنم ...البته من یکمشو با خودم برداشتم ..من ادم بی نقصی نیستم ( نتونستم همچیو ول کنم)
به منظره اینده نگاه میکنم..مضطربم میکنه و زمانی ک دید مثبتم نسبت دنیا رو از دست میدم و همچی تار میشه متنفرم و همین چیزاست ک ب من اسیب میزنه
صدا: اوه...به نظر مثل یک ماجراجویی طولانی ب نظر میاد ولی هی...ارزششو داره...
من : دنیای بدیه ولی با این همین چند دقیقه پیش بود من الان سرگردونم ولی نه وایسا حالم خوبه و توی مود کلاسیک همیشگیمم ...نیازی ب دلسوزی و این چیزای تو ندارم فقط نمیتونم خودمو ببخشم ( بخاطر همچین تصویر مضخرفی ک از خودم نشون دادم)
صدا: باز کصت خل شد؟
من: با من حرف میزنی دلم میخواد دماغ و فکتو بشکنم بخاطر این شوخیای مسخرت
صدا: چرا بی اعصابی..دنبال چیمیگردی؟
من: دنبال امید...میدونی کجاست؟
صدا:.....
من: دنبال امید برای روزی ک نترسم ...توی خیابون قدم میزارم به آدما نگاه میکنم و صورت و چهره های زیادی میبینم و همون موقعس ک مضطرب میشم و همونجاست ک افکار من میتونه خطرناک باشه و من ماسکو میزارم و توی نفرت از خودم غرق میشم جوری ک متوجه نمیشم چطور ب مقصدم رسیدم
صدا: ....
من: چیزی ک گفتمو فراموش کن...
صدا : انتظارشو نداشتم...
من: حاال کردی ؟ انتظارشو نداشتی تا این حد پیش رفته باشم
میدونی باید کثافت جامعه رو میدیدم و خودمو توش جا میکردم طعمشو میچشیدم و بعد ب شکمم فشار میاوردم و بالا میاوردمش جوری ک انگار نمیخوامش (وضع الانم )
صدا : حتی اگر ازش بدت هم بیاد زندگی کاری میکنه ک توش باشی ولی تو حتی بین این مردم دیده هم نمیشی..کیر هیچکدومشون هم نیستی و ب قول خودت یک روز آخرین نفری ک میشناستت تورو از یاد میبره این چیزیه ک زندگی هست پس این همه درگیریت برای چیه کصخل ...
من: هرچی دوس داری صدام بزن ولی بهم نگو فراموش شدنیم...من جامو پیدا میکنم
صدا: تورو با فکرات ول میکنم ...دیگ صحبتای منو تو پیش پا افتادس
من : ولی جوری ک من فکر میکنم و میبینم خیلی سینماتیک و زیباست...گاهی حتی فکر میکنم انگار دارم موزیک ویدیو میسازم ...یا توی لحظه های مهم موسیقی متن پخش میشه...:)
صدا:به هرحال زیاد مهم نیس وقتی سلامتیت داره به زوال میره
من: ببین همه ما یک چیزی درونمون برای زندانی کردن داریم ..چیزی ک سعی میکنیم خفش کنیم و امیدواریم تا نابود بشه ..سعی میکنیم سرشو زیر آب نگه داریم ولی همیشه یک راه نجاتی پیدا میکنه و از ناکجا پیداش میشه و میاد دور سرت میچرخه و هزارتا دروغ تحویلت میده ک خودتم باور نکنی ...نمیتونی با حرفام ارتباط بگیری نه؟ پس ب اندازه من ردی و دیوونه نیستی...
صدا: عارف... کصخل بالفطره..حرف من اینه ذهن چیز قدرت مندیه و اونچه باهاش ذهنتو تغذیه میکنی میتونه به شکل قدرتمندی روت تاثیر بزاره ..
من: اره میدونم ...خیلیم این موضوع خفنه
صدا: ولی همیشه ایمن نیس...فقط باهام دووم بیار...زیاد طول نمیکشه باشه؟ فقط یک ثانیه به این فکر کن اگر ب صورت خودت نگاه کنی و هرروز بگی هیچی درست نمیشه و ادما همینن و جامعه همین گوهه شرتیط خوب نمیشه ....
هیچ وقت خوب نمیشه
حالا نکه نشه ولی نفرت همیشه راهشو پیدا میکنه تا باور تورو نسبت ب هرکسی از بین ببره
من : .....
صدا: بیخیال بیا این دراماتیک بازیارو نکنیم فقط سعی داشتم راهو نشونت بدم اصا نمیدونم حرفام مربوط هست؟
اصا بسته بندیش کن ..یک سود و سند جمع کن و ب من بده چیزی ک قابل اعتماده کاملا واضحه
من : بستگی داره ب این تو زود گذری یا کاملا واقعی هستی...
صدا: من هستم اگر نیازی بود با کسی حرف بزنی...من همیشه بودم ولی بهم گوش نمیدادی
(اگر شماهم از این صداها دارین ک یک اموجی بزارید )
( صدای دیوانگی نیس...صدای کلنجار مثبته)
صدای مغزم : هی عارف...حالت چطوره؟
من: نمیدونم..خوبه...مث هر انسان دیگ ایی با یک چیزا دست و پنچه نرم میکنم و راستش دیشب اصلا درست نخوابیدم
صدا: اوه شت
من: اوکیه فقط یکم تایم برای توی خودم بودن میخوام و یک وقت ازاد برای کارام و یک وقفه کوتاه بین کارم و این مسیر اوتوبوس رانی ک هر روز میرم و میام
راستش پارسال یک فروپاشی روانی داشتم یادته؟
صدا: اره خب ...
من: صداهای توی مغزم ک میگفتن من گم شدن بلند شده بودن پس رفتم پیش یک تراپیست و فهمیدم اتفاقات خیلی جالبی توی بالا خونم (مغزم) داره میوفته ( رسما رد دادم)
پس تصمیم گرفتم یک حرکت بزنم مثل اینک وسایلمو جمع کنم و حیاطمو تمیز کنم و قلبمو دربیارم روی بند اویزون کنم تا هوا بخوره ( قرصامو ول کردم تا کار کنم و احساسمو بزارم کنار و منطقی تر و سرسختانه تر کار کنم )
میدونی من دنبال یک چیزی میگشتم
صدا : یعنی چی ..دنبال چی؟
من: یعنی یاد گرفتم ک چیکار کنم ؟ (جواب برای اینک چیکار کنم)
یادگاری هامو بریزم دور و مسئولیت هامو ول کنم ...البته من یکمشو با خودم برداشتم ..من ادم بی نقصی نیستم ( نتونستم همچیو ول کنم)
به منظره اینده نگاه میکنم..مضطربم میکنه و زمانی ک دید مثبتم نسبت دنیا رو از دست میدم و همچی تار میشه متنفرم و همین چیزاست ک ب من اسیب میزنه
صدا: اوه...به نظر مثل یک ماجراجویی طولانی ب نظر میاد ولی هی...ارزششو داره...
من : دنیای بدیه ولی با این همین چند دقیقه پیش بود من الان سرگردونم ولی نه وایسا حالم خوبه و توی مود کلاسیک همیشگیمم ...نیازی ب دلسوزی و این چیزای تو ندارم فقط نمیتونم خودمو ببخشم ( بخاطر همچین تصویر مضخرفی ک از خودم نشون دادم)
صدا: باز کصت خل شد؟
من: با من حرف میزنی دلم میخواد دماغ و فکتو بشکنم بخاطر این شوخیای مسخرت
صدا: چرا بی اعصابی..دنبال چیمیگردی؟
من: دنبال امید...میدونی کجاست؟
صدا:.....
من: دنبال امید برای روزی ک نترسم ...توی خیابون قدم میزارم به آدما نگاه میکنم و صورت و چهره های زیادی میبینم و همون موقعس ک مضطرب میشم و همونجاست ک افکار من میتونه خطرناک باشه و من ماسکو میزارم و توی نفرت از خودم غرق میشم جوری ک متوجه نمیشم چطور ب مقصدم رسیدم
صدا: ....
من: چیزی ک گفتمو فراموش کن...
صدا : انتظارشو نداشتم...
من: حاال کردی ؟ انتظارشو نداشتی تا این حد پیش رفته باشم
میدونی باید کثافت جامعه رو میدیدم و خودمو توش جا میکردم طعمشو میچشیدم و بعد ب شکمم فشار میاوردم و بالا میاوردمش جوری ک انگار نمیخوامش (وضع الانم )
صدا : حتی اگر ازش بدت هم بیاد زندگی کاری میکنه ک توش باشی ولی تو حتی بین این مردم دیده هم نمیشی..کیر هیچکدومشون هم نیستی و ب قول خودت یک روز آخرین نفری ک میشناستت تورو از یاد میبره این چیزیه ک زندگی هست پس این همه درگیریت برای چیه کصخل ...
من: هرچی دوس داری صدام بزن ولی بهم نگو فراموش شدنیم...من جامو پیدا میکنم
صدا: تورو با فکرات ول میکنم ...دیگ صحبتای منو تو پیش پا افتادس
من : ولی جوری ک من فکر میکنم و میبینم خیلی سینماتیک و زیباست...گاهی حتی فکر میکنم انگار دارم موزیک ویدیو میسازم ...یا توی لحظه های مهم موسیقی متن پخش میشه...:)
صدا:به هرحال زیاد مهم نیس وقتی سلامتیت داره به زوال میره
من: ببین همه ما یک چیزی درونمون برای زندانی کردن داریم ..چیزی ک سعی میکنیم خفش کنیم و امیدواریم تا نابود بشه ..سعی میکنیم سرشو زیر آب نگه داریم ولی همیشه یک راه نجاتی پیدا میکنه و از ناکجا پیداش میشه و میاد دور سرت میچرخه و هزارتا دروغ تحویلت میده ک خودتم باور نکنی ...نمیتونی با حرفام ارتباط بگیری نه؟ پس ب اندازه من ردی و دیوونه نیستی...
صدا: عارف... کصخل بالفطره..حرف من اینه ذهن چیز قدرت مندیه و اونچه باهاش ذهنتو تغذیه میکنی میتونه به شکل قدرتمندی روت تاثیر بزاره ..
من: اره میدونم ...خیلیم این موضوع خفنه
صدا: ولی همیشه ایمن نیس...فقط باهام دووم بیار...زیاد طول نمیکشه باشه؟ فقط یک ثانیه به این فکر کن اگر ب صورت خودت نگاه کنی و هرروز بگی هیچی درست نمیشه و ادما همینن و جامعه همین گوهه شرتیط خوب نمیشه ....
هیچ وقت خوب نمیشه
حالا نکه نشه ولی نفرت همیشه راهشو پیدا میکنه تا باور تورو نسبت ب هرکسی از بین ببره
من : .....
صدا: بیخیال بیا این دراماتیک بازیارو نکنیم فقط سعی داشتم راهو نشونت بدم اصا نمیدونم حرفام مربوط هست؟
اصا بسته بندیش کن ..یک سود و سند جمع کن و ب من بده چیزی ک قابل اعتماده کاملا واضحه
من : بستگی داره ب این تو زود گذری یا کاملا واقعی هستی...
صدا: من هستم اگر نیازی بود با کسی حرف بزنی...من همیشه بودم ولی بهم گوش نمیدادی
(اگر شماهم از این صداها دارین ک یک اموجی بزارید )
( صدای دیوانگی نیس...صدای کلنجار مثبته)