چشم هایش `


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


« جایی به‌دور از تلخی حقایق ؛ برای نگاشتن افکار، برای رهایی از محنت‌ها ` »
ناشناس من:
https://t.me/HarfinoBot?start=91784a714b79001
⁦︵‿︵‿୨ ~ ୧‿︵‿︵

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


+ و متن زیرش-


‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌Sȶ𝚨r ᏰᎧy dan repost
پست ریپلای شده+این متن رو فور کنید،ریپ بزنید فور کنم ازتون بمونه اینجا


‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌Sȶ𝚨r ᏰᎧy dan repost
لویی عزیزم!
زمانی که نامه‌ام را میخوانی شاید دیگر منی نباشد که سرت را روی شانه‌اش بگذاری،موهایت را نوازش کند،بوسه‌ای بر پیشانیت بزند و بزرگترین لبخندش را تقدیمت کند.
راستش خودم هم نمی‌دانم چرا؟
ولی به قول قدیمی‌ها،راه رفتنی را باید رفت.
  با وجود علاقه‌ی زیاد من و عشقی که نمی‌دانم از کجا پیدایش شد و همه‌ی قلبم را گرفت،من و تو برای یکدیگر نبودیم.
میدانم!میدانم!
با خودت میگویی خیلی خودخواهم که رفتم ولی باور کن به نفع هر دویمان است.
همیشه خدا من‌کوتاه می‌آمدم و تو مجبورم میکردی خواسته‌های عجیب و غریبت را قبول کنم.یکبار به تو گفتم آدم صبوری هستم اما وای به روزی که صبرم تمام شود،بی‌صدا میروم.حتی نمی‌گذارم اثری از من بماند.حالا هم برای درست کردن رابطه دیر شده،حتی برای پیدا کردنم.نگران من نباش حالم خوب است،اگر درد قلبم و اشک های بی‌موقع از سر دلتنگی را نادیده بگیری خوبم.مواظب خودت باش،غذایت را کامل بخور،زیر باران نمان سرما میخوری،لباس‌های گرم بپوش هوا سرد است،و قول بده بدون من هم خوب زندگی کنی سیبِ سبزِ هری.
شاید در دنیای بعدی سهم یکدیگر شویم.

دوستدار ابدی تو:هری استایلز




𝗂𝗅𝗈𝗆𝗂𝗅𝗈 dan repost
  ࣪  ࣪  ࣪ ◝‌شما‌به مهمانی شبانهِ ی کافه ایلو دعوت شدید
این پیام رو فوروارد کنید تا من استایلتون + پارتنرتون و موسیقی‌که با‌اون می‌رقصید رو تقدیمتون کنم 




+و متن زیرش ممنون


❪❨ مآ ھ ❩❫ dan repost
🦢 پست یک و دو + این پیام فور کنید
دوتا پست مشخص کنید فور کنم


❪❨ مآ ھ ❩❫ dan repost
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ 𐙚 𝑻𝒉𝒆 𝑩𝒖𝒕𝒕𝒆𝒓𝒇𝒍𝒚 𝑬𝑭𝑭𝑬𝑪𝑻 🦋⃤
So‘rovnoma
  •   ╴๑ 🫐 ୧
  •   ╴๑ 🛝 ୧
  •   ╴๑ 🪼 ୧
7 ta ovoz






- و متن زیرش مچکر


-𝐍𝐞𝐩𝐞𝐧𝐭𝐡𝐞 dan repost
این پست رو + با پست زیرش همراه این پست فور کنید ۲ تا پست مشخص کنید فور‌کنم🩰

- ظرفیت : 1145








طبق عادت همیشگی‌اش، کنار رود نشسته بود و حین غذا دادن به ماهی‌ها به برادر بزرگترش نویان، چشم دوخته بود که زیر لب سمفونی مردگان را برای خرگوش کوچولوی سفیدش، زمزمه می‌کرد.
موهای بلوند، چشم‌های خاکستری رنگ‌، کک و مک های چهرهٔ الهی‌اش، باعث می‌شد انگیزهٔ نوئل برای محافظت از برادرش بیشتر و بیشتر شود؛ غافل از این‌که اهریمن‌ها جایی میان درخت‌های جنگل، برای شکار نویان کمین کرده بودند !
در یک چشم به‌ هم زدن، آسمان با قلمی آغشته به خون رنگین شد و آب روان رود، گل‌آلود شد؛ نوئل با تمام توان به سمت برادرش دوید تا او را در آغوش بگیرد، اما همه چیز به یکباره غرق در تاریکی شد.
نوئل سردرگم بود و تنها چیزی که ذهنش را درگیر کرده بود، به آغوش کشیدن برادرش بود.
صدایی از آسمان شنید و با نگاهش آن رو دنبال کرد ؛ ناگهان با نویان روبه‌رو شد که تمام بدنش درهم خرد شده و در خون سرخگونِ‌ـش غرق شده بود، سر او به پایین خم شده و فرشتگان با نهایت آرامش بدن نویان را به روی ابری، سوار کرده بودند.
از لا به لای درخت‌ها صدایی گوش نوئل را نوازش می‌کرد، با احتیاط به سمت صدا قدم برداشت؛
در طرف دیگر درخت ها پروانه‌ها بودند که به سمت آسمان پر می‌کشیدند و بر زخم های نویان بوسه می‌زدند، اما هیچ‌یک از این‌ها به بدن بی‌نبض او کمکی نمی‌کرد. نویان اکنون میهمان مرگ شده بود.
همه چیز در چشم نوئل، به خلأ بی انتهایی مبدل شد و باعث سردرگمی پسرک شد ؛
و در طرفی دیگر از دنیای موازی و رؤیاها، مادر نوئل در تلاش بود تا با بیدار کردنش، به کابوس خوفناکِ او، پایان دهد.

written by : høbī                   ‌⁩





19 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

34

obunachilar
Kanal statistikasi