رفاقت
#پارت ۸
چه زود تموم شد تا ابد بودنت
چه زود تموم شد همیشه بودنت
چه زود یادت رف اون همه باهم بودن و
چه زود یادت رف قلبم تو دستت امانته
چه زود گذشتے ازم
چه راحت تونستے اشکم و ببینے و نادیده بگیرے منو
چقد زود گذشتے ازم
گردنبندے که برام خریده بود و از گردنم در اوردم و نوازشش کردم اینو خودت انداختے گردنم یادته میگفتے قلب من با بودن تو میتپه لعنتے قلبم درد میکنه تیر میکشه تو دارے با یکے دیگه میخندے
نامه هاشو از تو صندوقم در اوردم دست خط مهدیم بود دوست دارمایے که رو نامه هاش نوشته بود برام
مگه نگفتے دوست دارم منم که دوست دارم چرا یکے دیگه اومد منو فروختے به اون
نامه هاشو دونه دونه پاره کردم
دروغ میگفتے اگه دوستم داشتے وقتے گریه هامو دیدے ولم نمیکردے
تا خود صب نخوابیدم و گریه کردم
صب بیدار بودم در حیاطمون مهدیه در میزد که برم باهاشون خودمو به خواب زدم مامانم بهش گف شما برید ساحل خوابه با باباش میاد
چشمام باد کرده بود و قرمز شده بود سعے میکردم تو صورت مامان و بابام نگا نکنم که متوجه نشن
تو کلاس سرمو گذاشته بودم رو دسته صندلیم و کتابمو رو پاهام گذاشتم و همینجور گریه میکردم مینا چند بارے بهم تذکر داد که آروم بگیرم ولے اشکام دست خودم نبود و پشت سر هم گریه میکردم
مینا عصبے شد و خودکارشو میزد به دسته صندلیشو میگف خفه شو ساحل خفه شو دارے اعصابمو خورد میکنے
پشتم به بقیه بچها و معلم بود و فقط تو دید مینا بودم
_پاشو ببرمت بیرون
+نمیخام
_درد نمیخام پس خفه شو
معلم متوجه شد و اومد کنار مینا واستاد و منو نگاه کرد
_ساحل میتونے برے بیرون
جواب معلممون رو ندادم دستمو گذاشتم روے میز و گریه میکردم
زنگ خورد خانممون اومد گف اتفاقے افتاده ساحل جان ؟
میناگف چیزے نیس خانم خوب میشه
_ببریدش یکمے آب بزنه به صورتش
مینا گف چشم خانم
_ساحل مهدیه چیزے گفته ؟
گرےمشدید تر شد
_پس کار خودشه
دستمو با فاطمه گرفتن و بردنم تو حیاط
مهدیه و مرضیه داشتن از کنارمون رد میشدن مینا گف میبینے چیکارش کردے چشاش باز نمیشه اخه کسے با دوسش اینجورے میکنه
مهدیه بے توجه به حرفش راشو کشید و رفت
مینا داد زد ببین گریه هاے ساحل آهه دامنتو یه روز میگیره گفتم مینا ساکت شو تو دخالت نکن
قیافتو دیدے پاشو تو آینه خودت و ببین بعد به من بگو دخالت نکن
رفتیم تو کلاس معلم ریاضے مون اومد
بازم قلبم تیر میکشید مینا گف پاشو بریم بیرون هوا آزاد تره بهتره برات یه آبے هم بخورے
اجازه گرفت و رفتیم بیرون آب خوردم یه سرے از بچه ها ورزش داشتن توان راه رفتن نداشتم یهویے افتادم رو زمین تند تند سرفه میکردم حالت تهوع و گرفته بودم دست و پاهام میلرزید بچه ها ریختن بالا سرم و مینا دستام و محکم تو دستش فشار میداد و بغلم کرده بود مدیر و ناظم و معلم ورزش اومدن بالاسرم قلبم میخاست از جاش در بره تپش قلب بالا از درد به خودم مے پیچیدم و خیلے سخت نفس میکشیدم مینا گریه میکرد میگف ساحل تو رو جون من ساحل توروخدا تورو جون مامانت آروم باش مدیرمون زنگ زده بود به آمبولانس و میگف سریع خودتون و برسونید
چشامو که باز کردم دیدم چراغا پشت هم تند تند رد میشن من کجام نگاه کردم دیدم بابام و مدیرمون به همراه دونفر که لباساے سفیدے تنشون بود میدوییدن و تختمو هل میدادن چن نفر ریختن بالا سرم و دکتر اومد مشکل چیه قلبش درد میکنه سرم و آمپول بهم زدن و نوار قلب ازم گرفتن
بیحال افتاده بودم کاش میمردم من زندگے و بدون مهدیه نمیتونم تحمل کنم اشکام دوباره چکید
دکتر با بابام حرف میزد تو اقوام کسے بیمارے قلبے داره که ارثے باشه
_نه کسے نیست
+ضربان قلبش اصلا نرمال نیست براے این سن و سال
_باید چیکار کنیم ؟
_الانچنتا قرص مینویسم اگه بهتر نشد ادرس مطبم رو میدم بیاریدش اونجا
+چشم
....
بعدچن ساعتے که بسترے بودم و حالم بهتر شد رفتیم خونه
رفتم تو اتاق گفتم میخام استراحت کنم
مینا زنگ زد
+خوبے ساحل
_خوبم
+چرا اونجورے شدے
_مهم نیس میخابم بخوابم میشه بعد حرف بزنیم
+باشه من وسایلاتو اوردم خونمون میخاے تا برات بیارم
_نمیدونم بعد بهت خبر میدم خدافظ
+خدافظ
اهنگ و پلے کردم
و نامه هایے که پاره کردم و بهم میچسبوندم و گردنبند و انداختم گردنم و عطر مهدیه رو زدم
🎶
دارم دیونه میشم از نبود تو تو لحظه هام
نمیشه از تو بگذرم حتے اگه خودم بخوام
کجایے آرزوے من
که نفسم بنده توعه
با هیچکے سازش ندارم
آرامشم دست توعه
باور ندارم اینجدایی
بخواد نصیب ما دوتا شه
دست خطشو میبوسیدم و نامه هاش و بغل میگرفتم و گریه میکردم
بارون غم میباره هر دم
رو ذهن و قلب خسته من
ندارم طاقت دوریت و بریدم از دنیاے بے تو
#پارت ۸
چه زود تموم شد تا ابد بودنت
چه زود تموم شد همیشه بودنت
چه زود یادت رف اون همه باهم بودن و
چه زود یادت رف قلبم تو دستت امانته
چه زود گذشتے ازم
چه راحت تونستے اشکم و ببینے و نادیده بگیرے منو
چقد زود گذشتے ازم
گردنبندے که برام خریده بود و از گردنم در اوردم و نوازشش کردم اینو خودت انداختے گردنم یادته میگفتے قلب من با بودن تو میتپه لعنتے قلبم درد میکنه تیر میکشه تو دارے با یکے دیگه میخندے
نامه هاشو از تو صندوقم در اوردم دست خط مهدیم بود دوست دارمایے که رو نامه هاش نوشته بود برام
مگه نگفتے دوست دارم منم که دوست دارم چرا یکے دیگه اومد منو فروختے به اون
نامه هاشو دونه دونه پاره کردم
دروغ میگفتے اگه دوستم داشتے وقتے گریه هامو دیدے ولم نمیکردے
تا خود صب نخوابیدم و گریه کردم
صب بیدار بودم در حیاطمون مهدیه در میزد که برم باهاشون خودمو به خواب زدم مامانم بهش گف شما برید ساحل خوابه با باباش میاد
چشمام باد کرده بود و قرمز شده بود سعے میکردم تو صورت مامان و بابام نگا نکنم که متوجه نشن
تو کلاس سرمو گذاشته بودم رو دسته صندلیم و کتابمو رو پاهام گذاشتم و همینجور گریه میکردم مینا چند بارے بهم تذکر داد که آروم بگیرم ولے اشکام دست خودم نبود و پشت سر هم گریه میکردم
مینا عصبے شد و خودکارشو میزد به دسته صندلیشو میگف خفه شو ساحل خفه شو دارے اعصابمو خورد میکنے
پشتم به بقیه بچها و معلم بود و فقط تو دید مینا بودم
_پاشو ببرمت بیرون
+نمیخام
_درد نمیخام پس خفه شو
معلم متوجه شد و اومد کنار مینا واستاد و منو نگاه کرد
_ساحل میتونے برے بیرون
جواب معلممون رو ندادم دستمو گذاشتم روے میز و گریه میکردم
زنگ خورد خانممون اومد گف اتفاقے افتاده ساحل جان ؟
میناگف چیزے نیس خانم خوب میشه
_ببریدش یکمے آب بزنه به صورتش
مینا گف چشم خانم
_ساحل مهدیه چیزے گفته ؟
گرےمشدید تر شد
_پس کار خودشه
دستمو با فاطمه گرفتن و بردنم تو حیاط
مهدیه و مرضیه داشتن از کنارمون رد میشدن مینا گف میبینے چیکارش کردے چشاش باز نمیشه اخه کسے با دوسش اینجورے میکنه
مهدیه بے توجه به حرفش راشو کشید و رفت
مینا داد زد ببین گریه هاے ساحل آهه دامنتو یه روز میگیره گفتم مینا ساکت شو تو دخالت نکن
قیافتو دیدے پاشو تو آینه خودت و ببین بعد به من بگو دخالت نکن
رفتیم تو کلاس معلم ریاضے مون اومد
بازم قلبم تیر میکشید مینا گف پاشو بریم بیرون هوا آزاد تره بهتره برات یه آبے هم بخورے
اجازه گرفت و رفتیم بیرون آب خوردم یه سرے از بچه ها ورزش داشتن توان راه رفتن نداشتم یهویے افتادم رو زمین تند تند سرفه میکردم حالت تهوع و گرفته بودم دست و پاهام میلرزید بچه ها ریختن بالا سرم و مینا دستام و محکم تو دستش فشار میداد و بغلم کرده بود مدیر و ناظم و معلم ورزش اومدن بالاسرم قلبم میخاست از جاش در بره تپش قلب بالا از درد به خودم مے پیچیدم و خیلے سخت نفس میکشیدم مینا گریه میکرد میگف ساحل تو رو جون من ساحل توروخدا تورو جون مامانت آروم باش مدیرمون زنگ زده بود به آمبولانس و میگف سریع خودتون و برسونید
چشامو که باز کردم دیدم چراغا پشت هم تند تند رد میشن من کجام نگاه کردم دیدم بابام و مدیرمون به همراه دونفر که لباساے سفیدے تنشون بود میدوییدن و تختمو هل میدادن چن نفر ریختن بالا سرم و دکتر اومد مشکل چیه قلبش درد میکنه سرم و آمپول بهم زدن و نوار قلب ازم گرفتن
بیحال افتاده بودم کاش میمردم من زندگے و بدون مهدیه نمیتونم تحمل کنم اشکام دوباره چکید
دکتر با بابام حرف میزد تو اقوام کسے بیمارے قلبے داره که ارثے باشه
_نه کسے نیست
+ضربان قلبش اصلا نرمال نیست براے این سن و سال
_باید چیکار کنیم ؟
_الانچنتا قرص مینویسم اگه بهتر نشد ادرس مطبم رو میدم بیاریدش اونجا
+چشم
....
بعدچن ساعتے که بسترے بودم و حالم بهتر شد رفتیم خونه
رفتم تو اتاق گفتم میخام استراحت کنم
مینا زنگ زد
+خوبے ساحل
_خوبم
+چرا اونجورے شدے
_مهم نیس میخابم بخوابم میشه بعد حرف بزنیم
+باشه من وسایلاتو اوردم خونمون میخاے تا برات بیارم
_نمیدونم بعد بهت خبر میدم خدافظ
+خدافظ
اهنگ و پلے کردم
و نامه هایے که پاره کردم و بهم میچسبوندم و گردنبند و انداختم گردنم و عطر مهدیه رو زدم
🎶
دارم دیونه میشم از نبود تو تو لحظه هام
نمیشه از تو بگذرم حتے اگه خودم بخوام
کجایے آرزوے من
که نفسم بنده توعه
با هیچکے سازش ندارم
آرامشم دست توعه
باور ندارم اینجدایی
بخواد نصیب ما دوتا شه
دست خطشو میبوسیدم و نامه هاش و بغل میگرفتم و گریه میکردم
بارون غم میباره هر دم
رو ذهن و قلب خسته من
ندارم طاقت دوریت و بریدم از دنیاے بے تو