خیلی کلافهام. واضحا باز به اون نقطهای رسیدم که برای انجام یسری کارا باید از یسری کارای دیگه بزنم و هربار انگار میخوام برم مجلس ختم و اندوهگین میشم. هرچی فکر میکنم کارای بیشتری پیدا میکنم که باید انجام بشن و وقت کمتر و همچنان بی نتیجه...
بی نتیجه چون نمیتونم انتخاب کنم که چیو فدا کنم برای باقی کارا. با دستهایی که بلندتر از پاهام شده و پاهایی که در هوا معلقه، خیره به زنجیره دارم عزیز جون.
بی نتیجه چون نمیتونم انتخاب کنم که چیو فدا کنم برای باقی کارا. با دستهایی که بلندتر از پاهام شده و پاهایی که در هوا معلقه، خیره به زنجیره دارم عزیز جون.