Sana dan repost
پارتی از آینده نزدیک
شقایق:
به زور لباس های الهه رو با نهال و بهار تنش کردیم یکمی ارایشش کردیم رفتم تو اتاقمون پیش علیرضا که داشت اماده میشد
+چیشد الهه اماده شد
نشستم رو تخت سرمو تو دستام گرفتم_بزور اون نمیخواد با اون عوضی عقد کنه
علیرضا اومد کنارم +همه چیز رو بسپر به بالایی
_نمیتونم علیرضا نمیتونم
لباسام رو پوشیدم با هم رفتیم پایین قرار بود عقد تو خونه خودشون برگزار بشه
چند دقیقه بعد الهه اومد تقریبا همه مهمونا اومده بودن همه دست زدن اما الهه بدون هیچ لبخندی نشست رو سفره عقد
پسر عمش تهدیدش کرده اگه با اون عقد نکنه عشقه دختره رو میکشه ........
@footballnovelvolleyballnovel
شقایق:
به زور لباس های الهه رو با نهال و بهار تنش کردیم یکمی ارایشش کردیم رفتم تو اتاقمون پیش علیرضا که داشت اماده میشد
+چیشد الهه اماده شد
نشستم رو تخت سرمو تو دستام گرفتم_بزور اون نمیخواد با اون عوضی عقد کنه
علیرضا اومد کنارم +همه چیز رو بسپر به بالایی
_نمیتونم علیرضا نمیتونم
لباسام رو پوشیدم با هم رفتیم پایین قرار بود عقد تو خونه خودشون برگزار بشه
چند دقیقه بعد الهه اومد تقریبا همه مهمونا اومده بودن همه دست زدن اما الهه بدون هیچ لبخندی نشست رو سفره عقد
پسر عمش تهدیدش کرده اگه با اون عقد نکنه عشقه دختره رو میکشه ........
@footballnovelvolleyballnovel