Fa(ma) dan repost
#قسمت_سی_و_سوم
#دل
#فاطیما_مددی
#کپی_ممنوع
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
#دانای_کل
فضای خانه تاریک تاریک است صدای خنده پسر بچه ای کل فضای خانه را پر کرده ارغوان با صدای خنده های کودک از خواب بلند می شود. از اتاق بیرون میرود پسر بچه ای را می بیند با کت شلوار مشکی رنگ، سه چهار سالش می خورد. کودک با دیدن ارغوان می دود و داخل اتاقی می شود. ارغوان به دنبال پسر بچه می رود و در اتاقی که واردش شده را باز می کند. معصومه روی زمین خوابیده بود و از حضور ارغوان درون اتاقش خبری نداشت. ارغوان کل اتاق را به دنبال کودک گشت. معصومه با صدایی از خواب بلند شد و ارغوان را دید که درون اتاق به دنبال چیزی می گردد.
معصومه: چی شده ارغوان خانم؟ دنبال چی می گردین خانم جان؟ اگر چیزی می خواید بگید خودم براتون پیدا کنم.
ارغوان که هنوز هم دنبال پسر بچه درون اتاق می گشت اما امان از یک نشان، ارغوان پس شنیدن صدای معصومه رویش را سمت او بر می گرداند، چشمان درشتش قرمز شده بود و خشم از درون چشمان بیرون می ریخت. به سمت معصومه رفت و جلویش رو زمین نشست، معصومه سر تا سر وجودش پر از ترس شده بود و فقط به ارغوان نگاه می کرد و اما با دادی که ارغوان زد دیگر کاملا مانده بود که چه بگوید؟ اصلا منظور ارغوان چیست؟
ارغوان: کوش؟ کجا قایمش کردی؟ بچم کجاست؟
معصومه: چ...چی...چی می گید خانم؟ کدوم ب...بچ...بچه؟
ارغوان: بچه من و سعید، اومد اینجا کجا قایمش کردی؟ می خوای بچم و بدی به اون زنیکه؟ هــــــان؟
معصومه: خانم جان شما که بچه ندارید آخه
ارغوان: بچه من و سعید، سعید قایمش کرده که کسی نفهمه، خودم الان دیدمش اومد تو اتاقت.
#دل
#فاطیما_مددی
#کپی_ممنوع
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
#دانای_کل
فضای خانه تاریک تاریک است صدای خنده پسر بچه ای کل فضای خانه را پر کرده ارغوان با صدای خنده های کودک از خواب بلند می شود. از اتاق بیرون میرود پسر بچه ای را می بیند با کت شلوار مشکی رنگ، سه چهار سالش می خورد. کودک با دیدن ارغوان می دود و داخل اتاقی می شود. ارغوان به دنبال پسر بچه می رود و در اتاقی که واردش شده را باز می کند. معصومه روی زمین خوابیده بود و از حضور ارغوان درون اتاقش خبری نداشت. ارغوان کل اتاق را به دنبال کودک گشت. معصومه با صدایی از خواب بلند شد و ارغوان را دید که درون اتاق به دنبال چیزی می گردد.
معصومه: چی شده ارغوان خانم؟ دنبال چی می گردین خانم جان؟ اگر چیزی می خواید بگید خودم براتون پیدا کنم.
ارغوان که هنوز هم دنبال پسر بچه درون اتاق می گشت اما امان از یک نشان، ارغوان پس شنیدن صدای معصومه رویش را سمت او بر می گرداند، چشمان درشتش قرمز شده بود و خشم از درون چشمان بیرون می ریخت. به سمت معصومه رفت و جلویش رو زمین نشست، معصومه سر تا سر وجودش پر از ترس شده بود و فقط به ارغوان نگاه می کرد و اما با دادی که ارغوان زد دیگر کاملا مانده بود که چه بگوید؟ اصلا منظور ارغوان چیست؟
ارغوان: کوش؟ کجا قایمش کردی؟ بچم کجاست؟
معصومه: چ...چی...چی می گید خانم؟ کدوم ب...بچ...بچه؟
ارغوان: بچه من و سعید، اومد اینجا کجا قایمش کردی؟ می خوای بچم و بدی به اون زنیکه؟ هــــــان؟
معصومه: خانم جان شما که بچه ندارید آخه
ارغوان: بچه من و سعید، سعید قایمش کرده که کسی نفهمه، خودم الان دیدمش اومد تو اتاقت.