گفتند :"شام تیره ی محنت سحر شود،
خورشید بخت ما ز افق جلوه گر شود."
گفتند :"پنجه های لطیف نسیم صبح
در حجله گاه خلوت گل پرده در شود."
گفتند :"این شرنگ که دارم به جام خویش
روزی به کام تشنه، چو شهد و شکر شود."
گفتند :"هست خضری و او رهنمای ماست؛
ما را به کوی عشق و وفا راهبر شود."
گفتند :"بی گمان بت چوبین زور و زر
از شعله های آه کسان شعله ور شود"
گفتند :"شب سحر شود!" اما... سحر نشد
وین شام، تیره تر شود و تیره تر شود
گفتند و گفته ها همه رنگ فریب داشت
شاخ فریب و حیله کجا بارور شود؟
آنان که دم از پاکی دامان خود زدند،
ننگین ز ننگشان همه ی بحر و بر شود
نام آوران خلق فریبند و، نامشان
دشنام کودکان سر رهگذر شود
ای شام قیرگون که سحر از پی تو نیست
دانم به سر نیایی و عمرم به سر شود!
سیمین! حکایت غم خود بیش از این مکن
بگذار شرح ماتم ما مختصر شود
"سیمین بهبهانی"
#شعر
@free_and_barefoot