یه گوشه پشت یه میز تکی تو کافه نشسته و طبق معمول داره آیس امریکانوشو میخوره. مثل همیشه چشماش رو پسر مو فرفری و ریز قواره ایه که داره پیانو میزنه، به پسر زل میزنه و تمام اتفاقات روزشو مرور میکنه. گاهیم فقط زل میزنه، بدون هیچ فکری،انگار که مغزش از همه چی خالیه.
اگر کسی از دور ببیننش فکر میکنه عاشق پسر شده. ولی اون فقط یه جایی رو میخواد که مغزش بتونه یکم بخوابه و کجا بهتر از اینجا.
با نگاهش دستای پسر رو دنبال میکنه ، با گذشت هر ثانیه سرعت حرکت انگشتای پسر بیشتر و بیشتر میشه.
انگار که دیگه تو این دنیا نیست.
همه جا پر از ابره.
پسر میدونه چی بنوازه که لحظات بیشتری اونو تو کافه نگه داره.
سرشو روی میز میزاره و چشماش بسته میشه.
لبخند رضایت رو لبای پسر میشینه.
پ ن: وویس زیرو گوش کن.
@Carvalhonegro
اگر کسی از دور ببیننش فکر میکنه عاشق پسر شده. ولی اون فقط یه جایی رو میخواد که مغزش بتونه یکم بخوابه و کجا بهتر از اینجا.
با نگاهش دستای پسر رو دنبال میکنه ، با گذشت هر ثانیه سرعت حرکت انگشتای پسر بیشتر و بیشتر میشه.
انگار که دیگه تو این دنیا نیست.
همه جا پر از ابره.
پسر میدونه چی بنوازه که لحظات بیشتری اونو تو کافه نگه داره.
سرشو روی میز میزاره و چشماش بسته میشه.
لبخند رضایت رو لبای پسر میشینه.
پ ن: وویس زیرو گوش کن.
@Carvalhonegro