ما ناخواسته زور عجیبی میزنیم یه جمعهایی رو کنار هم نگه داریم که توی گذشته از هر لحاظ باهاشون پیوند عاطفی داشتیم اما حالا وجودشون همونقدر بیفایدست که کوبیدن آب در هاون.
نمیدونم چرا باید داخل گروهی که به رفقای کلاس اولم مربوط میشه بمونم. شاید هم فقط من نمیتونم حجم زیادی از وفاداریم رو برای کسی صرف کنم که قد ارزنی بهم وفادار نمونده...
مجموع مکالمات سالانمون از نصف صفحه فراتر نمیره. اگر یک غریبه بپرسه حالت چطوره راحت تر بهش جواب میدم نسبت به وقتی که بعد دو سال تازه اونم اوقاتی که کارش پیشم گیره اول به رسم احترام - بخوره تو سرت - حال و احوال میکنه.
به خدا که همه هزاربار زمین خوردیم بلند شدیم با دل زخمی دووم آوردیم؛ دورههای پر درد رشد جسمانی و روانی رو گذروندیم. دیگه بعد این تجارب طبیعیه که ملاک انتخابها و نوع افکار ما دستخوش تغییراتی شده باشه. کسی که شش سالگی همبازی خوبی برامون بوده لزوماً ده سال بعد همصحبت خوبی نخواهد بود.
خیلی قبول دارم که دوستی رو نباید شبیه معامله دید؛
در رفاقت با نیمی از آدمهای اطراف به فکر سود و زیان نیستم چراکه ممکن بود اون رابطه خیلی زود تموم شه
ولی به مرور که خودمو شناختم متوجه شدم حتی با اجبار نمیتونم رابطهای رو که احساس جدیدی درونم برانگیخته نمیکنه ادامه بدم. منطقِ هر چیز که خار آید یک روز به کار آید درباره اشیا صدق میکنه و در مورد آدمیزاد به ندرت.
جای چنگ زدن به خاطرات سابق میشه اتفاقات تازهای رو رقم زد. انرژیای که در نگه داشتن دوستان قدیمی از دست میره میتونه صرف ساختن روابط هدفمندانه تری بشه.
نمیدونم چرا باید داخل گروهی که به رفقای کلاس اولم مربوط میشه بمونم. شاید هم فقط من نمیتونم حجم زیادی از وفاداریم رو برای کسی صرف کنم که قد ارزنی بهم وفادار نمونده...
مجموع مکالمات سالانمون از نصف صفحه فراتر نمیره. اگر یک غریبه بپرسه حالت چطوره راحت تر بهش جواب میدم نسبت به وقتی که بعد دو سال تازه اونم اوقاتی که کارش پیشم گیره اول به رسم احترام - بخوره تو سرت - حال و احوال میکنه.
به خدا که همه هزاربار زمین خوردیم بلند شدیم با دل زخمی دووم آوردیم؛ دورههای پر درد رشد جسمانی و روانی رو گذروندیم. دیگه بعد این تجارب طبیعیه که ملاک انتخابها و نوع افکار ما دستخوش تغییراتی شده باشه. کسی که شش سالگی همبازی خوبی برامون بوده لزوماً ده سال بعد همصحبت خوبی نخواهد بود.
خیلی قبول دارم که دوستی رو نباید شبیه معامله دید؛
در رفاقت با نیمی از آدمهای اطراف به فکر سود و زیان نیستم چراکه ممکن بود اون رابطه خیلی زود تموم شه
ولی به مرور که خودمو شناختم متوجه شدم حتی با اجبار نمیتونم رابطهای رو که احساس جدیدی درونم برانگیخته نمیکنه ادامه بدم. منطقِ هر چیز که خار آید یک روز به کار آید درباره اشیا صدق میکنه و در مورد آدمیزاد به ندرت.
جای چنگ زدن به خاطرات سابق میشه اتفاقات تازهای رو رقم زد. انرژیای که در نگه داشتن دوستان قدیمی از دست میره میتونه صرف ساختن روابط هدفمندانه تری بشه.