Us.


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


in the name of us.
به نامِ ما🥂
-20/8/2022

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


درونم و درونت dan repost
حدومرز خودتونو با آدم‌ها حفظ کنید؛
تاکید می‌کنم "همه‌ی آدم‌ها"
همه‌ی آدمها !


𝘼𝙑𝙄𝙊𝙏𝙃𝙄𝘾 dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
این روزا حس خوب هدیه بدیم:)))


+You're my favorite person🤍
-Out of how many people?
+All of them...:)


دُختَرِخِجالَتِی! dan repost
ولی اسم فیلمِ زندگیتو چی میزاری ؟


آرامش...✨




#Yasii👼🏻✨|یاسی
~پارت #پانزدهم
𝘿𝙞𝙮𝙖𝙣𝙖
با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم...
چشامو با دستام مالیدم و گرمای خورشیدو روی صورتم حس کردم.
سرمو بلند کردم ، نشستم رو تخت و گوشیمو برداشتم
نیکا بود که داشت زنگ میزد. آیکون سبزو کشیدم و جواب دادم...
مکالمه دیانا و نیکا: (دیانا:+    نیکا:-)
+بنال
-صب توعم بخیر جغد😐البته ظهره الان...
+اگه گذاشتی ی روز ارامش داشته باشممم!چیشدهه حالاا؟!
-ایگه گیزیشتی یی ریز ایریمش دیشته بیشیم🦖دلتم بخواد با صدای بهشتیِ من از خواب پاشی😌
+ببین نیکا عصاب ندارم بخدا قطع میکنم بلاکتم میکنماا
-خب حالا نخورمون عهه خواستم بگم فردا تولد ارسلانه میخوایم سوپرایزش کنیم...
.
وای اگه نیکا بفهمه ذوق کردم بخاطرش، داستان میبافه بدبخ میشم...
+خب؟
-همین!؟خب!؟
+اره خب!میخوای چی بگم؟!
-بی وجدان طرف تولدشه هااا
+حالااا کسی ندونه فک میکنه پسره شاهه!برنامتون چیه؟
-فردا صب یکم زودتر پاشو بیا جایی که لوکیشن میدم تا بقیه هم جمع بشن تزیینات کنیم بعدشم که ارسلان میرسه
+عوووهاااا!کاش واسه منم اینهمه تدارک میدیدین!
-خب حالا حسود خانوم...
+ببینم چی میشه...راستی کادوعم باید بگیریم؟😒
-پ نه پ همو نگا کنیم!
+هوووففف اوکی پ باید برم بیرون ببینم چی هس بخرم واسه این مارمولکتون
-فردا میبینمت
+اوکیه...دیگه عم نبینم صُبا زنگ بزنی!
-بیشین بینیم باووو بای😂
+بای😂😂

وای حالا چی بگیرم خوشش بیاددد؟! اخه من از کجا باید بدونم چی دوس داره؟!...
.
.
.
•بنظرتون دیانا واسه ارسلان چی میگیره؟!🥹💜
•تولدشههه🥳✨

ادامه دارد...✨


تم چنل یکم عوض شد🥹✨
گممون نکنیدد👈👉


وی داره میره دینی بخونه😭😂🤏
تموم شه پارت جدیدو میزارمممم


in a parallel universe ,
we're under the stars together...✨
در یک جهان موازی ،
ما زیر نور ستاره ها باهم هستیم...🥹


پارت طولانیی هییهییی🤏✨


#Yasii👼🏻✨|یاسی
~پارت #چهاردهم
𝘿𝙞𝙮𝙖𝙣𝙖
داشتم اتاقمو مرتب میکردم بخوابم که یهو صدای مسیج گوشیم اومد...اخه این وقت شب!؟همزمان که داشتم رمز گوشیمو میزدم تو این فکر بودم که کیه...
نیکا که زود میخوابید که بتونه صُبا زود بیدار شه...مهدیسم که کلا شبا گوشی پیشش نبود...با دخترای دیگه ئم که دراون حد صمیمی نبودیم که بخوان بهم پیم بدن چ برسه نصفه شب...پسرائم که...
یهو دیدم طرف ناشناسه...
رفتم تو واتساپ و چتو وا کردم.پروفایلشو که دیدم فهمیدم همون پسرس...ارسلان!نوشته بود:"سیااام"
همینجوری مونده بودم!چشه؟!آدم ساعت ۱ونیم پیم میده میگه سیام!؟شروع کردم تایپ کردن ک جوابشو بدم ، یهو دعوای چن ساعت پیشمون یادم افتاد...هنوز ازش دلخور بودم!پس فقد سین زدم و وایسادم خودش ادامه بده...
بعدِ حدودِ ۱۰  ۲۰ ثانیه ک دید جواب نمیدم ، ایز تایپینگ شد و اینبار تصمیم گرفتم جوبشو بدم...:
(ارسلان:+    دیانا:-)
+شبت بخیر
-نصفه شبه😐
+ولی سین زدی پس ینی بیداری. منتظر بودی پیام بدم نه؟!😌
-زرتو میزنی یا بگیرم بخوابم؟!
+باش حالا فمیدم عصبیت کردم نباید میکردم
-عا ک اینطور؟عصبیم کردی؟!
+دیانا
...
+باشه بابا اهه گفتم که
-چیو؟!هیچی نگفتی!
+این که ببخش
-چیکار کنم؟!
+دیاااا
...
+چقد پررویی
-استادم تویی
+😂😂حالا بخشیدی بچه؟
-من بچه نیسمم
+بچه من که هستی!
-چیت؟🙂
+بچم

دلم میخواست جیغغغ بزنممم از ذوق ولی فقط سرمو کردم تو بالشتم و خودمو کنترل کردم😭😂

+اخرش چیشدددد؟!
-خستمه بابا ولم کن
+جواب بده ولت کنم
-بخشیدم بابا بخشییدمممم😭😂
+یسسسسس
...
+باشه دیگه دیر وقته ، خوابتم به هم ریختم...
-ن اوکیه..پس...
+شبت قشنگ💜
-شب توئم✨🤍
+خوابای ناز ببینی...

دیگه جوابشو ندادم چون میدونستم تا صب ادامه میدیم:)ولی میتونم ب جرئت بگم یکی از کیوت ترین عذرخواهیایی بود که بهم گفته بودن:)دلم میخواست تا صب باهاش حرف بزنم ولی صدای قدمای مامانمو ک شنیدم سریع گوشیمو برداشتم و پتومو کشیدم و خودمو زدم به خواب...شتتتت مگه مامان بیدار بوددد؟!بفهمه تا الان بیدار بودم میکشتممم
درو وا کرد چند ثانیه که گذشت صدای بسته شدنشو شنیدم و ی نفس راحت کشیدم و کم‌کم خوابم برد...
.
.
.
•یعنی مامان دیانا فهمید؟!
بچشههههیتیترتیتیتیت🥹✨

ادامه دارد...✨


پارت اول #حس_عشق


پارت اول #Yasii


حمایتتت کنیدددد🫶🥹


دوتا پارت بعد از ماه ها🙂😂🤝


#Yasii👼🏻✨|یاسی
~پارت #سیزدهم

-نیم ساعت بعد-
مکالمشون: (دیانا:+    ارسلان:-)
+همین کوچه وایسا اگه میشه...
-وا نه مگه میشه تنها بری!
+اخه نمیخوام مامانم رسیدنی بهم گیر بده...
-هیچی نمیشه حالا بگو کدوم خونتونه؟
+وقتی میگم نمیشه یعنی نمیشه اهه!نمیفمی؟!پررو پررو اونه از من میپرسه!نخواستیم بابااا!(دیانا در ماشینو وا میکنه و پیاده میشه و محکم میبندتش)
-دیاناااا!...
𝘼𝙧𝙨𝙡𝙬𝙣
"عی باباااا ارسلان باز ریدیی که!میزاشتی دوروز شه بعد!" همینجور که به خودم فحش میدادم ، دیانارو میدیدم که دورتر میشد...
دیدم فایده نداره پس ماشینو روشن کردم و راه افتادم سمت خونه...
تا رسیدم یه زنگ زدم رستوران که برام پیتزا بیارن. منتظر پیتزام بودم که فکرم رفت پیش دیانا...تصمیم گرفتم بهش پی‌ام بدم...رفتم تو گروهِ پارک و کلیک کردم رو اعضا و زدم رو شماره ای که پروفش دیانا بود...فهمیدم که اصلا سیوش نکرده بودم!رفتم تو مخاطبین...نمیدونستم اسمشو چی سیو کنم...تایپ کردم:"Diyam🦉🤍" اولین کسی بود که با قلب سیوش کرده بودم:)یعنی میشه یه روز با این اسم صداش کنم؟:))بالاخره دلو زدم به دریا و رفتم پی وی‌ش و شروع کردم تایپ کردن...
.
.
.
•یعنی چی میگه؟!
•بنظرتون حق با دیاناس یا ارسلان؟

ادامه دارد...✨


#Yasii✨👼🏻|یاسی
~پارت #دوازدهم
𝘿𝙞𝙮𝙖𝙣𝙖
با صدای بچه ها دست از به هم زل زدن برداشتیم و رفتیم سمتشون و شروع کردیم ویدیو گرفتن...
منو ارسلان دوتا ویدیو...متین و نیکا دوتا...ممد و محراب و رضائم یه ویدیو باهم گرفتن...
کم کم که هوا داشت تاریک میشد ، بچه ها وسایلاشونو جمع کردن و رفتن سمت خونه هاشون...درنهایت من مونده بودم و محراب و ارسلان:)میترسیدم این وقت شب تنهایی برم و اگه وایمیستادم تاکسی بیاد ، خیلی دیرم میشد و مامانم نگران میشد...بالاخره بعد اصرارای طولانیشون باهاشون راه افتادم سمت ماشین...
𝘼𝙧𝙨𝙡𝙬𝙣
نزدیک ماشین که شدیم ، یواشکی شونمو زدم به محراب و به عقب اشاره کردم که نیاد جلو بشینه...برای دیانا در جلو رو وا کردم که بشینه دیدم خجالت کشید ، با یه لبخند بهش گفتم:"ما خانومارو صندلی عقب نمیزاریماا!" خندید و خیالم راحت شد:)"مرسی"ای آروم گفت و بالاخره نشست...منم رفتم اون سمت و سوار شدم و ماشینو روشن کردم...
تو کل مسیر نگاهم فقد رو دیانا بود و اونم هر از چندگاهی سرشو میاورد بالا و بهم لبخند میزد:)میشد گفت اونم ازم خوشش میاد ولی میتونست فقط از مهربونیش باشه نمیدونم!با صدای محراب به خودم اومدم...
(محراب:+   ارسلان:-    دیانا:×)
+داداش یه دیقه وایسا...
-چیشده داداش؟
×خوبی؟
+آره بابا خواستم بگم همینجا وایسا من یه چندتا خرید دارم بعدش میرم خونه...
-نه بابا اوکیه وایمیستیم کارِت تموم شه باهم میریم دیگه
+نمیخواد دیر وقته دیانارو ببر خونشون نگرانش نشه خاله
×من مشکلی ندارما...
-نه نه نمیشه حواسم نبود!بذار زودتر برسونمت خیالم راحت شه...
+اوکی پس میبینمتون...
×-باییی...

ادامه دارد...✨


عسل که مریضه پ فلن فقد منو دارین😔💅


چطور میگذرونین؟:)

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

283

obunachilar
Kanal statistikasi