میدونی یهو اینجوریه که از همه ی ادما از خودت و از زندگیت متنفر میشی و فقط میخوای دیگه "تو" نباشی، کسی تورو نشناسه حافظت پاک شه پاشی برم از این خونه از این شهر از این ادما ولی تنها کاری که میکنی فرار کردن از حرفاییه که میخوای بزنی و یه دسته ادم که به خاطر انتظارات شخصیشون از دستت ناراحت میشن و دوباره وقتی برمیگردی باید توضیح بدی به تک تکشون و بهشون بفهمونی که هیچی توی زندگیت راجب اون اشخاص نیست ولی حس خوبیه که یکی دو نفرو داشته باشی که وقتی گورتو گم میکنی بری، اس ام اس بیاد برات "مراقب خودت باش، وقتی درست شدی برگرد" همینقدر بدون چشمداشت.خسته شدی، منم.