مامان، میدونم پشتـتو خالی کردم،
خودت میگی روزـهات با خوشحالی سپری میشن، پس چرا چراغ خونه ـت خاموشـه، و چرا اوضاع من اینقدر به هم ریخته ـست؟
فکر کنم ما همینی باشیم که هستیم،
چراغهای جلویی، همینطور که ماشینـو میرونم، توی تاریکی میدرخشن.
شاید زیاده روی کردیم.
یه زندگی جدید میخوام، ”میخوام از اول شروع کنم“.
یه زندگی بدون دغدغه، “مثل یه تخته سنگ صاف باشه”.
پس امشب دیگه میام خونه؛ مهم نیست به چه بهایی.
مهم نیست اگه هواپیما سقوط کنه، و کسی نتونه بیدارـم کنه.
فقط بدون که حالـم خوب بود، و از مردن نمیترسیدم.
حتی اگه آهنگهایی برای خوندن باشن، ”اونا“ جسدـمو میبرن.
فقط بدون که حالـم خوبه و از مردن هم نمیترسیدم.
چون به خانوادهام ایمان داشتـم، بخاطر همینـم هیچوقت نمیگم “خداحافظ دنیای بی رحم”،
فقط بدون که حالم خوبه، و از مردن هم نمیترسیدم.
یه زندگی جدید میخوام.
خودت میگی روزـهات با خوشحالی سپری میشن، پس چرا چراغ خونه ـت خاموشـه، و چرا اوضاع من اینقدر به هم ریخته ـست؟
فکر کنم ما همینی باشیم که هستیم،
چراغهای جلویی، همینطور که ماشینـو میرونم، توی تاریکی میدرخشن.
شاید زیاده روی کردیم.
یه زندگی جدید میخوام، ”میخوام از اول شروع کنم“.
یه زندگی بدون دغدغه، “مثل یه تخته سنگ صاف باشه”.
پس امشب دیگه میام خونه؛ مهم نیست به چه بهایی.
مهم نیست اگه هواپیما سقوط کنه، و کسی نتونه بیدارـم کنه.
فقط بدون که حالـم خوب بود، و از مردن نمیترسیدم.
حتی اگه آهنگهایی برای خوندن باشن، ”اونا“ جسدـمو میبرن.
فقط بدون که حالـم خوبه و از مردن هم نمیترسیدم.
چون به خانوادهام ایمان داشتـم، بخاطر همینـم هیچوقت نمیگم “خداحافظ دنیای بی رحم”،
فقط بدون که حالم خوبه، و از مردن هم نمیترسیدم.
یه زندگی جدید میخوام.