نیم ساعت بعد آلارم گوشی ام به صدا درمیآید و باید بیدار که هستم، بلند شوم. تا همین حالا فکر کردم و کم و بیش گریستم و چندتایی قرص خوردم و باز دراز کشیدم و دست راستم را گذاشتم روی پیشانی ام و باز هم فکر کردم و کم و بیش گریستم و چندتایی قرص خوردم و باز دراز کشیدم و ....
نیم ساعت بعد آلارم گوشی ام به صدا درمیآید و باید بیدار که هستم،بلند شوم.
یک ساعت بعد، بیست ساعت نمیتوانم فکر کنم و کم و بیش بگریم و چندتایی قرص بخورم و دراز بکشم و دست راستم را بگذارم روی پیشانی ام و ...
حالا بیست و هشت دقیقه شد.
حالا بیست و هفت دقیقه.
بیست و هفت دقیقه فرصت دارم در یک جمله بگویم که چرا بیست و شش دقیقه ی بعد، بیست و پنج ساعت است که بیدارم...
اولین جمله این است:
به دنبالِ کلمه ام.
کلمه ای که با آن جمله ای نه چندان معمولی بسازم و خود را قانع کنم که فکر نکند، که بخوابد...
حالا شد بیست و چهار دقیقه...
نتیجه؟
-هیچ.
نیم ساعت بعد آلارم گوشی ام به صدا درمیآید و باید بیدار که هستم،بلند شوم.
یک ساعت بعد، بیست ساعت نمیتوانم فکر کنم و کم و بیش بگریم و چندتایی قرص بخورم و دراز بکشم و دست راستم را بگذارم روی پیشانی ام و ...
حالا بیست و هشت دقیقه شد.
حالا بیست و هفت دقیقه.
بیست و هفت دقیقه فرصت دارم در یک جمله بگویم که چرا بیست و شش دقیقه ی بعد، بیست و پنج ساعت است که بیدارم...
اولین جمله این است:
به دنبالِ کلمه ام.
کلمه ای که با آن جمله ای نه چندان معمولی بسازم و خود را قانع کنم که فکر نکند، که بخوابد...
حالا شد بیست و چهار دقیقه...
نتیجه؟
-هیچ.