کافه اشنو
. تنها، بیشتر از زندگی به چگونهمُردن فکر میکند. تنها، نور را دوست دارد ولی دلبستهی شب است. تنها، میداند آدم جذابی نیست ولی نمیخواهد با جذابیت دیگران قدم بزند و با خندههای بادآورده صورت خودش را تحمل کند. تنها، میداند خالیست و این خالیبودن تَه ندارد. تنها، یک سیاهنمای امیدوار است؛ او میخواه...