نه رفتهای
نه پیام آمدنی دادهای.
خانه در تصرف بوی توست
تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست.
اندوهی گرداگردم سایه میتند
عطری
برمیخیزد از صندلی روبهرو
و مینشیند بر کتف چپم
که به پستوی شرابم هی میکند
شرابی که در خانه نیست.
به ایوان میشتابم
روبهروی ماه مینشینم
و در سفیدی متلاطم آن خیره میشوم
...
رگهی خون به کاسهی شیر و
طوفان در بدر!
منوچهر آتشی
نه پیام آمدنی دادهای.
خانه در تصرف بوی توست
تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست.
اندوهی گرداگردم سایه میتند
عطری
برمیخیزد از صندلی روبهرو
و مینشیند بر کتف چپم
که به پستوی شرابم هی میکند
شرابی که در خانه نیست.
به ایوان میشتابم
روبهروی ماه مینشینم
و در سفیدی متلاطم آن خیره میشوم
...
رگهی خون به کاسهی شیر و
طوفان در بدر!
منوچهر آتشی