لای موهایت همیشه یک گل سر داشتی/ لاغر و ساده ولی چشمان محشر داشتی
مثل اسکندر به قلبم می زدی با هر نفس/ قتل عامم کردی و چشم ستمگر داشتی
شهر، شهرم را به آتش می کشیدی دم به دم/ بی پناهی بودم و در من،تو لشکر داشتی
مطلع شعرم شدی با هر غزل میخواندمت/ مطمئن بودم که با من حال بهتر داشتی
زندگی اما برایم خواب دیگر دیده بود/ با رژ قرمز، کنارش شالی از پر داشتی
بی قراری های من رسواترم میکرد و تو/ شاعر گم کرده راهی دست آخر داشتی
خوش خیالی هایم از این با تو بودن بس نبود/ من میان این همه مهره، تو بد برداشتی
های هایم میگذشت از کوچه های بی کسی/ لا اله "غیر تو"، ایکاش باور داشتی
سالهایم هی گذشت و داغ تو جان می گرفت/ فکر اینکه این همه مدت چه در سر داشتی؟
تا که روزی کودکی دیدم کنارم!! . . . لعنتی/ غرقِ چشمانش شدم، حالا تو دختر داشتی!
دیدمت اما نگاهت سرد آمد سمت من/ ساده تنها رد شدی با دیده ی تر داشتی ،
می چکاندی قطره قطره سالهای رفته را/ روی مرد خسته ای که در برابر داشتی
با نگاهی وقت رفتن تلخ فهماندی به من/ عاشقم بودی ، اگرچه... یار دیگر داشتی
#به_وقت_غزل
@jenabesin