جایزه گوزن زرد dan repost
#کارگاه_مهارت_تفکر
#باشگاه_کتابخوانی
#ندا_حیدری
#جلسه_بیست_و_سوم
این کتاب «اگر» بخش بزرگی از دورهمی ما را تبدیل به یک نشست علمی کرد. سه فصل اول را خوانده بودیم و حالا دورهم بودیم تا راجع به آن گفتوگو کنیم. کتاب پر بود از عدد و رقم، ولی یکی از یکی شگفتانگیزتر. گفتوگوها از حرف زدن راجع به ماکتها و انواع ماکت شروع شد. تفاوت ماکت با مجسمه چیست؟ بچهها مثالهای متعددی از ماکتها داشتند؛ ماکتهایی که دیده بودند یا حتی ماکتهایی که ساخته بودند.
فصل اول «کهکشان ما» بود و اعداد و ارقامِ وسعت کهکشان راه شیری و منظومهها آنقدر کوچک شده بود که در یک بشقاب غذاخوری جا گرفته بود. حالا راحتتر میتوانستیم اندازهها را درک کنیم. فصل دوم از «سیارهها» میگفت و اندازههای آنها مثل توپهایی پشت سر هم ردیف شده بود. و اما فصل «سرگذشت زمین» که به نظر میرسید بچهها را بیشتر از سایر فصول مجذوب کرده، تاریخ زمین را تا اندازهی یک سال کوچک کرده بود و به همان نسبت از عمر مخلوقات حرف زده بود؛ شگفتانگیز بود و باور نکردنی! فکر کنید که اگر اوایل فروردینی زمین تشکیل شده باشد، ما کی بر روی آن ظاهر شدهایم؟ تقریبا در آخرین روز اسفند! راجع به این سه فصل بسیار گفتوگو کردیم.
عدد و رقمها سرمان را درد آورده بود. به بچهها پیشنهاد کردم که نیم ساعت پایان کلاس را طبق رویهای که از جلسهی قبل شروع کردهایم، یکی از داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی را بخوانیم. آنهم کدام داستان؟ داستان «خندان خندان» از کتاب «ته خیار». کار فقط به قصه خواندن ختم نشد! وقتی داری داستانی راجع به خندیدن میخوانی، ناخودآگاه خاطراتی از جنس خندههای مهارنشدنی و اغلب بی موقع بالا میآید و تعریف و تکرار آن باز هم خنده میآورد. بچهها از ماجراهای خنده داری در کلاس گفتند که نمیشد خنده را مهار کرد. با هم خندیدیم. یکی از بچهها از ریسه رفتنش در ماشین گفت که کم مانده بوده که از پنجره به بیرون پرتاب شود! باز هم خندیدیم! من از اتفاق خندهداری سر کلاس درس دانشگاه گفتم که در حد بیهوش شدن میخندیدم و استاد طفلکی بیشتر از این که عصبانی باشد، نگران حالم شده بود! حسابی خندیدیم.
بهتر از این نمیشد! دورهمی ما با کلی خنده و البته نیمروی بسیار خوشمزهای که خانم کریمی عزیز تدارک دیده بودند، تمام شد.
🦌📖 @gavaznzard
#باشگاه_کتابخوانی
#ندا_حیدری
#جلسه_بیست_و_سوم
این کتاب «اگر» بخش بزرگی از دورهمی ما را تبدیل به یک نشست علمی کرد. سه فصل اول را خوانده بودیم و حالا دورهم بودیم تا راجع به آن گفتوگو کنیم. کتاب پر بود از عدد و رقم، ولی یکی از یکی شگفتانگیزتر. گفتوگوها از حرف زدن راجع به ماکتها و انواع ماکت شروع شد. تفاوت ماکت با مجسمه چیست؟ بچهها مثالهای متعددی از ماکتها داشتند؛ ماکتهایی که دیده بودند یا حتی ماکتهایی که ساخته بودند.
فصل اول «کهکشان ما» بود و اعداد و ارقامِ وسعت کهکشان راه شیری و منظومهها آنقدر کوچک شده بود که در یک بشقاب غذاخوری جا گرفته بود. حالا راحتتر میتوانستیم اندازهها را درک کنیم. فصل دوم از «سیارهها» میگفت و اندازههای آنها مثل توپهایی پشت سر هم ردیف شده بود. و اما فصل «سرگذشت زمین» که به نظر میرسید بچهها را بیشتر از سایر فصول مجذوب کرده، تاریخ زمین را تا اندازهی یک سال کوچک کرده بود و به همان نسبت از عمر مخلوقات حرف زده بود؛ شگفتانگیز بود و باور نکردنی! فکر کنید که اگر اوایل فروردینی زمین تشکیل شده باشد، ما کی بر روی آن ظاهر شدهایم؟ تقریبا در آخرین روز اسفند! راجع به این سه فصل بسیار گفتوگو کردیم.
عدد و رقمها سرمان را درد آورده بود. به بچهها پیشنهاد کردم که نیم ساعت پایان کلاس را طبق رویهای که از جلسهی قبل شروع کردهایم، یکی از داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی را بخوانیم. آنهم کدام داستان؟ داستان «خندان خندان» از کتاب «ته خیار». کار فقط به قصه خواندن ختم نشد! وقتی داری داستانی راجع به خندیدن میخوانی، ناخودآگاه خاطراتی از جنس خندههای مهارنشدنی و اغلب بی موقع بالا میآید و تعریف و تکرار آن باز هم خنده میآورد. بچهها از ماجراهای خنده داری در کلاس گفتند که نمیشد خنده را مهار کرد. با هم خندیدیم. یکی از بچهها از ریسه رفتنش در ماشین گفت که کم مانده بوده که از پنجره به بیرون پرتاب شود! باز هم خندیدیم! من از اتفاق خندهداری سر کلاس درس دانشگاه گفتم که در حد بیهوش شدن میخندیدم و استاد طفلکی بیشتر از این که عصبانی باشد، نگران حالم شده بود! حسابی خندیدیم.
بهتر از این نمیشد! دورهمی ما با کلی خنده و البته نیمروی بسیار خوشمزهای که خانم کریمی عزیز تدارک دیده بودند، تمام شد.
🦌📖 @gavaznzard