It is... dan repost
لباس سیاهشو پوشید رو به آینه دستی به موهای فرفریشو زد و شاخه ای از اونو از روی شقیقه ی صورت استخونیش کنار زد، زل زد به چشمای تیرش و لبخندی زد..
هیچ چیز مثل گذشته نبود
نه اون چهره لاغر
نه اون موهای فرفری
نه اون عمق نگاه
نه اون شخصی که تو آینه
لبخند میزد!
_z
هیچ چیز مثل گذشته نبود
نه اون چهره لاغر
نه اون موهای فرفری
نه اون عمق نگاه
نه اون شخصی که تو آینه
لبخند میزد!
_z